هنوز مدت درازی نگذشته است که داریوش آشوری آن توصیف تمجیدآمیز را از محمد قوچانی و روزنامهی شرق کرد. وضعیت بحرانزدهی سیاست ایران هم همیشه مستمسک خوبی برای به مسلخ فرستادن روزنامههاست. توقیف شرق تقارن عجیبی داشت با تعریف آشوری از آنها. در ایران هم قاعدهی این است که وقتی روزنامهای توقیف میشود، از برکت پایمردی آقای خاتمی توقیف موقت نمیشود بلکه مستقیم در تابوت خوابانده میشود راهی مدفن همیشگی روزنامهها میشود مگر اینکه استثنائاً به یکی از کانونهای اصلی قدرت محافظهکاران وابسته باشد. شرق پر! محمد قوچانی پر! کلاغ پر! خبر پر! امشب که به خانه بازگشتم خبر توقیف شرق را در اخبار هنوز ندیده بودم. به روز شدههای ملکوت را که دیدم، عباس معروفی اولین کسی بود در حلقهی ما که با درد و دریغ از وفات شرق یاد کرده بود. اما مرگ روزنامهها چیز تازهای نیست. اگر روزنامه ای دوام میآورد عجیب بود. اصلاً عجیب نیست. کاملاً طبیعی بود. عزیزی امشب میگفت که اینها تا شش ماه دیگر چنگالشان در تن نمایندگان است. اما شش سال و حتی خیلی بیشتر شده است که چنگالشان در تن روزنامهنگاران و اهل قلم است. راستی به نظر شما عجیب نیست که دکتر سروش تا به حال رنگ زندان را به خود ندیده است؟ دلیلش چیست به نظر شما؟ دکتر سروش حاشیهی امن دارد یا از او میترسند؟ یعنی قلم دکتر سروش اینقدر هراس دارد که علیرغم انتقادهای تند و گزندهاش کاری به کار او ندارند؟ یا شاید کسی که روزگاری «آفتاب دیروز و کیمیای امروز» را مینوشت هنوز جسارت آن را پیدا نکرده است بگوید کیمیای امروز از نظر او در عرصهی سیاست مرتکب کدام خطا شده بود. شاید هنوز دکتر سروش زمان آن را مناسب نمیداند که علناً مشی سیاسی بنیانگذار انقلاب را به نقد بکشد. یعنی ممکن است روزی عقاید خلوت خود را اگر در آنها ثابتقدم باشد، علنی کند؟ باید ماند و دید. نمیدانم چه شد که از سوگنامهی شرق به حدیث آزادی دکتر سروش رسیدم. اما شرق به مسلخ رفت و دکتر سروش به پرینستون و هاروارد. کدیور و مهاجرانی هم سر از آمریکا در آوردند. به نظر شما در چند سال آینده دیگر کسی در ایران میماند؟
تکمله: به نظر شما توقیف شرق و یاس نو به این معنا نیست که محافظهکاران علیرغم یکدست کردن فضای انتخابات و درو کردن همهی کاندیداها، باز هم از شکستی که میدانند در انتظار آنهاست هراس دارند؟
مطلب مرتبطی یافت نشد.