اما چرا فرقه؟ این کلمه را فراوان شنیدهاید. در افواه عوام مردم در کشورِ ما کلمهی فرقه به هر گروهی که با عموم مردم و تقسیمبندیهای بزرگترشان «فرق» داشته باشد، «فرقه» میگویند. چندان هم مهم نبوده است که این گروه و صنف و جمعِ «دیگر»، لزوماً مذهبی باشد یا نه (چنانکه میگفتند «فرقهی دموکرات» و هکذا). نمونهی دیگرش عنوان کتاب ابومنصور عبدالقاهر بغدادی است: «الفرق بین الفِرَق». خوب نویسندهی کتاب هدف اصلیاش از نوشتن کتاب نشان دادن تنوع آراء و عقایدِ ملل و نحل مختلف نبوده است؛ اساس کارش رد و طرد آراء و عقاید دیگران است. شاید در بعضی جاها وقتی میگویند «فرقه»، کسی استنباط نکند این کلمه باری منفی دارد. ولی فرقه، ریشهاش در تفرق و تفرقه و فرق داشتن است؛ حداقل در لغت با اینها همریشه است. از این گذشته اگر نمونههای مختلف کاربرد این کلمه را بررسی کنیم، میبینیم که در عمدهی موارد، کلمهی فرقه، بار منفی و ارزشی سنگینی دارد: «فرقهی ضالهی بهاییت» نمونهی خیلی مشهورِ آن است. تازگیها کسی گفته بود «فرقهی مصباحیه»؟ من درست یادم نیست. ولی گویا کسی گفته بود. ظاهراٌ در عرف عامه، در زبان فارسی، این کلمه وقتی به کار میرود، معنایی شبیهی کلمهی cult در انگلیسی میدهد. هر چه هست، کاربرد آگاهانه یا ناآگاهانهی کلمه، ریشه در روحیهای استعماری و از بالا به پایین دارد. اگر نظامِ ارزشی آدم کثرتگرا و اهل مدارا باشد، آگاهانه این کلمه را با کلمات انسانیتر و همدلانهتری جایگزین خواهد کرد. شما جایگزینی سراغ دارید؟ چیزهایی که به ذهن من میرسد اینهاست: مذهب، کیش، آیین، طریقه، مسلک… شما هم اگر چیزی به ذهنتان میرسد، به این فهرست بیفزایید. بد نیست حساس باشیم که چه کسانی، کجا، آگاهانه یا ناآگاهانه و چرا این واژهی تفرقهافکن و جداییسازِ «فرقه» را به کار میبرند؟
مطلب مرتبطی یافت نشد.