فرهنگِ ریا: فرهنگ نهادینه‌ی ریا و دروغ

اول بگویم که خرده نگیرید که چرا «فرهنگ» و «ریا» را کنار هم به کار برده‌ام. مقصودم همین خوی و جبلتی است که در بعضی، در آدمیانی، در دولت‌هایی، در ملت‌هایی راسخ می‌شود و می‌شود یک شبهِ فرهنگ. این از این.

بعد این‌که من نمی فهمم چرا این قضیه‌ی کردان مسأله شده است. خیلی عجیب است. خیلی. طرف یا از آکسفورد دکترا دارد یا ندارد. اگر دارد، بدهد تصویرِ مدرک‌اش را در رسانه‌ها منتشر کنند. به همین سادگی. توی مدرک هم نمی‌گویند کیفیت پایان‌نامه‌اش خوب بود یا بد! اگر مدرکی هست، می‌شود منتشرش کرد و شرِ قضیه را کند. این قدر جنجال و عده‌کشی و خط و نشان کشیدن ندارد. این همه بازی، آن همه جنگ و جدل شریعتمداری و احمدی‌نژاد و وزارت کشور و غیره و ذلک، تمام‌اش با انتشار مدرکِ آقا حل می‌شود. خوب وقتی منتشر نمی‌شود، مردم می‌نشینند دلیل‌اش را می‌پرسند. چه مرضی دارید خودتان را به این دردسر بیندازید. (اگر هم آقا مدرک دکترا ندارد که واویلا. بروید سرتان را بگذارید بمیرید که راست راست به ملت دروغ می‌گویید!).

چند روزی است دارم فکر می‌کنم که دولتمردانِ ما عادت کرده‌اند به این بازی دوگانه. به این ریاکاری خنده‌دار. و کمی تأمل اخلاقی کردن باید بتواند مشکل را حل کند. مثال‌های‌اش را ذکر می‌کنم تا ببینید که چگونه دولتمردان ما تکلیف‌شان با خودشان هم روشن نیست. رییس جمهورِ ما می‌گوید سازمان ملل بازیچه‌ی دست قدرت‌های بزرگ است. سازمان ملل اصلاً یعنی چه؟ (می‌توانید بگردید ببینید جناح‌های اصول‌گرا اساساً سازمان ملل را رسماً بازیچه‌ی آمریکا و اسراییل می‌دانند). خوب این سازمان ملل مقرراتی دارد عضویت در آن. شرایطی دارد. ظاهراً ایران هم این شرایط را پذیرفته است و قرار است به آن‌ها متعهد باشد. واقعاً اگر این مقررات و معاهده‌ها با آن‌چه ایران می‌اندیشد سازگار نیست، آخر چه مرضی عضو سازمان ملل باقی بمانیم؟ رسماً اعلام کنیم تا زمانی که سازمان ملل چنین است و چنان، عضو نخواهیم بود. هر وقت چنین شدید که ما خواستیم عضو می‌شویم! و البته این اتفاق هرگز نمی‌افتد چون ما می‌خواهیم از همه‌ی مزایای سازمان ملل استفاده کنیم ولی تن به هیچ کدام از مقرراتی که احتمالاً با منش و روشِ ما سازگار نیست، ندهیم. یعنی پای همان قراردادهایی که خودمان امضا کرده‌ایم نمی‌ایستیم ولی انتظار داریم از همه‌ی مزایای‌اش بهره‌مند شویم.

یک مثال روشن‌تر بزنم. المپیک و تمام مسابقات ورزشی ما تبدیل شده است به یک مسخره‌ی تمام عیار. هر وقت ورزشکار ما با ورزشکار اسراییلی مواجه می‌شود، همیشه با کمال افتخار و با میل و اراده‌ی خودش (نه به جبر حاکمیت و ضرب و زور سیاست)، به خاطر هم‌دردی با ملت فلسطین کلاً کنار می‌کشد. همیشه هم باید اعلام کنیم که ما مثلاً حال‌مان خوب نبود و مریض شدیم تا دچار مشکل محرومیت کلی نشویم! خوب آخر چه مرضی این کار را بکنیم؟ از همان اول بگوییم تا زمانی که اسراییل در المپیک شرکت می‌کند، ما نیستیم! ولی هرگز این کار را نمی‌کنیم. چون المپیک هم منافعی دارد. نمی‌شود به خاطر یک چیز بی‌اهمیتی مثل اسراییل (!) کلاً بی‌خیال همه چیز شویم. فوق‌اش دو سه تا خالی می‌بندیم و دروغی سر هم می‌کنیم تا مشکل اختلاف‌نظر ایدئولوژیک‌مان حل شود. حالا به جهنم که شناگر ما اولین شناگر تاریخ المپیک ایران باشد و با دیدن اسم شناگر اسراییل تمام دنیا روی سرش خراب شده باشد! (و نمی‌گویم هرگز که چرا زنان و دخترانِ ما… اصلاً بی‌خیالِ این یک مورد!)

مثال بعدی همین قضیه‌ی انرژی هسته‌ای ماست. اول از همه می‌پذیرم که آمریکا دارد به ایران زور می‌گوید. هیچ شکی در آن نیست. مدام هم دنبال بهانه می‌گردد که بزند ما را نفله کند. ولی ما خیر سرمان عضو همان ان‌پی‌تی خراب شده هستیم. کاش نبودیم. ایران اگر عضو این ان‌پی‌تی نبود و با آژانس همکاری نمی‌کرد، چه کسی می‌توانست یقه‌اش را بگیرد؟ رسماً می‌گفتند ما عضو ان‌پی‌تی نیستیم. هیچ تعهدی هم به آژانس نداریم و داریم کارِ خودمان را می‌کنیم و به کمکِ‌ شما هم نیاز نداریم. ولی ما هرگز این کار را نمی‌کنیم چون نیاز داریم به آژانس. اگر نیاز نداشتیم که خیلی وقت پیش تکلیف‌مان را با آژانس و اربابِ زورگوی‌اش یعنی آمریکا (!) روشن کرده بودیم.

می‌بینید چه جور مسلمان‌هایی هستیم؟ نمی‌دانم. شاید ربطی به مسلمانی و اخلاق و راست‌گویی و دروغ نگفتن و ریا نکردن ندارد. شاید همه‌ی این‌ها مسایل بغرنج سیاسی هستند که از حد درکِ ما فراتر هستند. ولی ریا و دروغ همه چیز ما را فرا گرفته است. یعنی اگر کسی دروغ نگوید نمی‌تواند دیگر ادامه‌ی حیات بدهد. حتماً باید یک جایی یک جوری دروغی بگویی تا بتوانی بمانی و ادامه دهی. دروغ بزرگ‌ترین آفت است و بدترین معصیت. آقاجان! دروغ نگویید. شما را به خدا مثل آدم بیایید حرف دل‌تان را بزنید. دروغ نگویید فقط!

پ. ن. این هم از انتشار عکس مدرک آقا با کلی آبروریزی و گند بالای گند! نکند می‌خواهند بگویند این عکس هم جعلی است و برای تخریبِ کردان؟! نکند می‌گویند این عکس را خودِ کردان نداده و یکی دیگری برای‌اش درست کرده؟ نکند واقعاً دانشگاه آکسفورد سواد انگلیسی‌اش در همین حد است!

پ. ن. ۲. واقعاً بچه‌بازی حدی دارد. خبر را بخوانید: «محمدرضا رحیمی، معاون حقوقی و پارلمانی رییس‌جمهوری ایران اعلام کرد که علی کردان، وزیر کشور دولت محمود احمدی‌نژاد از رسانه‌هایی که مدرک تحصیلی وی را «زیر سؤال برده‌اند» شکایت کرده است.». من نمی‌فهمم زیر سؤال بردن یعنی چه؟ بالاخره یا مدرک را دارید یا ندارید. اگر داشته باشید احد الناسی نمی‌تواند آن را زیر سؤال ببرد. اگر هم نداشته باشید (که آن وقت است که مردم می‌توانند آن را زیر سؤال ببرند)، باید عذرخواهی کنید. یک قضیه‌ی منطقی بسیار ساده است. شکایت کردن و قهر کردن و دلخور شدن ندارد. فکرش را بکنید یک نفر عین همین عکس را برای دانشگاه آکسفورد بفرستد و استفسار کند که آیا شما هرگز چنین چیزی نوشته‌اید یا نه (که ظاهراً بعضی‌ها همین کار را هم کرده‌اند). لابد فردا کردان می‌رود از دانشگاه آکسفورد هم شکایت می‌کند!

پ. ن. ۳. رییس جمهور گفته است: «برای خدمتگذاری [کذا فی الاصل] نیازی به کاغذپاره‌ها نیست». خوب، راست می‌گوید. کسی هم نمی‌گوید برای خدمتگزاری دکترا لازم است. مردم می‌گویند چرا دروغ گفته است. اصلاً مدرک‌اش سیکل باشد. چه فرقی می‌کند؟ ملت نمی‌گویند برای این‌که طرف وزیر بشود نیاز به مدرک دکترا هست. اعتراض به این است که چرا دروغ گفته است و مدرک جعلی رو کرده است. مشکل این‌جاست که آن آدم‌هایی که پای آن «کاغذپاره|» را ظاهراً امضاء کرده‌اند، زنده هستند و آدرس ای‌میل دارند و هر کسی در دنیا می‌تواند این مدرک را برای‌شان ای‌میل کند و احراز سندیت یا عدم سندیت کند. نه؟ لابد باید فرستادن ای‌میل به این آدم‌ها را هم ممنوع کرد!

پ. ن. ۴. علما لابد مستحضر هستند که به فهرست دسته‌گل‌های آقای کردان در همین موردِ اخیر باید «جعل امضاء» را هم اضافه کرد علاوه بر جعل مدرک. فکرش را بکنید که چه ماجرای تازه‌ای درست می‌شود اگر آن سه نفر از کردان به خاطر جعل امضاء شکایت کنند!

بایگانی