ما را بس…

نمی‌دانم آیا هرگز نوشته‌ام که یکی از آثار مشکاتیان که سخت به آن دلبسته هستم، آلبوم «مژده‌ی بهار» است که با صدای زنده‌یاد ایرج بسطامی منتشر شده است. این اثر از بسیاری جهات شیرین و روح‌نواز است. من البته حکایتی شخصی با آن دارم. به ویژه با بخش آواز آن. آواز بسطامی با آن ساز، غوغایی به پا می‌کند – در جانِ من یکی حداقل. شعر هم که البته خود حکایتی دیگر است. حکایت این روزهای ما هم هست، البته:
رسید مژده که ایامِ غم نخواهد ماند
چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند
 
گوش بدهید و لذتی جانی ببرید. هر حرف و حدیثی و هر توضیحی پاک بیهوده است. کیفیت قطعاتی که می‌شنوید شاید زیاد بالا نباشد. در این غربت غربیه، دسترسی من به چیزی بیش از این نیست. اگر ایران هستید، بروید پی نسخه‌ی اصل و اصیل با کیفیت‌تر.
 
حال مرا اگر می‌خواهید با قطعه‌ی سوم آغاز کنید. آن مضراب‌ها، همیشه مرا دیوانه کرده است. همیشه حال‌ام را به نحو خوشی ناخوش کرده است. همیشه بغضی به گلوی‌ام انداخته و دیدگان‌ام را ابری کرده. عجب حالی داریم ما! «صعب روزی بلعجب کاری پریشان عالمی»… بگذریم. گوش بدهید. 

بایگانی