راز درون پرده‌ – ۵

پرده‌دری، انواع دارد. یک نوع پرده‌دری، پرده‌دری نور است در برابر ظلمت. خورشید، پرده‌ی ظلمت می‌درد. در چنین اوقاتی است که این خورشید،‌ کنایه می‌شود از دوست، یار، معشوق، سلطان عالم معنا. این خورشید، پرده‌های ظلمت را می‌درد. با طلوع این خورشید، شمع‌ها کارشان کساد می‌شود، علی الخصوص که شمع‌های مرده و بی‌فروغی باشند. این خورشید، از قدح هم بر می‌آید. این خورشید در سیمای ساقی هم می‌درخشد. این خورشید، جامه‌ها دگرگون می‌کند. خورشیدی است که در قبا هم می‌رود: خورشیدِ قباپوش! دوست که نقاب از رخ بر می‌دارد و پرده از چهره می‌گشاید، تازه آغاز کار خلوتیانی است که دیگ سینه‌شان از حکایت‌های نهان جوش می‌زده است. او که می‌رسد – و او می‌رسد – تازه اول نوشانوش است. پرده‌ای اما باید دریده شود: پرده‌ی ظلمت. این‌جاست که می‌شود گفت:
ساقی بیا که یار ز رخ پرده بر گرفت
کار چراغ خلوتیان باز در گرفت…

یک پرده‌دری دیگر هم هست و آن پرده‌دری اشرار است. این پرده‌دری، پرده‌دری ناپاکانی است که در برابر ستاریت و حلم خداوندی دست جسارت و محاربه در برابر پرده‌پوشی او دراز می‌کنند و هر آن‌چه او از بندگان‌اش و از نگاه و علم بندگانِ دیگرش نهان کرده است، آشکار می‌کند. عاقبت این پرده‌دری البته خجلت است و ندامت: خجل از کرده‌ی خود پرده‌دری نیست که نیست!

کاش بیاموزیم و خود را تربیت کنیم که پرده‌دری نخست را تجربه کنیم و در محضر آن خورشید دیده بگشاییم و خصلت خفاشی را ترک کنیم. و کاش این اندازه تقوا بر ما نهیب بزند که پرده‌دری دوم را ترک کنیم. سرسپردگان ظلمه و طاغوت، البته پرده‌دری دوم را ترجیح می‌دهند که از پرده‌دری نخست بهره‌ای و حظی ندارند:
وصف رخساره‌ی خورشید از خفاش مپرس
که در آن آینه صاحب‌نظران حیران‌اند

بایگانی