اخلاق اسلام و حاکمیت قانون

دیشب، مراسم رونمایی کتاب اخیر امین ساجو با حضور خودش و ملیز روتون بود. در این یکی دو سال گذشته، جمعی چنین جذاب، پربار و هیجان‌انگیز ندیده بودم. جذابیت این جلسه شاید برای من بیشتر از آن رو بود که دلبسته ارزش‌های اخلاقی دینی و بالاخص اسلامی هستم. کتاب عالمانه و موشکافانه ساجو، «اخلاق مسلمین: چشم‌اندازهای نوظهور» پشت جلد کتاب[خلاصه‌ای از کتاب را می‌توانید در همین لینک بخوانید]، اثری است که به بررسی نسبت میان اخلاق و ارزش‌های دینی اسلام و مفاهیم و تئوری‌های مدرنی از قبیل حاکمیت قانون، دموکراسی، جامعه‌ی مدنی و حقوق بشر می‌پردازد. شرح احوال و سوابق آکادمیک ساجو را از همان لینک بالا بخوانید. یکی از مباحث مهمی که در سخنان دیشب مطرح بود این بود که از دید او و با تکیه بر مستنداتی که ارایه می‌کند، قانون و اخلاق رقیب و حریف یکدیگر نیستند بلکه همکار و شریک هم هستند. در نتیجه سخن گفتن از محدود ساختن اخلاق در حوزه‌ی زندگی خصوصی و محصور نمودن آن در حصار خانه، روشی است که نه مبتنی بر اخلاق اسلام است و نه سازگار با آن. بر خلاف روش غربیان که مرزی صریح و آشکار میان اخلاق و قانون، حوزه‌ی عمومی و خصوصی زندگی ترسیم می‌کنند، در اخلاق اسلامی این مرز سیال است و نمی‌توان با صراحت و قطعیت چنین خطی کشید. حاکمیت قانون و دموکراسی چنان که خود نیز در ملکوت چندین بار به آن اشاره کرده‌ام، مفاهیمی صریح و روشن نیستند که همگان بر آن اتفاق داشته باشند. تصادفاً شواهد فراوانی بر متناقض بودن و شکننده بودن این روش‌های و سیاست‌ها موجود است که به آن اشاره می‌کنم. ساجو دیشب مثالی نقل کرد از یک بانوی ترک که استاد دانشگاهی در برسا است. این بانو که محجبه بوده است از حضور در دانشگاه و محل کارش منع می‌شود و نهایتاً دعوا به دادگاه اروپایی حقوق بشر کشیده می‌شود (نتیجه‌ی قضاوت دادگاه اروپایی حقوق بشر). آخرالأمر رأی دادگاه حقوق بشر در استراسبورگ این است که این خانم حق پوشیدن حجاب اسلامی را ندارد! طرفه این است که این خانم در کشوری اروپایی تحصیل کرده است و در همان محیط دانشگاهی محجبه رفت و آمد کرده است، اما در کشور خودش که کشوری اسلامی است از حق ابراز عقایدش و عمل به فرایضی که معتقد خود اوست محروم می‌شود! تناقض آشکار کمیسیون حقوق بشر اروپا را می‌بینید؟ یا وقتی که فرانسویان با تفکر سیاست‌مدارانی که عملاً به شیوه‌ای فاشیستی یک مسلمان را از حق عمل به عقایدش منع می‌کنند، آیا منطقی استوار برای این روش سیاسی وجود دارد؟

نمونه‌ی دیگری را مثال می‌زنم که شاید منطق این برخوردها را روشن‌تر می‌کند و انگیزه‌‌های سیاسی و تعصبات فکری نهفته در پشت این رفتارها را روشن می‌کند. ابن نفیس (متولد ۶۰۷ ه.ق.)، پزشک مسلمانی است که کاشف گردش خون ریوی است که امروزه به ما می‌آموزند کار هاروی بوده است. شرح ماجرا را می‌توانید در مقاله‌ی دکتر عبدالکریم شهاده بخوانید. بعد از طرح این تئوری‌ها عالمی غربی به نام میرهوف

Eickelman, Dale F. and Jon W. Anderson
۱۹۹۹ “Redefining Muslim Politics”, in Eickelman, Dale F. and Jon W. Anderson, eds., New Media in the Muslim World: The Emerging Public Sphere. Bloomington: Indiana University Press, pp. 1-18

که جست‌وجوی من در اینترنت برای سوابق او بی‌نتیجه ماند، مدعی است که ابن نفیس نمی‌توانسته است کاشف این قانون باشد زیرا او مسلمان بوده است! و کشف این قانون مستلزم تشریح جسد است و یک مسلمان بنا با قوانین مسلمانی نمی‌تواند جسد یک مرده را تشریح کند چون به محض وفات باید جسد به خاک سپرده شود و الی آخر. عجب شباهتی دارد این استدلال با برخی از استدلال‌های روشنفکران امروزی ما درباره‌ی اسلام و حجاب. در نظر اینان اسلام یک سیستم بسته و جزمی از اصولی شرعی است که هیچ تفکر و تعقلی در آن راه ندارد و لذا ناچار با دموکراسی و حقوق بشر و بسا چیزهای دیگر منافات دارد. روشن‌ترین توضیح این کج‌روی و عدول از آداب تحقیق علمی این است که قایلان به این تئوری‌ها، تنها در مقام طرد و رد نظام‌هایی سیاسی هستند که به نام اسلام و خدا حکومت می‌کنند و البته بارزترین مثال آن جمهوری اسلامی است و بدنام‌ترین تجلیات آن بن لادن و طالبان هستند. من ش

بایگانی