فراخوان مناظره درباره‌ی وبلاگ

یادداشت اخیر داریوش آشوری [«سلامی دو باره»]، حکیم‌الملکوت عرصه‌ی وبلاگ، اگر چه در حقیقت معرفی چند مصاحبه‌‌ای بود که به تدریج پس از گفت‌وگو درباره‌ی «عرفان و رندی در شعر حافظ» روی وبلاگ‌اش خواهد رفت، اما عملاً ماشه‌ی بحثی تئوریک را دوباره‌ درباره‌ی وبلاگ چکانیده است! به اختصار در ذیل همان مطلب نگاشته بودم که با برخی از نکاتی که او گفته است موافقت ندارم. اما پیش از طرح محل اختلاف، باز هم یادآوری می‌کنم که آشوری در زمره‌ی نخستین افرادی از نسل اندیشمند و روشنفکر است که این رسانه را جدی گرفته است و وارد این حوزه شده است. کاملاً طبیعی و قابل درک است که ارباب اندیشه از نوع آشوری، در ورود به این عرصه احتیاط و درنگ ورزند. اما نکته‌ی به حقی که در ذیل یادداشت او به آن اشاره شده بود، این بود که نمی‌توان مروج مدرنیته بود اما از فرزند خلف آن گریزان بود. کاتب کتابچه به چالاکی یادداشتی نگاشته است در واکنش به نوشته‌ی آشوری. همین‌جا به جدیت از تمام کسانی که در وبلاگ‌نویسی تأملی کرده‌اند و به طور جدی وقت صرف تحلیل و بررسی بنیان‌های تئوریک و واقعیت‌های عملی آن کرده‌اند تقاضا می‌کنم در وبلاگ‌های‌شان یا در ذیل یادداشت آشوری عزیز، به نقد و بررسی این مقوله بپردازند تا جوانب ماجرا بیش‌تر از پیش روشن شود. می‌دانم که تا کنون چندین مرتبه به طور مقطعی این بحث‌ها در گرفته است. اما اکنون باید منتظر مناظره‌ای حساب شده و جدی در این زمینه بود که هم از مجادله پرهیز کند و هم بی‌اعتنا و خونسرد از کنار ماجرا عبور نکند. از میان کسانی که پیش‌تر باب این بحث را گشوده بودند، البته حسین درخشان هست و علیرضا دوستدار و سید رضا شکراللهی خوابگرد،‌ که دیگر نمی‌نویسد، و شماری دیگر از وبلاگ‌نویسان. حلقه‌نشینان ملکوت هم در موقعیت‌های متفاوت نظرهای خود را ابراز داشته‌اند. اینک این گوی و این میدان. بگویید تا بگویند. صلای مناظره است!

پی‌نوشت:‌ این هم متن یادداشت مفصل‌تری که برای آشوری نوشته‌ام:


«استاد آشوری نازنین!
اکنون با درنگ بیشتر نوشته‌تان را خواندم و نکاتی را می‌نویسم. نخست این‌که آن دوستان جوان یا میان‌سالی که شما را هشدار داده بودند که وارد این وادی وقت‌کش نشوید، به اعتقاد عمیق من ذهن شما را مسموم کرده‌اند نسبت به فضای شریف وبلاگ، مخصوصاً از نوع ملکوتی‌اش. آری، درست است که اگر کسی نداند چه باید بکند، وقت‌اش تلف خواهد شد و در این تردیدی نیست:
قطع این مرحله بی‌همرهی خضر مکن
ظلمات‌ است بترس از خطر گمراهی!
می‌توان از ورود به این عرصه به این بهانه تن زد و روی نهان کرد. اما در این وادی اگر بیاموزیم و راه و چاه بشناسیم وقتی از آدمی هدر نمی‌رود. برای جستجوی مطلبی کافی است راه‌های کلیدی یافتن آن را بدانیم تا در ظرف چند ثانیه به منزل‌گاه مقصود برسیم. متأسفانه با شما هم‌رأی نیستم که این کارها یکسره «روزانگی و بازی-بازی» باشد. وبلاگ‌نویسی «می‌تواند» این چنین باشد، اما لزوماً‌ این چنین نیست. این ما هستیم که نحوه‌ی استفاده‌ی خود از آن را رقم می‌زنیم. سخنی با مضمون مشابه را دکتر ابراهیمی دینانی گفته بود. من قبول دارم که گروهی از نسل جوان عادت کتاب‌خواندن و جدی خواندن را با سرسری گرفتن و سطحی خواندن جایگزین کرده‌اند. اما ریشه‌ی این ماجرا که وبلاگ‌خوانی یا وبلاگ‌نویسی صرف نیست. به جد این را می‌گویم و مطمئن هستم که این نظر شمار کثیری از نسل جوان و فهمیده ما باشد که شما «بی‌هوده» پا به این میدان ننهاده‌اید. از ملامت طاعنان هراس به دل راه مدهید. شمار فراوانی از کسانی که شما را هشدار داده‌اند، آشکارا دانشی سطحی درباره‌ی اینترنت و وبلاگ دارند و رسانه و ابزار روزانه‌ی کارشان کامپیوتر و اینترنت نیست.

مگذارید این شبهه برای جوانان ما پیش بیاید که شما که همواره از مدرنیته و به روز بودن نوشته‌اید، سخنان‌تان تنها در حد حرف و نظر و کتاب مانده است. همین که به ایجاد این صفحه رضایت دادید، نشانی امیدوار کننده بود که شما مرد عمل هم هستید و فقط برای کتاب و ورق و کاغذ موعظه نمی‌کنید. این باده‌ی وبلاگ در روزگار مدرنیته، به فتوای صاحب ملکوت، غبار زرق را از دل سنت‌زدگان مرده‌پرست فرو می‌شوید و جانی تازه و طربناک در آن‌ها می‌دمد. بیت حافظ را خودتان بار دیگر بخوانید:
بیار می که به فتوی حافظ از دل پاک
غبار زرق به فیض قدح فرو شویم!
قابلیت‌های وبلاگ را مانند هر پدیده‌ی مدرن دیگری هنوز باید آزمود و راه و چاه آن را شناخت. سخن من به تمامی مدعیانی که این کار را اتلاف وقت می‌دانند (دور از جناب شما) این است که: «به جای غرغر کردن و طعنه زدن، چیز بیاموزید و اندکی در برابر علم و معرفت خفض جناح داشته باشید. به سادگی می‌توان به این بهانه که وبلاگ وقت تلف می‌کند،‌ از کسب دانش تن زد و نهایتاً ممکن است فرقی با حسین شریعتمداری نداشته باشیم که آن یادداشت کودکانه و مضحک را در کیهان نوشته است.» وبلاگ با وجود تمامی معایبی که دارد (چنان که تمامی جوانب حیات آدمی، عیب و ایراد دارد و کامل مطلق نیست) منافع و مزایایی هم دارد. شناخت وبلاگ و سوار شدن بر آن صبر و حوصله می‌خواهد. شما هم می‌توانید چنین باشید. به طعنه و هشدار رهگذران از میدان به در نروید. شما به خوبی می‌توانید متر و معیار نوشته‌ی خودتان را تعریف کنید و حتی به مرور زمان این استاندارد را عوض کنید. اما،‌ شما کار دل خودتان را بکنید:
فضول نفس حکایت بسی کند ساقی
تو کار خود مده از دست و می به ساغر کن!»

پی‌نوشت: این عبارات سعید حنایی کاشانی در «فلّ سفه» بسیار خواندنی است: «برای من وبلاگ «نامه‌ای در بطری» است، نامه‌ای که از جزیره‌ای دوردست در بطری نهاده می‌شود و به آب سپرده می‌شود، چه کسی این بطری را خواهد گرفت؟ آخرین نامه‌های محکوم به مرگی است برای بازماندگان، خراشهای ناخن زندانی است بر دیواره‌های سلول، ما زمانی اینجا بودیم، اعترافات گناهکاری است برای آمرزش … ما باید بنویسیم: ما زمانی اینجا بودیم»

بایگانی