آسانترین کار در برابر تصمیمهای دشوار عقلانی و اجتماعی در روزگار ما، مخصوصاً در مغرب زمین، همراه شدن با امواج رسانهای و تبلیغات سیاسی است. عموم مردم، به ویژه کسانی که مشغولیت روزمره و ذهنیشان واشکافی دقیق و بیطرفانهی مسایل اطرافشان نیست، به سادگی تمایل دارند برای توجیه مسایلی که به ظاهر غیر قابل هضم هستند یا آدمی را با انتخابهای دشوار مواجه میکنند، سهلالوصولترین و در دسترسترین توجیهی را که ممکن است عرضه کنند و خود را از زحمت تفکر بیشتر و چالشهای عقلانی جدی برهانند. این سر راستترین توصیف از متوسطان و عامهی مردم است که در هر جامعه و ملتی یافت میشوند، چه آن جامعه مدرن باشد یا سنتی، دیندار باشد یا لاییک. نمونهی این قضاوتها را از قدیمالایام در وطن خودمان البته فراوان دیدهایم در توجیهات داییجان ناپلئونی و تفکر وهمآلود دشمنشناس رایج. نمونهی جدیتر آن را که در آن عمدتاً تفکر دقیق علمی و نقد و سنجش هوشمندانه غایب است، همان اثر مشهور «غربزدگی» آل احمد است که داریوش آشوری در همان اوایل انتشارش، نقد جانانهای بر آن نوشت و ضعفهای ساختاری و نگرشی آل احمد را بر آفتاب افکند. این مقاله بعدها در کتاب «ما و مدرنیت» که مجموعهی مقالاتی از داریوش آشوری بود، تحت عنوان «هشیاری تاریخی» توسط انتشارات صراط منتشر شد. (شاید یکی از همین روزها آن مقاله با توضیحاتی تازه از داریوش آشوری در جستار منتشر شود).
باری این مقدمه را نوشتم تا وضع فعلی تفکر و رویکردهای آکادمیک ما به مسایل مبتلا به روزگارمان را در چهارچوبی روشن ببینیم. در خلال بحثهای مختلف و متضادی که در غوغای جنگ تبلیغاتی آمریکا علیه ایران و واکنشهای تبلیغاتی مشابه ایران نسبت به آمریکا در میگیرد، شاهد الگوی یکسانی در شمار زیادی از واکنشهای افراد مختلف به آن هستیم. فراوان هستند کسانی که دنبال سادهترین راه حل هستند که بالاخره آمریکا بیایید و ما را از شر اینها خلاص کند! الگوی مشابهی را هم البته در واکنش نسبت به دین میبینیم. جمع فراوانی هستند که یا همان قاعدهی متعارف حکومتزده و ولایتمدار را برای دفاع از دین انتخاب میکند یا در مقابل عدهای از الگوی متعارف و دستمالی شدهی عناد با دین که چه بسا هیچ رنگ و بویی هم از لاییسیتهی فلسفی و روشنفکرانه ندارد، دین را طرد میکنند و به تلخترین و خصمانهترین بیانها تمام همت خود را در ساکت کردن دین به خرج میدهند. نمونهی دینورزی ریاکارانه و مزورانه را هم که قرنهای قرن است دیدهایم، با این تفاوت که در ربع قرن اخیر نمونهی حکومتیاش روی اسلافاش را سفید کرده است!
مدتی است که شهردار لندن، کن لیوینگستون دچار جنجالی شده است که به خاطر سخنانی نژادپرستانه دربارهی یک روزنامهنگار سر و صدای رسانهای زیادی بر پا شده است. لیوینگستون در ماجرایی که یک سرش به یک نمایندهی همجنسگرای پارلمان وصل است و یک سرش به بیان سخنانی به اصطلاح نژادپرستانه، در میان معرکهای گیر کرده است که انگار آزمونی است برای آزادی بیان در بریتانیا. کار به جایی رسید که حتی تونی بلر رسماً از او خواست که به این خاطر باید عذرخواهی کند (قدرت و تفاوت سیاست را ببینید: اگر طرف مسلمان بود و در فرانسه میبود به خاطر این سخنان به جرم جنایت علیه بشریت محکوم میشد!). با وجود آن همه سر و صدا، وقتی شهردار لندن هیچ سخنی در ابراز پشیمانی نگفت، نهایتاً تونی بلر در پارلمان گفت که دولت باید به کار خود ادامه دهد و همه میدانند که دولت او از حامیان دولت اسراییل است و روابط خوب با یهودیان دارد. همین اواخر یکی از استادان دانشگاهی در فرانسه به خاطر تردید کردن در تعداد کشتهشدگان قتل عام نازیها از کار بر کنار شد که در فرانسه جنجالی بر پا کرد. از این دست اتفاقات البته در فرانسه فراوان رخ میدهد که به رغم لاییک بودناش، نشانههای پر رنگی از گرایشات راست افراطی و طرفدار صهیونیست در آن مشهود است. در این میان آنچه البته مغفول است کار تحلیلی و آکادمیک است. سخنان شهردار لندن را که کنار بگذاریم، همه میدانند که باب بحث تاریخی و علمی دربارهی صحت و سقم و حتی جزییات کشتار آشویتس قانوناً مسدود است. این از ماجرای یهودیان. از آن سو، گویا اسلام هم دارد دچار همین آفت میشود: آفت مطلقنگری و مطلقگویی در مباحث تاریخی، کلامی، آکادمیک و جامعهشناختی. نخست اینکه در مباحث علمی، جای محکوم کردن و این مباد آن باد نیست. جای دریغ و تأسف بسیار است که در میان حتی ایرانیان و شمار زیادی از مسلمانان، نقد بیغرض و عالمانه به دور از موضعگیریهای سیاسی یا عاطفی نادر یا نایاب است. از آن سوی قضیه در وطن هم سایهی سنگین ایدئولوژی سیاسی بر تمام شئون حیات مردم، همهی ارکان دین را بر حسب آرزوها و آرمانها و هوسهای خود تفسیر میکند. این سوی دیگر ماجرا هم وضع بهتری ندارد. منتقدین دین و تفکر دین، عمدتاً در گروه مخالفان سیاسی یا دشمنان فردی دین هستند نه در زمرهی منتقدان عالم و آگاه به دقایق و ریزهکاریهای بحثهای تاریخی و آکادمیک.
شاید این توهم پیش بیاید که مرادم از این سخنان این است که کسانی که صلاحیت علمی ورود به بحثهای فنی را ندارند، باید از دخالت در مسایل علمی پرهیز کنند و کار به کاردان بسپارند. اما این تنها یک بخش ماجراست. بدیهی است که هر انسانی هم میتواند نسبت به اتفاقات پیراموناش موضع بگیرد و هم میتواند راه خود را اختیار کند. اما چه با این سخن موافق باشیم یا مخالف، با اندکی تقریب این سخنی درست است که شناخت تاریخی و علمی ما از خودمان و «دیگران» در بسیاری از موارد سطحی است و اغلب عناناش در دست تبلیغات رسانهای است. در همین انگلستان ایرانیان زیادی را دیدهام که حکومت ایران، افغانیها، عراقیها، حزبالله لبنان و سوریه را از یک کنار رفیق و همپیمان القاعده میدانند، بدون اینکه حتی بدانند القاعده اصلاً چی هست! عامهی مردم، چشمشان به دیدن تفاوتهای کوچک خو نگرفته است و (درست مانند رییس جمهوری فعلی آمریکا، جورج بوش ثانی) عادت دارند تا قالبی واحد و الگویی یکپارچه داشته باشند تا بلافاصله تکلیفشان را با چیزی که میبینند روشن کنند.
این ماجرا البته برای مواجهه با اصناف مختلف دینداری هم صادق است. از یک جهت، مخالفان دین راست میگویند که آخرالآمر تفکر دینی به یک نقطهی کور و بنبست میرسد! (هجر تو خوشترم آید ز وصال دگران!). در میانه هم از آن دید، تفاوتهای تفسیر و برداشت نمیتوانند مهم باشند. شاید زبان و بیان خود قرآن رساترین و گویاترین وجه برای شناساندن این گروه باشد وقتی که میگوید که چون نام
مطلب مرتبطی یافت نشد.