تجربهی دیر مکافات
این سه چهار سال اخیر در زندگی من از بسیاری جهات درسآموز، روشنیبخش و پربار بوده است. یک جهتاش این است که من سخت وامدار
این سه چهار سال اخیر در زندگی من از بسیاری جهات درسآموز، روشنیبخش و پربار بوده است. یک جهتاش این است که من سخت وامدار
چشماندازهای پیش روی ایران را باید به دقت و البته با مسئولیت سنجید و تصمیم گرفت. اولین شرط سنجش درست این است که از عواطف
ایرانیانی که از حملهی نظامی علیه کشور خودشان حمایت میکنند، بیشرم و ریاکارند. حمید دباشی نیویورک – گویا اصطلاح «ستون پنجم» در سال ۱۹۳۶ توسط
یکی از مصادیق نظریههای ابطالناپذیر که کمابیش در همه جا به کار میروند و کسی هم اهمیت نمیدهد ببیند آیا اینها ارزش تحلیلی دارند یا
ابتدا میکنم به نقل عباراتی از بیانیهی ۱۶ میر دلاور جنبش سبز که تبلورش را امروز در روی کار آمدن چهرهای متفاوت با قاعدهی این
در انتخاباتی که گذشت، سه نتیجه محتمل بود و خارج از این سه گزینه، هر اتفاق دیگری یا رؤیافروشانه بود یا شیادانه. گزینهها اینها بودند:
زبانم مو در آورد بس که این را نوشتم: آنها که از گزارش هتاکیهای جنسیتی آدمهایی که همسویی سیاسی با آنها دارند (از گزارشکننده) رنجیدهخاطر
بخشی از تحریمگران تندرو به چیزی کمتر از فروپاشی محض جمهوری اسلامی راضی نبودند و به همین دلیل هر چیزی فروتر از آن و کمتر
امروز با رفیقی گپ میزدیم دربارهی دانش و عدم قطعیت معرفتی یا در واقع ظنی بودن شناخت انسان. داشتم توضیح میدادم که میان اعتماد به
نسخهی تصویری این یادداشت را در یوتیوب ببینید. شما آزاد، مستقل، بالغ و رشید هستید. مرعوب پرخاشها و نهیبها و افترائات کسانی که زبان به
سه گزینه پیش روی ایران است: ۱. رأی دادن به پزشکیان؛ ۲. رأی دادن به جلیلی؛ ۳. رأی ندادن. جلیلی شهوت رییس جمهور شدن دارد.
از نسبت آراء چه میفهمیم؟ اینکه در کل ۴۰ درصد از واجدین شرایط در انتخابات شرکت کردند، پاسخی کوبنده به حکومت است. توضیحاش را قبلاً
بازی با مفاهیم موسع و مبهم و انتزاعی کانون ارتزاق استبداد و تمامیتخواهی است. خیلی مشخص بگویم که هر وقت از سر تا پای ادعایی
راهبرد تسطیح میدان سیاست در ایران به خیال من چنین پیش رفته است: برکشیدن پایداریچیها در برابر تمام صفبندیهای دیگر سیاسی در ایران (از جمله
به این پدیده باید با تآمل و صبر نگاه کرد. چیزی در جامعهی ایرانی در این سالها ریشه دوانیده که جمهوری اسلامی سالهای سال است
داریم به آخر خط انتخابات میرسیم و خوب است نکاتی را که در این سههفته به نظرم مهم بوده است یک بار دیگر اینجا فهرست
رفیقی پرسید چه شد که در این چند هفته موضعات تغییر کرد. این را جاهای دیگر به اختصار گفتهام ولی برای ارجاع خودم و
رییس جمهور شدن پزشکیان فقط برای جبههی پایداری و طیف رییسیچی نظام خطرناک نیست. معترض و شاکی فراوان دیگری هم دارد که نقطهی تللاقی
بر خلاف تصور عدهای که از پزشکیان توقعات عجیب و غریبی دارند، به خیال من پزشکیان آدمی است در قد و قامت رهبری سیاسی
این نکات را پس از گفتوگوهای مکرر با دوستان (و مشاهدهی آراء دشمنان) مینویسم و فکر میکنم دست کم به خود من تصور روشنتری
مناظرات تمام شد (شد؟ تلویزیونیاش بله). وضعیت کمابیش روشن است. با موضعگیری رهبر – که به گمان من زمینهای برای ابهامزایی هم داشت، مجموع
احمد صدری مقدمه من در ماهیّت استبدادی جمهوری اسلامی پس از ادخال ولایت فقیه توسط مجلس خبرگان اول — حتی ولایت فقیه غیر مطلقه— هیچ
در انتخابات پیش رو به نظرم مهمترین معیار این است که شهروندان با تشخیص و بلوغ خودشان ببینند از نظرشان چه کاری بهتر است
مرگ ابراهیم رییسی چیزی را در معادلات سیاسی ایران تغییر داده است که بدون لحاظ کردن آن رفتن بر روش پیشین چیزی کم از
نخستین نکتهای که باید به روشنی گفت این است که صاحب این قلم هیچ انتظار ندارد در ایران توسعهی سیاسی و فرهنگی یکشبه اتفاق
پختگی سیاسی و بلوغ در تصمیمگیریهای مدنی به سادگی به دست نمیآید. این پختگی در میان مردم ما وجود دارد ولی این تصور که
۱. به خیال من، آیندهی ایران – آیندهی انسان ایرانی زیر بال زنان ایرانی – به رغم همهی دشواریهایاش آیندهای روشن خواهد بود. اما صبر
انسان موجود پیچیدهای است. یکی از دلایل سلطهی حیرتآور آدمی بر طبیعت و جهان – و البته دست دراز کردناش بر آن و تصرف ویرانگراش
در این چند هفتهی گذشته، سه ماجرا سخت توجه مرا جلب کرد و بسیار به فکر فرو رفتم که لایهی عمیقتر این ماجراها چه میتواند
در این شبهای ناباور که خردمندان از غلبهی جنون و سلطهی شهوت قدرت بر اربابِ سیاست انگشت به دهان ماندهاند، اتفاقی که ممکن است بیفتد
میرحسین موسوی در یک ماه اخیر به رساترین صدایی ثابت کرده است که شایستهترین رهبر سیاسی در جمهوری اسلامی است (این هم شاهدش). از متانت
پیوند میان عدالت و عقلانیت اگر چه معنایی است کلان و جهانشمول، بدون شک از ارکان نگاهِ شیعی به اسلام است. چه چیز است که
چهار روز است از سمیه هیچ خبری نیست و امروز صبح محمدرضا به محبسی افتاده است و هیچ کس نمیداند کجا و چرا؟ یافتنِ پاسخِ
نامهای در وب دیدم دیروز که ظاهراً از قول صادق محصولی خطاب به آیتالله خامنهای بوده است و در آن رأی احمدینژاد پایینترین است و
گوشهام از هیجان سرخ شد. باورم نمیشد. پهلوان آواز ایران، محمدرضا شجریان با بغض و رنجش خاطر به تلویزیون بیبیسی میگوید که صدا و سیما
فرض را بر این بگذاریم که آقای احمدینژاد همان برندهای است که اعلام شده است. و حالا که این همه اعتراض میشود (و اتفاقاً آنچه
دیشب در تلویزیون انگلیسی الجزیره، آقایی به اسم شروین زینالزاده، به عنوان متخصص امنیت بینالمللی (!)، در برابر سهراب بهداد تحلیل میداد که اینها غبار
ایران خورشیدی تابان دارد با جان پیوندی پنهان دارد مهرش جاویدان با دل پیمان دارد دل پاس پیمان، دارد، تا جان دارد رسم فریاد و
کسانی که امروز رأی ملت را به نام خود مصادره کردهاند، ید طولایی در مغالطه دارند. دربارهی ارعاب مردم با تکیه بر رأی اکثریت (و
امروز جهان با چشمانی بهتزده، ناظر بزرگترین دروغ قرن بود. ما به خود میگفتیم رییس دولتِ نهم، وصلهی پیکر ایران است. فکر میکردیم این شرمساری