مفردات آزادی – ۶
پختگی سیاسی و بلوغ در تصمیمگیریهای مدنی به سادگی به دست نمیآید. این پختگی در میان مردم ما وجود دارد ولی این تصور که
پختگی سیاسی و بلوغ در تصمیمگیریهای مدنی به سادگی به دست نمیآید. این پختگی در میان مردم ما وجود دارد ولی این تصور که
۱. به خیال من، آیندهی ایران – آیندهی انسان ایرانی زیر بال زنان ایرانی – به رغم همهی دشواریهایاش آیندهای روشن خواهد بود. اما صبر
انسان موجود پیچیدهای است. یکی از دلایل سلطهی حیرتآور آدمی بر طبیعت و جهان – و البته دست دراز کردناش بر آن و تصرف ویرانگراش
در این چند هفتهی گذشته، سه ماجرا سخت توجه مرا جلب کرد و بسیار به فکر فرو رفتم که لایهی عمیقتر این ماجراها چه میتواند
در این شبهای ناباور که خردمندان از غلبهی جنون و سلطهی شهوت قدرت بر اربابِ سیاست انگشت به دهان ماندهاند، اتفاقی که ممکن است بیفتد
میرحسین موسوی در یک ماه اخیر به رساترین صدایی ثابت کرده است که شایستهترین رهبر سیاسی در جمهوری اسلامی است (این هم شاهدش). از متانت
پیوند میان عدالت و عقلانیت اگر چه معنایی است کلان و جهانشمول، بدون شک از ارکان نگاهِ شیعی به اسلام است. چه چیز است که
چهار روز است از سمیه هیچ خبری نیست و امروز صبح محمدرضا به محبسی افتاده است و هیچ کس نمیداند کجا و چرا؟ یافتنِ پاسخِ
نامهای در وب دیدم دیروز که ظاهراً از قول صادق محصولی خطاب به آیتالله خامنهای بوده است و در آن رأی احمدینژاد پایینترین است و
گوشهام از هیجان سرخ شد. باورم نمیشد. پهلوان آواز ایران، محمدرضا شجریان با بغض و رنجش خاطر به تلویزیون بیبیسی میگوید که صدا و سیما
فرض را بر این بگذاریم که آقای احمدینژاد همان برندهای است که اعلام شده است. و حالا که این همه اعتراض میشود (و اتفاقاً آنچه
دیشب در تلویزیون انگلیسی الجزیره، آقایی به اسم شروین زینالزاده، به عنوان متخصص امنیت بینالمللی (!)، در برابر سهراب بهداد تحلیل میداد که اینها غبار
ایران خورشیدی تابان دارد با جان پیوندی پنهان دارد مهرش جاویدان با دل پیمان دارد دل پاس پیمان، دارد، تا جان دارد رسم فریاد و
کسانی که امروز رأی ملت را به نام خود مصادره کردهاند، ید طولایی در مغالطه دارند. دربارهی ارعاب مردم با تکیه بر رأی اکثریت (و
امروز جهان با چشمانی بهتزده، ناظر بزرگترین دروغ قرن بود. ما به خود میگفتیم رییس دولتِ نهم، وصلهی پیکر ایران است. فکر میکردیم این شرمساری
ریشه در اعماق اقیانوس دارد شاید این گیسو پریشان کرده بید وحشی باران یا نه دریاییست گویی واژگونه بر فراز شهر، شهر سوگواران هر زمانی
یک بار دیگر دربارهی منطق معیوب اکثریت نوشته بودم. این بار باید از زاویهی تازهای این رخداد حیرتآور را دید (حیرتآور که چه عرض کنم؟
شاخصهی سیاستِ کشور ما، به ویژه در چهار سال اخیر، بیاخلاقی و بیتقوایی آشکار و علنی بوده است. این ویژگی البته در مقطع انتخابات پر
هنوز شمارش آراء تمام نشده است (شاید هم شروع نشده باشد). ولی احمدینژاد از دیشب شکست خورده است. چرا؟ به این دلایل: ۱. کسی که
وقت است تا برگِ سفر بر باره بندیم دل بر عبور از سدِ خار و خاره بندیم فرمان رسید این خانه از دشمن بگیرید تخت
دیگر وقت استدلال نیست. وقت به پا خاستن است. هر چه در چنتهی خرد بود و ایمان و اخلاق، بیرون آمده است. اکنون وقت حرارت
قطعات زیر از آلبوم «به نام گل سرخ» است با صدای سالار عقیلی و آهنگسازی حمید متبسم به همراه گروه دستان. قطعات در چهارگاه هستند.
رییس دولتِ نهم، در وقت مناظرههای تلویزیونی (که انصافاً برگزاریاش را باید یکی از افتخاراتِ به حقِ نظامِ جمهوری اسلامی لقب داد)، آیینهی تمام قدِ
رییسِ کذابِ (*) دولتِ دروغ، در آستانهی انتخابات دو پروژهی قطار را افتتاح میکند که این دو پروژه هیچ کدام افتتاحشدنی نبودند و البته یا
مقرر شده است که آقای احمدینژاد فردا شب ۴۵ دقیقهی دیگر به طور زنده در تلویزیون صحبت کند و به نقدهایی که سایر نامزدها در
پدیدهی احمدینژاد را تا سالهای سال میتوان مطالعه کرد. چه شد که چنین موجودی بر کشیده شد و روان و خردِ ایرانی را خُرد و
در ابتدای مناظرهی امشب (با آقای رضایی)، آقای احمدینژاد جملهی زیر را گفت: «دروغگو خائن است و خائن ترسوست. چه کسی تا امروز از این
مناظرهی دیشب را نزدیک سحر بود که دیدم. مجالی برای نوشتن نبود. این مناظره، برنامهای درخشان بود که شخصیت نستوه میرحسین به زیبایی نمایش داد.
حیرتآور به نظر میرسد که کسی بتواند پیاپی دروغ بگوید و در پاسخ هر جا که گریباناش را گرفتند، دروغ تازهتری را علم کند و
مناظرههای احمدینژاد هیچ نکتهی تازهای برای من نداشته است که از احمدینژاد بر ملا کند. او تمام برگهایاش را رو کرده است و هیچ برگِ
در کشوری مثل کشور ما، اندیشیدن به انتخابات و اندیشهی انتخاباتی نباید به فقط خودِ بازی اختصاص داشته باشد. به دشواری بتوان اندیشمندانی را یافت
شبکهی خبر ایران را (باز هم برای تمدد اعصاب!) دارم تماشا میکنم. تلویزیون دارد گزارش بلندبالایی میدهد از «فسادِ دولت گوردون براون» و میگوید که
چرا مناظرهی موسوی با احمدینژاد، اتفاق مهمی در سیاستِ ما بود؟ چرا با وجود اینکه «زبانِ بدن» موسوی، ضعف داشت و «چیز» و «به اصطلاح»
میگویند از فلان نامزد ریاست جمهوری استقبال پرشور و بیسابقهای شده است. یا فلان نامزد ریاست جمهوری با رأی بسیار بالایی به ریاست جمهوری رسید.
هر اندازه که رأیام را به موسوی مشروط کرده بودم (و هنوز هم نقدهایام را به اطرافیان موسوی با کمال ادب و احترام حفظ میکنم)،
هر سیاستمداری، انسان است. انسان اشتباه میکند. اگر اشتباه نکند، انسان نیست. هر سیاستمداری حتماً اشتباه میکند، کوچک یا بزرگ، کمهزینه یا پرهزینه. بعضی از
یادداشت آقای ابطحی برای من حیرتآور بود. ایشان میفرمایند که استدلال «هر کس رأی بیشتری میآورد، باید به او رأی داد»، مغالطه است («مغالطهی سیاسی»
تصمیم من به رأی دادن به میرحسین موسوی، تصمیمی است از سر اضطرار. و البته اضطراری که به ناگزیر از دل انتخاب یکی از این
چند روزی است به این نتیجه رسیدهام که باید دودلی را کنار گذاشت و صراحتاً برای این انتخابات اعلامِ موضع کرد. دلیل این تردیدِ من