داریم به آخر خط انتخابات میرسیم و خوب است نکاتی را که در این سههفته به نظرم مهم بوده است یک بار دیگر اینجا فهرست کنم. فکر میکنم مهم است ماجراهای پیش رو را از افق کلانتری ببینیم و فقط محدود به چشمانداز کوتاهمدت نباشیم. با این مقدمه، این نکات به نظرم میرسند.
نخست اینکه به خیال من جامعهی ایرانی و جامعهی مدنی ما آرامآرام دارد به درجهای از بلوغ میرسد که تنوع و تکثر آراء را راحتتر میتواند هضم کند. یکی رأی نمیدهد ولی او را که رأی میدهد میفهمد. کسی رأی میدهد ولی به کسی که رأی نمیدهد احترام میگذارد. اینها طیف خاکستریاند.
همیشه دوقطبی داشتهایم. دوقطبی تحریم-مشارکت و برچسبهای اخلاقی از دو سوی طیف مهمترین کارکردی که داشتهاند استمرار وضع موجود بوده است. گزینههای رادیکال نه در کوتاه مدت و نه در درازمدت تا به حال جواب ندادهاند. به دلایل مختلف. ممکن است تحت شرایطی جواب بدهند ولی فعلا ناکاماند.
پدیدار شدن این طیف خاکستری میانه نقطهی عزیمتی است برای آیندهی ایران. اگر پزشکیان رییس جمهور شود، به گسترش این طیف کمک خواهد کرد. اگر هم نشود، بذر حرکتی در جامعه کاشته شده است که میتواند از نهالی نورس به درختی تنومند تبدیل شود.
کلید تمام اینها به رسمیت شناختن عاملیت و بلوغ انسانهاست. به رسمیت شناختن عاملیت انسانها با جبرگرایی و فعال ما یشاء دانستن نظامهای استبدادی و «همه چیز از پیش تعیین شده» و «همه چیز خیمهشببازی است» منافات دارد. تغییرهای کوچک میتواند به تغییرهای بزرگ منجر شود.
همهی نظامهای خودکامه همیشه یک شکل باقی نمیمانند. همهی دموکراسیها هم همیشه در اوج محبوبیت یا کارآمدی عمل نمیکنند. تاریخ معاصر جهان در همین دو دههی گذشته بارها این نکته را نشان داده است. شرحاش باشد برای کلاسهای درس ولی نکتهی اصلی: امکانها و عاملیتهای انسانی است.
با قانون زندگی نمیشود ستیز کرد. دو سه روزی شاید بشود جلویاش ایستاد. ولی جلوی رویش بذر را نمیشود گرفت:
برآید سرخ گل خواهی نخواهی
وگر خود صد خزان آرد تباهی.
یاد میکنم از رفیق نازنین از دسترفتهام سایه که سخن حکیمانهاش در روز ۲۳ خرداد ۸۸ هنوز در گوشم زنگ میزند که گفت:
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است | ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
این شعر دیگر سایه تاریخ دی ۱۳۳۰ را دارد و تصویری از ایران آن زمان به دست میدهد و امیدهایی که آرامآرام به ثمر مینشینند:
در نهفت پردهی شب
دختر خورشید
نرم میبافد
دامن رقاصهی صبح طلایی را
وز نهانگاه سیاه خویش
میسراید مرغ مرگاندیش:
«چهره پرداز سحر مرده ست
چشمه خورشید افسرده ست»
میدواند در رگ شب
خونِ سرد این فریب شوم
وز نهفت پردهی شب دختر خورشید
همچنان آهسته می بافد
دامن رقاصهی صبح طلایی را
نوشتههای مرتبط:
- افسانهی شکستناپذیری نظام یکی از مصادیق نظریههای ابطالناپذیر که کمابیش در همه جا...
- سخنی با مسعود پزشکیان ابتدا میکنم به نقل عباراتی از بیانیهی ۱۶ میر دلاور...
- چشماندازهای پیش روی ایران ۱۴۰۳ در انتخاباتی که گذشت، سه نتیجه محتمل بود و خارج...
- فروتن باشیم و مسئولیتپذیر نسخهی تصویری این یادداشت را در یوتیوب ببینید. شما آزاد،...
- با مرغ مرگاندیش از زندگی گفتن به این پدیده باید با تآمل و صبر نگاه کرد....