شرافت و مردانگی به شهادت ظلمه حاصل نمی‌شود؛ به جنم حاصل می‌شود!

میرحسین موسوی در یک ماه اخیر به رساترین صدایی ثابت کرده است که شایسته‌ترین رهبر سیاسی در جمهوری اسلامی است (این هم شاهدش). از متانت و اخلاق‌مداری‌اش در برابر وقاحت و بی‌تقوایی علنی محمود احمدی‌نژاد در مناظره‌ها گرفته تا فتوت و استواری‌اش بر سر حقیقت و حق مردمی که به او رأی داده‌اند، این‌ها کمترین ویژگی‌های برجسته‌ی او در رهبری است؛ این‌هاست که از او رییس جمهوری توان‌مند و خواستنی می‌سازد که می‌تواند آرزوی ملتِ دروغ‌دیده و خرافات‌خورده‌ی ما باشد.

این روزها زیاد می‌شنوم که اگر مدعی هستید در انتخابات تقلبی شده است، دلیل و مدرکی بیاورید. شواهدی که به دست‌کاری وسیعِ آراء دلالت می‌کنند، بی‌شمارند. اثباتِ این تقلب‌ها البته مکانیزم‌هایی لازم دارد که به طور مطلق از دسترس شاکیان خارج است و البته طلب آن زمینه‌ها را کردن هم بدون شک با «تشر» بعضی از مقامات روبرو می‌شود. این یعنی تعلیق به محال کردن. یعنی سنگ‌ها را بستن و سگ‌ها را رها کردن. نتیجه‌ی چنین بازی‌ای، از پیش معلوم است: مغلوب شدن در فوتبال سیاسی مهندسی‌شده! تنها راه خنثی کردن این خدعه، به میدان کشیدن داوری است که سوت‌اش تنها به عدالت دمیده می‌شود نه به اشارت.

هیچ زمانی در تاریخ جمهوری اسلامی، قانون اساسی این کشور به این صراحت به سخره گرفته نشده است. کافی است نگاهی به مواد قانون اساسی که در شرح حقوق مردم آمده است بکنید تا بلاغت این قانون‌شکنی صریح را در یابید. نقض قانون، فقط در جریان رأی‌سازی صورت نگرفت. پیش و پس از آن به نحوی گسترده و باورنکردنی رخ داد. از همه طرفه‌تر آن‌که بعضی از مقامات بدعت تازه‌ای نهادند و آن هم این‌که قانون را گویی شفاهاً دارند از نو تقریر می‌کنند، از جمله این‌که «حق تجمع» مردم را به آسانی مترادف با «اغتشاش» قلمداد می‌‌کنند. بد نیست ملت (بله، همه‌ی ملت از جمله کسانی که به آقای احمدی‌نژاد رأی دادند) سوابق شکل‌گیری اصل ۲۷ قانون اساسی را بخوانند. این اصل از آن‌جا لازم افتاده بود که حکومت پهلوی، هر گونه تجمع مردم را (در اعتراض به سیاست‌های‌اش) غیرقانونی و اغتشاش‌آمیز قلمداد کرده بود. چرا دوباره به آن روزها داریم باز می‌گردیم؟ میرحسین موسوی از این آشکارتر نمی‌توانست نقض صریح قانون را آن هم به دست عالی‌رتبه‌ترین مقامات کشور، گوشزد کند.

اما، سخنِ من این است: میرحسین موسوی، چه ۱۹ میلیون رأی داشته باشد و چه فقط یک رأی (و اگر یک رأی داشته باشد، باید وجود آن یک نفر رأی‌دهنده را طلا گرفت!)، از دیدِ من، رییس جمهور مشروع و حقیقی این ملت است. میرحسین تا این‌جا ثابت کرده است که ذره‌ای از احقاق حقوق ملت و پی‌گیری اجرای قانون عقب ننشسته است. محمود احمدی‌نژاد چه پنج میلیون رأی داشته باشد و چه هفتاد میلیون رأی (!)، نماد دروغ، ریا، قانون‌گریزی و خرافه‌پروری است. هر اندازه که سابقه‌ی میرحسین موسوی در صداقت، مروت و اخلاق بلند و درخشان است، کارنامه‌ی محمود احمدی‌نژاد در اخلاقی بودن و درست‌کاری و راست‌گویی، تیره و تار است. شورای نگهبان هنگام تأیید صلاحیت این آقا، خدا را هم پیش چشم داشته است یا تنها سیاست، قدرت و زور بوده است که خدایی کرده؟

حیرت‌آور نیست که کسانی که بیش از همه از محمد مصدق کینه دارند، امروز در مقایسه او با احمدی‌نژاد حنجره می‌درند و در محکومیت کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد رگ گردن قوی می‌‌کنند؟ و همان کسان، پا جای پای قلدران می‌گذارند! میرحسین موسوی ثابت کرد که در میانه‌ی غوغا و در غبار آشوب‌ها و هیاهوهای زورمداران، نه از میدان به در می‌رود و نه حقیقت را قربانی مصلحت می‌کند. مردمِ ایران اگر هنوز ارزش میرحسین را برای نجات اخلاق و رهایی کشور از دست ظلم، جهل و خرافه درک نکرده‌اند،‌ البته که سزاوار دولت احمدی هستند و لایق محنت‌های محمودیه. اما، این ملت بزرگ‌تر و بالغ‌تر از آن است که به آسانی تسلیم بدعت شود. بدعت یعنی این‌که قانون را صراحتاً بر عکس بخوانی و آشکارا دستوری خلاف آن صادر کنی. بدعت یعنی چیز تازه‌ای آوردن، خارج از آن‌چه که در قانون مقرر است. شخصیت نستوه داشتن، با شعار دادن، و با موش‌مردگی حاصل نمی‌شود. باید ریشه داشت. باید مرد بود. باید جگر داشت. باید جای‌گاه خود را خوب دانست و فهمید که کجا نباید چه چیزی را گفت و کجا باید چه سخنی را بر زبان راند. من این‌ها را تا به امروز به عیان در یکایک گفتار و کردار میرحسین موسوی دیده‌ام. میرحسین موسوی، مرد جوهره، ریشه، اخلاق و مسلمانی است.

میرحسین موسوی، متری است برای رهبری اخلاقی در سیاستِ دروغ‌زده و خدعه‌آلوده‌ی ما که در آن همه چیز بازیچه‌ی قدرت شده است. روزهای آینده، شاید چهره‌ی او را بهتر نشان دهد. با اشتیاق فراوان، تولد الگویی تازه و معنایی جدید از رهبری را در ایران به انتظار نشسته‌ام.

بایگانی