رییس جمهور شدن پزشکیان فقط برای جبههی پایداری و طیف رییسیچی نظام خطرناک نیست. معترض و شاکی فراوان دیگری هم دارد که نقطهی تللاقی اهداف همهی اینهاست: از اسراییل بگیرید تا جنگطلبان و اپوزیسیون خارج کشور (طیف شورای گذار مثلاً و پهلویچیها و مجاهدین خلق).
اما آنهایی را که منفعت سیاسی و مالی در قصه دارند (مثلاً فاند میگیرند تا با بازی رسانهای در میدان پرغبار ایران امرار معاش کنند) لحظهای کنار بگذاریم. بخشی از مردم جامعه هستند که معتقدند رییس جمهور شدن پزشکیان هیچ تغییری در وضعیت ایجاد نخواهد کرد. این امر محتملی است. و ساختار سیاسی هم احتمالاً دست او را خیلی بیشتر از خاتمی و روحانی باز نخواهد گذاشت.
ولی سؤال اصلی این است: اگر تغییری در وضع ایجاد نخواهد کرد و روزگار ایران همین بنبست تنگ و تار و دخمهوار است، خوب چیزی تغییر نمیکند. چرا باید از رأی دادن عدهای به پزشکیان ناخرسند بود و چرا باید در برابرش رگ گردن قوی کرد؟ (از رأی رییسی در ۱۴۰۰ و شکست همتی هم دلیلی نداشت عصبانی باشیم).
قصهی مشروعیتبخشی به نظام (که البته پارهای از حقیقت را در خود دارد و نه تمام آن را) فرع قصه است. ماجرای انگشت در خون قربانیان زدن هم که کاربرد عاطفی دارد (و برای شرمسار کردن شهروندانی است که از حق مدنیشان میخواهند استفاده کنند). پس عصبانیت از چه بابت است؟
به نظر من دلیل عصبانیت این است که کسی افق روشنی برای سرنگونی جمهوری اسلامی یا اصلاح و تغییرش نمیبیند (مثلاً خالی بودن دست شورای گذار یا بعید بودن احتمال حملهی نظامی اسراییل و آمریکا)، اما هیچ هم دوست ندارند جمهوری اسلامی آدم شود. جمهوری اسلامی خوب، جمهوری اسلامی مرده است، ولی برای مرگ جمهوری اسلامی هیچ راه و نسخهی عملی ندارند. راهحلهای موقت را هم نمیپسندند. در نتیجه رسیدهایم به بنبست یک نسخه از کنشگری سیاسی. یکی از مشکلات ماجرا هم این است که عموماً هیچ آدمی دوست ندارد حرفاش و پیشبینیاش غلط از آب در بیاید. ما همیشه دوست داریم حرفی که میزنیم تا ابد صادق باشد (اسم دیگرش جزمیت معرفتی است).
فرضشان این است که جمهوری اسلامی هیچ وقت به زبان خوش به راه نمیآید لذا باید او را به قهر آدم کرد (یعنی اقدام خشن). جمهوری اسلامی کارنامهی تیرهای دارد که این فرض را بارها تقویت کرده است: من عقبنشینی نمیکنم و حتی به قیمت ریختن خون همهی شماها به قدرت چنگ میزنم. شور و هیجان درگیری در غزه و میل به شدت بخشیدن به تقابل نظامی ایران و اسراییل (به امید منتهی شدن آن به سقوط جمهوری اسلامی) هم راه به جایی نبرد. نه تندروهای داخلی (مثل زاکانی-جلیلیها) به آرزویشان رسیدند نه براندازان خارجی.
حالا چیزی دارد تغییر میکند. یک بخش از عصبانیت به خاطر استیصال است. چیزی دارد در جامعه جاری میشود خلاف تحلیلها و پیشبینیهای بسیاری: خلاف خواست امثال جلیلی و قالیباف (و نو-اصلاحطلبانی که جهانگیری و لاریجانی را بیشتر میپسندیدند). و خلاف خواست اپوزیسیون. آبی جایی از چشمهای میجوشد که همگان فکر میکردند آن چشمه خشک است. عدهای هم فکر میکنند جوشش این چشمه خیمهشببازی نظام است. عدهای دیگر هم – که به خیال من عاقلانهتر ماجرا را میبینند – صحنه را بیشتر شبیه شطرنج میبینند تا نمایشی از پیشتعیینشده. هر چه هست وضع ایران به سرعتی شگفتانگیز دارد تغییر میکند.
مرتبط: شطرنج انتخابات در ایران ۱۴۰۳
نوشتههای مرتبط:
- افسانهی شکستناپذیری نظام یکی از مصادیق نظریههای ابطالناپذیر که کمابیش در همه جا...
- سخنی با مسعود پزشکیان ابتدا میکنم به نقل عباراتی از بیانیهی ۱۶ میر دلاور...
- چشماندازهای پیش روی ایران ۱۴۰۳ در انتخاباتی که گذشت، سه نتیجه محتمل بود و خارج...
- فروتن باشیم و مسئولیتپذیر نسخهی تصویری این یادداشت را در یوتیوب ببینید. شما آزاد،...
- در نهفت پردهی شب… داریم به آخر خط انتخابات میرسیم و خوب است نکاتی...