آه باران! ای امیدِ جانِ بیداران!
ریشه در اعماق اقیانوس دارد شاید این گیسو پریشان کرده بید وحشی باران یا نه دریاییست گویی واژگونه بر فراز شهر، شهر سوگواران هر زمانی
ریشه در اعماق اقیانوس دارد شاید این گیسو پریشان کرده بید وحشی باران یا نه دریاییست گویی واژگونه بر فراز شهر، شهر سوگواران هر زمانی
یک بار دیگر دربارهی منطق معیوب اکثریت نوشته بودم. این بار باید از زاویهی تازهای این رخداد حیرتآور را دید (حیرتآور که چه عرض کنم؟
شاخصهی سیاستِ کشور ما، به ویژه در چهار سال اخیر، بیاخلاقی و بیتقوایی آشکار و علنی بوده است. این ویژگی البته در مقطع انتخابات پر
هنوز شمارش آراء تمام نشده است (شاید هم شروع نشده باشد). ولی احمدینژاد از دیشب شکست خورده است. چرا؟ به این دلایل: ۱. کسی که
وقت است تا برگِ سفر بر باره بندیم دل بر عبور از سدِ خار و خاره بندیم فرمان رسید این خانه از دشمن بگیرید تخت
دیگر وقت استدلال نیست. وقت به پا خاستن است. هر چه در چنتهی خرد بود و ایمان و اخلاق، بیرون آمده است. اکنون وقت حرارت
قطعات زیر از آلبوم «به نام گل سرخ» است با صدای سالار عقیلی و آهنگسازی حمید متبسم به همراه گروه دستان. قطعات در چهارگاه هستند.
رییس دولتِ نهم، در وقت مناظرههای تلویزیونی (که انصافاً برگزاریاش را باید یکی از افتخاراتِ به حقِ نظامِ جمهوری اسلامی لقب داد)، آیینهی تمام قدِ
رییسِ کذابِ (*) دولتِ دروغ، در آستانهی انتخابات دو پروژهی قطار را افتتاح میکند که این دو پروژه هیچ کدام افتتاحشدنی نبودند و البته یا
مقرر شده است که آقای احمدینژاد فردا شب ۴۵ دقیقهی دیگر به طور زنده در تلویزیون صحبت کند و به نقدهایی که سایر نامزدها در
پدیدهی احمدینژاد را تا سالهای سال میتوان مطالعه کرد. چه شد که چنین موجودی بر کشیده شد و روان و خردِ ایرانی را خُرد و
در ابتدای مناظرهی امشب (با آقای رضایی)، آقای احمدینژاد جملهی زیر را گفت: «دروغگو خائن است و خائن ترسوست. چه کسی تا امروز از این
مناظرهی دیشب را نزدیک سحر بود که دیدم. مجالی برای نوشتن نبود. این مناظره، برنامهای درخشان بود که شخصیت نستوه میرحسین به زیبایی نمایش داد.
حیرتآور به نظر میرسد که کسی بتواند پیاپی دروغ بگوید و در پاسخ هر جا که گریباناش را گرفتند، دروغ تازهتری را علم کند و
مناظرههای احمدینژاد هیچ نکتهی تازهای برای من نداشته است که از احمدینژاد بر ملا کند. او تمام برگهایاش را رو کرده است و هیچ برگِ
در کشوری مثل کشور ما، اندیشیدن به انتخابات و اندیشهی انتخاباتی نباید به فقط خودِ بازی اختصاص داشته باشد. به دشواری بتوان اندیشمندانی را یافت
شبکهی خبر ایران را (باز هم برای تمدد اعصاب!) دارم تماشا میکنم. تلویزیون دارد گزارش بلندبالایی میدهد از «فسادِ دولت گوردون براون» و میگوید که
چرا مناظرهی موسوی با احمدینژاد، اتفاق مهمی در سیاستِ ما بود؟ چرا با وجود اینکه «زبانِ بدن» موسوی، ضعف داشت و «چیز» و «به اصطلاح»
میگویند از فلان نامزد ریاست جمهوری استقبال پرشور و بیسابقهای شده است. یا فلان نامزد ریاست جمهوری با رأی بسیار بالایی به ریاست جمهوری رسید.
هر اندازه که رأیام را به موسوی مشروط کرده بودم (و هنوز هم نقدهایام را به اطرافیان موسوی با کمال ادب و احترام حفظ میکنم)،
هر سیاستمداری، انسان است. انسان اشتباه میکند. اگر اشتباه نکند، انسان نیست. هر سیاستمداری حتماً اشتباه میکند، کوچک یا بزرگ، کمهزینه یا پرهزینه. بعضی از
یادداشت آقای ابطحی برای من حیرتآور بود. ایشان میفرمایند که استدلال «هر کس رأی بیشتری میآورد، باید به او رأی داد»، مغالطه است («مغالطهی سیاسی»
تصمیم من به رأی دادن به میرحسین موسوی، تصمیمی است از سر اضطرار. و البته اضطراری که به ناگزیر از دل انتخاب یکی از این
چند روزی است به این نتیجه رسیدهام که باید دودلی را کنار گذاشت و صراحتاً برای این انتخابات اعلامِ موضع کرد. دلیل این تردیدِ من