مرحلهی بعدی واکنشِ این طایفه، دروغ بستن به موسوی است و دروغگو خواندنِ خودِ موسوی. این یعنی باز هم هتاک نمیتواند سرش را بالا بگیرد و بگوید من خودم دروغگو نیستم و تلویحاً دارد دروغگوییاش را تأیید میکند و آخر کار میخواهد بگوید ماها در این نظام همه آلوده و دروغگو هستیم ولی من از شماها بهترم! استراتژی دروغگو، همیشه ساختنِ دروغی تازه است. آقای احمدینژاد حتی یکی از این دروغها را نتوانسته است توضیح بدهد (در دروغ بودناش که شکی نیست؛ نمونهاش: «آقای بلر کتباً نامه عذرخواهی نوشت»! – مگر نامه را غیر کتبی هم مینویسند؟!). اما حالا که رسوا کردن ارکان نظام نتیجهی معکوس داده است و پروندهسازی باعث آبروریزی خودِ افترا زننده شده، وقتاش رسیده که فرافکنی کنند و همان لغزشها و معاصی را به رقیب نسبت دهند. تفاوتاش تا دیروز این بود که اگر موسوی به احمدینژاد میگفت تو دروغگو و دروغزنی، او در پاسخ میگفت هاشمی و خاتمی و که و که «هم» دروغ میگویند (حالا کار رسیده است به اینکه «میرحسین موسوی هم دروغ میگوید») و حالا که فضاحتِ کار احمدینژاد بالا گرفته است، همان لجنها را به سمت موسوی پرتاب میکند.
بیایید بررسی کنیم این فرافکنی چقدر پا میگیرد؟ مردم چقدر خریدارِ این تهتک خواهند بود؟
نکتهی اول این است که برای باور کردنِ صدق قول کسی، مردم مثل قاضی عمل نمیکنند که حکمشان ابتدا بر برائت باشد (مگر اینکه خلافاش ثابت شود). همهی مردم هم ابله و گول نیستند که با بازی تبلیغاتی و مانور رسانهای، عقلشان و دینشان را بفروشند. صدق و راستگویی از جمله چیزهایی است که به سابقه درست میشود نه به ادعا. حضرت رسول، پیش از مبعوث شدن به نبوت، شهره بود به «محمد امین». امانتداری و راستگویی محمد، چیزی نبود که بتوان انکار کرد. راستگو بودن و اخلاقی بودن به عمل حاصل میشود و ممارست. نمیتوان ادعا کرد من راست میگویم و همهی عالم دروغ میگویند و توقع داشت مردم هم باور کنند.
نمیشود چهار سال به مردم پیوسته دروغ گفت و کسی را که نه تنها در کلام و گفتارش، بلکه در سابقه و تاریخ زندگی و عملِ سیاسیاش مرد راستگویی و صداقت بوده است، به آسانی دروغگو قلمداد کرد. هر دروغی، هزینهای دارد. دروغی به این بزرگی و رسوایی، هزینهای کمر شکن خواهد داشت. آقای احمدینژاد و حامیاناش به جای اخلاقگریزی مدام، خوب است به خودشان تلنگر بزنند که چرا آیتالله جوادی آملی امروز قصهی «هالهی نور» آقای رییس جمهور را تأیید کرد (و چرا تقلب در انتخابات را حرام خواند)؟
حالِ احمدینژاد و طرفداراناش به حال غریقی شبیه است که لحظه به لحظه در حال فرو رفتن است و جز متوسل شدن به هر خار و خاشاکی تلاش میکنند بزرگان و نیکنامان را هم با خود به گرداب بکشند.
حافظ میگفت که:
گر مرید راهِ عشقی فکر بدنامی مکن
شیخ صنعان خرقه رهن خانهی خمار داشت
فکر «بدنامی» کردن برای کسی معنا دارد که اولاً نامِ نیکی داشته باشد نه اینکه شهره باشد به بدنامی و دروغگویی. ثانیاً هر کار پر هزینه و پیامدی کردن، نتیجه نمیدهد که آن کار اخلاقی یا انقلابی است. ابتدا باید ریشه را درست کرد و بعد به میوه پرداخت. ریشهی فاسد و بیمار (یعنی قربانی کردنِ خودِ اخلاق به بهانهی رسیدن به اخلاق)، بار و بری جز رسوایی و پشیمانی نخواهد داشت. توهم شگفتآوری است که کسی وسوسههای نفس خودش را همتراز مجاهدت انبیا ببیند (همینکه میگویند ما میدانستیم این افشاگری هزینه دارد و حاضریم برایاش «شهید» شویم، منعکسکنندهی همین توهم است).
من قویاً پرهیز دارم از به کار بستن تعابیر کلامی که بارِ سنگین دینی دارند، و گرنه دشوار نبود تصویر رسوایی و پلیدکاری رییس دولتِ نهم به زبان قرآن و با تکیه بر احادیث نبوی و روایات امامان شیعی. آقای احمدینژاد دیری است که مرزهای ذهنیاش در تشخیص حوزهی عقل و دین و جهالت و بیاخلاقی از میان رفته است. من نام این وضعیت را گذشتهام «سندرم خود-ملت-پنداری با هزینهی امامِ زمان». آقای احمدینژاد هر جملهای که به کار میبرد، یک ملت میگوید. هر کاری را که خودش کرده، به ملت نسبت میدهد. هر دروغی را که از خودش صادر شده، بر زبان ملت مینهد. ایشان خودش را با ملت یکی میداند. طبیعتاً هر کسی مثل ایشان نباشد، اصلاً جزو ملت نیست! (تصورش را بکنید آن وقت «ملت ایرانی» جمعیتاش چقدر باید باشد!). و اینها گره میخورد به امام زمان: امام زمان همهی اینها را مدیریت میکند. خوب امامِ زمانی که بتواند و بخواهد این همه دروغ، نیرنگ و رنگ، ریا و سالوس را پشتیبانی کند، یک جای امامتاش بدجوری می لنگد. باید به مردم هشدار داد در برابر این مغالطه: میگویند ما مؤید به امام زمان هستیم و برای ظهور او تلاش میکنیم (دقت کنید که آقای احمدینژاد هر جا رفته است، آن دعای اولِ سخناش را مثلِ وردِ مارگیران در گوش مخاطب زمزمه میکند؛ دلیلاش دقیقاً القای مؤید بودن است)؛ در نتیجه هر چه ما میکنیم در راستای همان امر مقدس است.
مغالطه به سادگی این است که کسی نمیتواند ادعا کند که چون مسلمان است، پس اخلاقی است. تا اخلاقی نباشی، مسلمانیات اعتبار پیدا نمیکند. نمیتوان اسم مسلمانی را برد و زیر سایهی آن مرتکب پلیدکاری شد. مسلمانی به نامِ تنها نیست. به عمل است. مسلمانی معیار دارد. حضرت رسول میفرماید که المسلم من سلم المسلمون من لسانه و یده (یعنی مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبانِ او در امان باشند). آقای احمدینژاد ثابت کرد که در نظام جمهوری اسلامی، هیچ کس از دست و زبان او در امان نیست. حبذا مسلمانی! مرحبا تشیع!
این انتخابات آزمونِ سلامت اخلاقی جامعه است. روز ۲۲ خرداد، ملت کارنامهی تمرین اخلاق و پایبندیشان را به مسلمانی خواهند دید.
پ. ن. مهم: باید سخت هوشیار بود که اولاً آقای احمدینژاد و حامیاناش بازی را به خشونت نکشانند که تمام سودِ آنها در خشونت است. و ثانیاً نسبت به تقلب گسترده هشدار جدی داد.
نوشتههای مرتبط:
- برای سمیه و محمدرضا – دو دوستِ در بند چهار روز است از سمیه هیچ خبری نیست و امروز...
- آه باران! ای امیدِ جانِ بیداران! ریشه در اعماق اقیانوس دارد شاید این گیسو پریشان کرده...
- الم تر کیف فعل ربک بأصحاب الفیل رییسِ کذابِ (*) دولتِ دروغ، در آستانهی انتخابات دو پروژهی...
- از فساد انگلیسی تا فساد ایرانی! شبکهی خبر ایران را (باز هم برای تمدد اعصاب!) دارم...
- موسوی مترِ مناظره را عوض کرد چرا مناظرهی موسوی با احمدینژاد، اتفاق مهمی در سیاستِ ما...