در باب رابطه‌ی دروغ، خیانت و ترس – یا منطق یک کارشناس ارشد

در ابتدای مناظره‌ی امشب (با آقای رضایی)، آقای احمدی‌نژاد جمله‌ی زیر را گفت: «دروغ‌گو خائن است و خائن ترسوست. چه کسی تا امروز از این دولت ترس سراغ دارد؟ من فکر می‌‌کنم همین کافی باشد.»

من کاملاً می‌فهمم وقتی تشت دروغ‌گویی کسی از آسمان می‌افتد و دست‌اش رو می‌شود آن هم برای کل ملت، حال چندان خوشی به دروغ‌گو دست نمی‌دهد. هیچ دروغ‌گویی از بر ملا شدن دروغ‌اش شاد نمی‌شود. من به همان جمله‌ی بالا بر می‌گردم و مغالطه‌ی درشتی که در آن هست. آقای احمدی‌نژاد علاوه بر شیوه‌ی دروغ‌گویی با اعتماد به نفسی تاریخی، مغالطه‌گر قهاری هم هست. ایشان می‌گوید: مقدمه‌ی ۱) دروغ‌گو خائن است؛ مقدمه‌ی ۲) خائن ترسوست؛ ۳) دولتِ من خیلی شجاع بوده است و هیچ ترسی هرگز در او نبوده است. چه نتیجه می‌گیریم؟ من ترسو نیستم، پس خائن نیستم و چون خائن نیستم دروغ هم نمی‌گویم. اساساً ربط و نسبت دروغ و خیانت چنان نیست که ایشان به همین سادگی با کلمات و مفاهیم اخلاقی بازی کند و هیچ صاحبِ خردی نتواند مچ‌اش را بگیرد. بسیار کسان بوده‌اند که دروغ‌گو بوده‌اند و نیت هیچ خیانتی نداشته‌اند (شاید آقای احمدی‌نژاد یکی از بهترین مثال‌های‌اش باشد). چه بسیار کسان بوده‌اند که خائن‌های بی‌نظیری بوده‌اند ولی هیچ ترس و واهمه‌ای هم در آن‌‌ها نبوده است. نکته‌ی سوم این‌که ترسو نبودن دولت آقای احمدی‌نژاد مقدمه‌ای برای خائن نبودن و آن هم مقدمه‌ای برای دروغ‌گو نبودن نیست. این مغالطه‌ی کودکانه را به اطفال ابجد خوان هم بدهند، به آن می‌خندند.

آقای احمدی‌نژاد که می‌‌گوید او را متهم به دروغ‌گویی می‌کنند و فیلم سخنان او را قطعه‌قطعه می‌کنند و حرف‌اش را مثله، بهتر است بیاید یکی یکی، همان اتهام‌های روشن را بازشکافی کند و بگوید کجا فیلم را قطعه‌قطعه کرده‌اند. لابد آیت‌الله جوادی آملی خودش حضور نداشته پیش روی آقای احمدی‌نژاد که به او فیلم مثله‌شده نشان بدهند و او هم باور کند! حتماً کسی که گفت تونی بلر کتباً‌ نامه‌ی عذرخواهی نوشته است،‌ کسی بوده است غیر آقای رییس جمهور و کسی که آن نامه‌ی افشاگر سفارت انگلیس را به شیوه‌ای ساده‌لوحانه و خوش‌خیالانه منتشر کرد، کسی بوده است غیر از خبرگزاری فارس! این‌ها که دیگر مثله کردن و قطعه‌قطعه کردن و فیلم در آوردن نیست.

این واکنش‌های ضعیف و توجیه‌گرانه، به خوبی نشان می‌دهد که تمام کسانی که ایشان را دروغ‌گو می‌نامند، دقیقاً می‌دانند از چه سخن می‌گویند. از همین شعبده‌بازی و چشم‌بندی‌های کودکانه (منطق دروغ‌گو خائن است؛ خائن ترسو است. من ترسو نیستم، پس نه خائن‌ام نه دروغ‌گو). آقای احمدی‌نژاد نه معلم اخلاق خوبی داشته است و نه آموزگار منطق خوبی (شاید معلم‌های خوبی داشته و خودش شاگرد تنبل و بازی‌گوشی بوده).
این ابیات در گوش آقای احمدی‌نژاد حدیث باد است،‌ ولی عبرت‌آموز است و متضمن حکمت:

دل بیارامد ز گفتار صواب / هم‌چنان‌که تشنه آرامد ز آب
صدق بیداری هر حس می‌شود / حس‌ها را ذوق مونس می‌شود
هیچ غیر راستی نرهاندت / داد سوی راستی می‌‌خواندت
دل نیارامد ز گفتار دروغ / آب و روغن هیچ نفروزد فروغ
در حدیث صدق آرام دل‌ است / راستی‌ها دانه‌ی دامِ دل است
دل مگر رنجور باشد بد زبان / کو نداند چاشنیّ‌ این و آن
چون شود از رنج و علت دل سلیم / طعم صدق و کذب را گردد علیم
جوهر صدق‌ات خفی شد در دروغ / هم‌چنان‌‌که روغن اندر متنِ‌ دوغ
سال‌ها این دوغِ تن پیدا و فاش / روغن جان اندر او فانی و لاش
رنگ شک و رنگ کفران و نفاق / تا ابد باقی بود بر جانِ عاق
رنگ صدق و رنگ تقوی و یقین / تا ابد باقی بود بر متقین
(لب لباب مثنوی، چاپ نفیسی؛ ص ۲۹۰)

این ابیات حقیقتاً جای شرح ندارد. آن کس است اهل بشارت که اشارت داند. دل‌های سالم و صافی، بوی سخن راست و صادقانه را در هوا می‌کشند (هر چقدر هم که علیه صادق و راست‌گو تبلیغات کنند). باید پرسید که چرا این سخنانِ آقای احمدی‌نژاد (که نقطه‌ی اوج دستپاچگی و رسوایی‌اش در همین مناظره‌ها بوده است)، دل هیچ انسان منصف و آزاده‌ای را آرام نمی‌‌کند؟

بایگانی