زبان تحقیر و لحن بازجویی

پدیده‌ی احمدی‌نژاد را تا سال‌های سال می‌توان مطالعه کرد. چه شد که چنین موجودی بر کشیده شد و روان و خردِ ایرانی را خُرد و خوار کرد؟
امشب، وقتی مناظره‌ی احمدی‌نژاد و محسن رضایی را می‌دیدم انگار تمام مناظره‌ها سر ریز کرد در آن سؤال و جوابی که میان او و رضایی در گرفت. سؤال‌های رییس دولت نهم و لحن‌اش، نوع کلماتی که انتخاب می‌کند و زبان تحقیرآمیزش، تنها حکایت از یک چیز می‌کند: اخلاق بازجویی. (نفرمایید که خوب بعضی‌ها این‌جوری حرف می‌زنند چون علیه‌اش خروار خروار شاهد و نمونه هست).

این‌ها تعابیر آقای احمدی‌نژاد هنگام برخورد با سؤال‌هاست: «من برای شما متأسف‌ام که به شما اطلاعات غلط داده‌اند»؛ «دل‌ام برای شما حقیقتاً می‌سوزد»؛ «جهتِ‌ اطلاع حضرت‌عالی» (انصافاً به کار بردن این جمله در برابر هر نامزد ریاست‌ جمهوری که از فیلتر شورای نگهبان رد شده باشد، چیزی است بیشتر از توهین و تحقیر؛ این تلویحاً یعنی تف انداختن در روی همان شورای نگهبان)؛ و «من شما را خیلی دوست دارم». خوب این‌ها همه حاکی از نگاهی است از بالا. نگاه کسی که همه چیز را می‌داند و «نکته‌ای هرگز نشد فوت از دلِ دانای» او! به این‌ها اضافه کنید لحن وآهنگِ کلام و حرکات عضلات صورت را.

جایی که آقای احمدی‌نژاد به رضایی می‌گوید: «شما دولت اداره می‌کردید؟» (چیزی با این مضمون) و سپس بحث و جدلی دو به دو و به صورت سؤال و جواب‌های کوتاه آغاز می‌‌کند، تداعی کننده‌ی یک چیز است: بازجویی! این معنا هم در نوع انتخاب کلمات و سؤال‌ها و هم در لحنِ کلام مشهود است. خوب وقتی یک نامزد ریاست جمهوری که خودش در مقام ریاست دولت است با سه رقیب دیگرش با این لحن و زبان پر تهتک حرف می‌زند، توقع دارید با مردم این طور حرف نزند؟ ایشان وقتی می‌بیند حریف‌اش ممکن است میدان بازی را از او بستاند، با ادبیات و زبان بازجویی برخورد می‌کند. با لحن ارعاب و به روشنی به قصد خالی کردنِ دل حریف و مچ‌گیری («بگم؟ بگم؟» دیگر وصله‌ی جاوید احمدی‌نژاد شده است). وقتی هم قرار است برای مردم صحبت کند و خام‌شان کند (البته فقط آن‌ها را که خام شدنی هستند)، با لحنِ معلم دبستان با آن‌ها حرف می‌زند («کی خسته است؟…»؛ یا «از ساعت چند اومدید؟ نشنیدم؛ چند؟») و آن هم نه معلم دبستان یک کشور توسعه یافته که بداند دانش‌آموزش انسان است و نباید تحقیر و خواری ببیند؛ مردم دلقک نیستند، عزت و آبرویی دارند. خوب، داشتن این خصلت‌ها حکایت از یک حالِ روانی خاص دارد: نفله کردن و به لجن کشیدن رقیب و حریف با خشونت زبانی و ارعاب و تهدید لفظی، و منت گذاشتن بر سر ملت و با آن‌ها برخورد بچه و صغیر داشتند (به این اضافه کنید وضع رقت‌بار سفرهای استانی را که مردم گونی‌گونی نامه می‌دهند برای حل مشکلات‌شان و احدی نمی‌پرسد که چرا این حجم بالای نامه؟ یعنی دستگاه‌های اجرایی دولت این اندازه ناکارآمد و ضعیف هستند که باید یکی نامه بنویسد به رییس دولت؟). من نمی‌دانم اسمِ این حالت روانی چی‌ست ولی هر چه هست چهار سال است اسباب سرافکندگی اخلاقی ما بوده است. وقت آن رسیده است از این شرمساری اخلاقی در برابر عقلای بشریت رها شویم.

احمدی‌نژاد نمونه‌ی تکثیر شده و آماس کرده‌ی کدام اخلاق است؟ ما چگونه توانسته‌ایم این‌ همه رذیلت اخلاقی و فرعونیت و استخفاف را اجازه‌ی پرورش دهیم؟ چه مکانیزم‌هایی باعث می‌شود همه‌ی این‌ها بیخ گوش‌مان رشد کنند و سر بر کشند و ما آن‌ها را نبینیم تا روزی که دنیا و آخرت‌مان را به تباهی بکشانند؟

دوست نازنینی حکایت می‌کرد از انجمن شعری که بزرگِ شاعری به اصلاح شعر نوآموزان می‌پرداخت، کسی آمده بود و شعری خواند که مصرع اول‌اش را با «خبیث» قافیه بسته بود! به او گفتند که آخر «خبیث» قافیه‌ی زیاد خوبی نیست و بعد به مصرع بعدی که برسید مشکل درست می‌شود؛ آن وقت با چه کلمه‌ای هم‌قافیه‌اش می‌کنید؟ گفت با «پلیس»! گفتند آخر نمی‌شود که. این با «ث» است و آن با «سین». گفت من عمری است «پلیس» را با «ث» نوشته‌ام! حالا حکایت ما و نظامِ ماست با آقای احمدی‌نژاد: ایشان شعری شده است که نظام در قافیه‌اش مانده است؛ وضع عیناً شده است هم‌قافیه شدن «خبیث» و «پلیس»! خوب این شعر از بیت اول جلوتر نمی‌رود و اگر هم برود یک فاجعه‌ی «بی‌ادبی» تمام عیار می‌شود!

مرتبط: احمدی‌نژاد شما را از شاخه‌ی کدام درخت پایین انداخت؟ (حسین قاضیان)

بایگانی