ریشه در اعماق اقیانوس دارد شاید
این گیسو پریشان کرده بید وحشی باران
یا نه دریاییست گویی واژگونه بر فراز شهر،
شهر سوگواران
هر زمانی که فرو میبارد از حد بیش
ریشه در من میدواند پرسشی پیگیر با تشویش
رنگ این شبهای وحشت را، تواند شست آیا از دل یاران
چشمها و چشمهها خشکاند، روشنیها محو
در تاریکی دلتنگ، همچنانکه نامها در ننگ
هر چه پیرامون ما غرق تباهی شد
آه باران! ای امید جان بیداران!
بر پلیدیها که ما عمریست در گرداب آن غرقیم
آیا چیره خواهی شد؟
نوشتههای مرتبط:
- در اهمیت غلط از آب در آمدن پیشبینیها رییس جمهور شدن پزشکیان فقط برای جبههی پایداری و...
- آن حارسِ دل، مُشرفِ جان، سخت غیورست… در این شبهای ناباور که خردمندان از غلبهی جنون و...
- شرافت و مردانگی به شهادت ظلمه حاصل نمیشود؛ به جنم حاصل میشود! میرحسین موسوی در یک ماه اخیر به رساترین صدایی ثابت...
- عدالت، به فرموده حاکم نمیشود؛ به عمل میشود! پیوند میان عدالت و عقلانیت اگر چه معنایی است کلان...
- برای سمیه و محمدرضا – دو دوستِ در بند چهار روز است از سمیه هیچ خبری نیست و امروز...