در اهمیت معنای «مشترک‌الورود»؛ یا چرا به میرحسین موسوی رأی می‌دهم؟

چند روزی است به این نتیجه رسیده‌ام که باید دودلی را کنار گذاشت و صراحتاً برای این انتخابات اعلامِ موضع کرد. دلیل این تردیدِ من هم تا به امروز این بوده است که فکر می‌کردم هنوز دلایلی محکمی ندارم بر این‌که میان کروبی و موسوی به عنوان کسانی که حداقل اندکی به خواسته‌های من نزدیک‌ترند یا به عبارت بهتر، بسیار از احمدی‌نژاد دورترند، انتخاب روشنی انجام بدهم.

چنان‌که چندین بار گفته‌ام، به اعتقادِ من تلاش برای بیرون راندنِ محمود احمدی‌نژاد از ساختار قدرتِ سیاسی و از مقام قوه‌ی مجریه‌ی کشور، مهم‌ترین انگیزه است برای رأی دادن به هر کسی جز او (به عبارت دیگر، احمدی‌نژاد از همه‌ی آستانه‌های خِرَد، اخلاق و دین عبور کرده است و کس دیگری نمی‌تواند – هر کارهم بکند – این همه ما را به عقب‌ماندگی و ذلت بکشاند). این هم‌چنین یعنی وظیفه‌ی اخلاقی، عقلانی و ملی منِ ایرانی است که از هیچ قدمی برای سلب کردنِ این فرصت از محمود احمدی‌نژاد و کوتاه کردنِ این تهدید از سر ملت و کشور ایران، خودداری نکنم.

نخست این‌که هیچ یک از نامزدهای مشهور به «اصلاح‌طلب» موجود (نه میرحسین موسوی و نه مهدی کروبی) نامزدِ آرمانی من نیستند. به عبارتِ دیگر، این دو نامزد، حداکثر نماینده‌ی کفِ خواسته‌های من هستند. اما من، نماینده‌ی تمام ملت نیستم. این ملت، از هر جنس و سنخی، صاحبِ فکر دارد (از عامی گرفته تا نخبه). مشکلاتِ همه‌ی ملت هم از جنس دغدغه‌های من نیست. لذا سنجیدنِ مصلحت عمومی کشور هم یکی از عواملی است که ناگزیر باید بر تصمیم‌گیری ما اثر بگذارد (اشاره‌ی من صریحاً به مشکلات معیشتی و بحران‌زده‌ی مردم است).

من به مهدی کروبی نمی‌توانم رأی بدهم به این دلیل که چنان‌که در ماه‌های اخیر به دفعات نوشته‌ام، به اعتقادِ من، کشور ما نیازمند آرامش، سنجیدگی، پختگی و پرهیز از شعارهای احساسی و ارایه‌ی راه‌حل‌های رادیکال و افراطی است. مهدی کروبی با کارنامه‌ای که از او داریم و رفتارهای انتخاباتی ماه‌های اخیرش، نشان داده است که به سادگی می‌تواند هم به افراط بگراید و هم به تفریط. به عبارتِ دیگر، چه بسا بعضی شعارهای آقای کروبی، به اصطلاح «بگیرد» و جواب بدهد، اما این حوالتی کار کردن‌ها، نه قاعده حساب می‌شود و نه مبنای تکیه‌ی عقلانی. هر اندازه هم که آقای کروبی – به قول دکتر سروش – «تراز نظام» باشد، دلیل نمی‌شود گمان کنم او لزوماً نتیجه‌ی مطلوب‌تری برای آینده‌ی ما رقم خواهد زد. صریح‌تر می‌گویم: کروبی نزدِ من، نسخه‌ی رادیکال‌تر شده و متهورتر خاتمی (یا به عبارتی اطرافیان او) است. من رادیکالیسم و افراط را ولو زیر لوای آزادی‌خواهی و دفاع از حقوق مدنی، زهر قتالی برای توسعه‌ی کشور می‌دانم.

آقای کروبی هر اندازه که مشاورانِ خوبی داشته باشد (ظاهراً این یکی از قوی‌ترین دلایلی است که این روزها در نوشته‌های انتخاباتی برای تقویت موضعِ آقای کروبی در گردش است)، اولاً خودِ او رابطه‌ی اندام‌وار یا ارگانیک با این مشاوران ندارد. به این معنا که این مشاوران از جنسِ خود آقای کروبی نیستند. این مشاوران چهل‌تکه‌ای هستند با گرایش‌های مختلف که تحت شرایط موجود به خاطر مروت و جوانمردی آقای کروبی گردِ او جمع شده‌اند. هیچ تضمینی نیست که فردا این‌ها باز هم همراه او بمانند و موقع اختلاف نظر فکری یا تفاوت مشی عملی یا از او جدا نشوند یا نقاری پیش نیاید (مثلاً، به نظر من آینده‌ی رابطه‌ی آقای کرباسچی و آقای کروبی آینده‌ی روشن و بی‌ابهامی نیست). ثانیاً، آقای کروبی خودش هم باید بتواند در زمینه‌های مختلفی که از او پرسشی می‌شود، صاحب فکری و ایده‌ای باشد نه این‌که توپ را بیندازد به میدان مشاوران‌اش. مشورت گرفتن از مشاور یک چیز است و ژست و نمایشِ آن را دادن یا همه چیز را به دوش مشاور انداختن، چیز دیگر. اگر قرار باشد آقای کروبی بلندگوی گروهی باشد که از همه جا رانده و مانده‌اند، معلوم نیست فردا هنگام بروز اختلاف بین شیخ و پیرامونیان چه رخ خواهد داد.

تفاوت‌های موسوی در همین موارد به نظر من آشکار می‌شود. بگذارید ابتدا بگویم همین‌که قابلیت‌ رأی جمع کردن موسوی بالاتر از کروبی است (و این واقعیتی است ملموس)، خود به طور بدیهی برای من حجتی است برای رأی دادن به موسوی. هر کس بخت بالاتری برای مغلوب کردن احمدی‌نژاد داشته باشد، به طور طبیعی گزینه‌ی مقبول من خواهد بود. این از نکته‌ی نخست. نکته‌ی بعد این است که تکلیفِ  ما با موسوی بسیار روشن‌تر است تا با کروبی. مهم نیست که کروبی نشسته است و حزب اعتماد ملی درست کرده است (این قدر می‌گویند حزب درست کرده است که وهم و گمان برمان داشته که ایران شده است انگلیس و کروبی کاری کرده است در قد و قواره‌ی احزاب استخوان‌دار سیاسی! نه از این خبرها نیست؛ با این‌حال همین کار ابتدایی هم باید ستوده شود). مهم این است که کروبی هر لحظه به سویی میل خواهد کرد (بسته به این‌که باد قدرت در اقیانوس سیاست از کدام سو بوزد). دقت کنید که این‌ها منافاتی ندارد با مروت و جوانمردی شیخ. آقای کروبی صفات و ویژگی‌های ستودنی فردی، کم ندارد. ولی این‌ها فردی است، نهادینه نیست. آقای کروبی نزدِ من، الگوی مناسبی برای اتوریته و رهبری نیست (حداقل در برابر موسوی).


کفه‌ی موسوی برای من سنگین‌تر است (ولو به طور حداقلی و با تفاوت‌های کم). موسوی برای خود صاحب تفکری است (حتی اگر من به آن تفکر نقدهای جدی داشته باشم) و چشم‌اش به دست و دهان مشاور و اطرافیان نیست. مشاوران موسوی کمابیش با او هم‌دل و هم‌سو هستند و به خاطر مروت یا جوانمردیِ صرف گرد موسوی نیستند؛ آن‌ها با او همدلی، هم‌زبانی و هم‌فکری دارند. این انسجام برای من مهم‌تر است تا اتفاقی تحت شرایط اضطراری. خیلی خوب است که آقای کروبی به خانواده‌های کسانی که به زندان افتاده‌اند سر می‌زند. خیلی خوب است با خانم عبادی صحبت می‌کند. خیلی عالی است که مدافع حقوق صوفیان و دراویش است. اما برای پی‌گیری این‌ها، نیازی به رییس جمهور شدن نیست. به عبارتی، بدون رییس جمهور شدن هم می‌توان این کارها را کرد.

موسوی پایگاه رأی قوی‌تری نسبت به آقای کروبی دارد. این یک امتیازمثبت و بسیار قابل اعتناست. گذشته از این‌که من در این روزها، کم بی‌اخلاقی و بی‌منطقی از سوی حامیان و مشاوران آقای کروبی ندیده‌ام و خودِ ایشان هم وقتی عصبانی می‌شود، دیگر پرهیز را بر هم می‌زند و به صدای بلند می‌گوید آن آقا توی این بیست سال کجا بود؟ خوب این نشانه‌ی خوبی نیست. من نشنیده‌ام تا به حال که موسوی چنین سخنانی از او صادر شود (بر خلاف طعنه و متلک‌های مداوم آقای کرباسچی که ابتدا آن کنایه‌ی «ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد» را باب کردند و بعد رنگ سبز موسوی را نواختند). این تفاوت‌ها، البته جزیی می‌تواند قلمداد شود و همه‌ی آن معایب موجودِ نزد تیم کروبی و مشاوران‌اش می‌تواند قابل اغماض باشد اگر و تنها اگر بتوانند احمدی‌نژاد را با قطعیت شکست دهند. و من در این تردید جدی دارم.

درست است که آقای کروبی شاید برای چند استاد دانشگاه و برای دانشجویان ما سینه‌سپر کند (و شاید آقای موسوی به این اندازه انرژی‌اش را صرف آن حوزه‌ها نکند). ولی تمامِ مسأله‌ی ما، فقط استاد دانشگاه و دانشجوی ما نیست. تمام حقوق بشرِ ما با حل مشکلات اعدام زیر ۱۸ سال حل نمی‌شود. اصلاً با حل یکی دو (شما بگو ده یا صد) مشکل قانونی نه حقوق بشر مستقر می‌شود و نه به توسعه می‌رسیم. ما با رفتاری که در بیمارستان با بیمار می‌شود، با برخوردی که در بانک و اداره با ارباب رجوع می‌شود چه می‌کنیم؟ ما ادبیات بقال و راننده‌ی تاکسی و اتوبوس را چطور اصلاح می‌کنیم؟ مسئول آن همه تباهی اخلاق مدنی که اشکالات قانونی نیست. این‌ها مواردی است که البته می‌توان به شرح و تفصیل درباره‌اش حرف زد (و قلبِ مسأله‌ی توسعه‌ی ما این‌هاست که از نگاه آقای کروبی و مشاوران‌اش هم به اعتقاد من دور مانده است).

یک نکته‌ی آخر را هم می‌خواهم بیفزایم که به نظر من قلبِ کارِ سیاسی در ایران است. عیب‌جویی‌هایی که این روزها از نامزدهای مختلف و به ویژه از موسوی می‌شود، عیب‌جویی‌هایی‌ست که به باور من، حاصل نوعی لجاجت بچه‌گانه و نشناختن اقتضای عمل سیاسی است. اول از همه این‌که پاره‌ای خرده‌گیری‌ها حقیقتاً مشترک‌الورود است. یعنی اگر بخواهیم به پر و پای موسوی بپیچیم و به او بگوییم پاسخ این کار یا آن کار را (که در آن دخیل بوده یا نبوده) بدهد، قطعاً می‌شود همین حرف‌ها را با کروبی و رضایی هم زد. به تعبیر دیگر، همه آلوده‌ی همین سیاست‌اند. همه در همین کشور و در همین حکومت کار کرده‌اند. همه در قوت‌ها و ضعف‌های این حکومت سهمی دارند. این تخریب‌ها فقط یک معنا و یک نتیجه‌ی روشن دارد: افزودن رأی به احمدی‌نژاد. امیدوارم دوستانی که در این بحبوحه از تخریب چهره‌ی موسوی (یا کروبی) فروگذار نمی‌کنند، کمی به خود بیایند و احوالات کودکانه را ترک کنند (حتی اگر سن‌شان سال‌های سال پیش از این از طفولیت گذشته باشد).

من با تمام اشکال‌های نظری که به موسوی وارد می‌دانم و فکر می‌کنم موسوی نیاز به تحول فکری جدی دارد، باز هم به موسوی رأی خواهم داد. بر خلاف بعضی دوستان، به هیچ کس پیشنهاد نمی‌کنم و کسی را هم «الزام» نمی‌کنم به موسوی رأی بدهد. اما از همه دعوت می‌کنم به جنسِ این استدلال توجه کنند. آقای کروبی قطعاً انسان محترم و زحمت‌کشی است با تمام خصوصیات خوب و بد فردی‌اش. ایشان حتماً یکی از سرمایه‌های مهم سیاسی کشور ما هستند. ولی ایشان با همین تفاوت‌های ظریف و مرزی، در کنار آقای موسوی که قرار بگیرند، نامزد مورد نظر بنده نخواهند بود. من به هیچ نامزدی چک سفید نمی‌دهم، حتی به آقای موسوی. فردای ریاست‌جمهوری، اگر آقای موسوی در این انتخابات پیروز شود، خیل و سیل پرسش و نقد است که به سوی ایشان روانه خواهد شد. موسوی نیاز دارد که ذهن‌های جوان‌تر و چالاک‌تر را برای گشودن گره‌های تو بر تویی که به دست احمدی‌نژاد بر بخت و سرنوشت ملت خورده است، به کار بگیرد. ما بیدار خواهیم ماند. سکوت و نپرسیدن مرامِ ما نیست، اما بهانه جستن و عیب‌جویی هم شیوه‌ی هنر نیست.
کمالِ سرّ محبت ببین نه نقص گناه
که هر که بی‌هنر افتد، نظر به عیب کند!

بایگانی