مفردات آزادی – ۶

 

پختگی سیاسی و بلوغ در تصمیم‌گیری‌های مدنی به سادگی به دست نمی‌آید. این پختگی در میان مردم ما وجود دارد ولی این تصور که شاخصه‌ی اصلی اتفاقاتی که در ایران یا هر جای دیگری می‌افتد همان پختگی است به وضوح خطاست. مردم ما – زنان و مردان ما – مطالبات به حق و مشروعی دارند و نظام جمهوری اسلامی به خاطر خصلت ایدئولوژیک و پرنخوت خود به سختی می‌تواند مطالبات مردم را هم‌راستا با انتظارات خودش ببیند در نتیجه دست به سرکوب و تضییع حقوق مردم می‌زند. و این کشمکش ادامه پیدا می‌کند یا به صورت فرسایشی یا به شکل شتابناک و سیل‌آسا. مشکل اساسی پیدا کردن آن راهی است که مردم ما در آن کمترین آسیب را ببیند.

یکی از شیوه‌های طرح غلط صورت مسئله این است که: هر کاری بکنیم که نظام جمهوری اسلامی بیشترین آسیب را ببیند، ناگزیر باعث می‌شود مردم بیشترین بهره را ببرند. این صورت‌بندی نادرست و نادقیق است. بلافاصله این را باید روشن کرد که میان ایران، ملت ایران، و نظام فعلی حاکم بر آن تفاوت وجود دارد. گاهی در تاریخ پیش می‌آید که این‌ها با هم تطابق و هم‌سویی پیدا می‌کنند و آن موقعیت‌ها هم درست جاهایی است که حکومت از مشروعیت برخوردار است و میان ملت و نظام شکاف وجود ندارد. جمهوری اسلامی در حال حاضر – نه تنها به روایت دشمنان و مخالفان‌اش بلکه به گواهی مدافعان سرسخت‌اش – در ضعیف‌ترین و رقت‌انگیزترین موقعیت‌های مقبولیت مردمی است. لذا این را باید روشن کرد که ضربه خوردن نظام جمهوری اسلامی ضرورتاً به معنای نابودی ایران نیست اما بسیار مهم است که به یاد داشته باشیم که مردم ایران و تمام ایران سپر این نظام شده است. یا بهتر است بگوییم این کشور و مردم‌اش گروگان اقلیتی خودسر و خودکامه شده است. برای رها شدن از دست خودکامه و پایان دادن به بن‌بست، هیچ خردمندی دست به قتل گروگان نمی‌زند تا نفس گروگان‌گیری را بلاموضوع کند.

از مغالطه‌های بسیار رایج این روزها – که تا پیش از این شاید نمی‌شد به راحتی درباره‌اش نوشت و باید حتماً تا فروخوابیدن بعضی غبارها درنگ می‌کردیم – یکی این است که می‌شود مرزبندی و تقسیم‌بندی‌های خیلی ساده و سیاه و سفیدی داشت و جدولی برای خوب‌ها و بدها درست کرد و از روی همان جدول و با همان کلید تکلیف دنیا و آخرت حاضران صحنه‌ی سیاست ایران را روشن کرد. این شیوه‌ی کنشگری جدولی متأسفانه از یک الگوی تلخ و هولناک پیروی می‌کند که ریشه در استبدادی جان‌سخت دارد و خصلت نظام جمهوری اسلامی و تمام نظام‌های خودکامه‌ی پیشین نیز بوده است: یا با مایی یا بر ما. این همان الگوی جورج بوش بود در حمله به عراق و محور شرارت خواندن ایران و سوریه و کره شمالی در اوایل قرن بیست و یکم. این همان الگوی حسین شریعتمداری است در روزنامه کیهان. این دو مثال را از این جهت زدم که روشن کنم هر دو سوی ماجرا، دو قطب افراطند و هر دو برای سلامت جامعه زیان‌بار و خطرناک‌.

قهرمان ساختن‌های یکشبه و اهریمن سازی‌های فوری و به تبعیت از امواج شبکه‌های اجتماعی فقط از میان عوام نیست که قربانی می‌گیرد. فقط قربانیان پوپولیسم نیستند که به چنین دام‌هایی می‌افتند. بسا کسان که خویشتن را فرزانه و خردمند می‌شمارند و پای عمل که می‌رسد از افراطی‌ترین و خیره‌سرترین پیروان ترامپ در سال‌های قدرت‌اش، توان تحلیل و فهم کمتری از خود نشان می‌دهند. این‌که در دوره‌ی ریاست جمهوری ترامپ، عده‌ای از کنشگران سیاسی ناگهان عاشق سینه‌چاک ترامپ شدند و او را منجی تیره‌روزی‌های ایران گمان بردند، در آن واحد هم مسئله است و هم کلید حل مسئله.

مسئله است چون اسباب حیرت خردمندان است. کلید حل مسئله است چون نشان می‌دهد که چطور جمهوری اسلامی تا این اندازه دوام آورده است: به خاطر داشتن مخالفانی از این جنس.

عده‌ای در این روزهای تلخ و اندوه‌بار که آزادگی و حریت مردم ما زخم‌های جفای بسیار بر تن دارد، موقعیت را مغتنم دیدند و فرمول‌بندی جدولی‌شان را تا جایی که می‌توانستند گسترش دادند. کم نبودند و نیستند کسانی که چون اطفال دبستانی فهرست خوب‌ها و بدهایی ساختند و با همان فهرست تصمیم‌گیری سیاسی می‌کنند. برای عده‌ای فهرست خوب‌ها (مثلاً) از این قرارند: ایران اینترنشنال، من‌وتو، مسیح علی‌نژاد (با همکاری صمیمانه سام رجبی به عنوان بادیگارد از جان‌گذشته)، رضا پهلوی، حامد اسماعیلیون (و این تازگی‌ها حسین رونقی که خودش برای خودش فهرست مشعشعی از «بدها» را ارایه داد). این‌ها طبعاً اسم‌اند و نمادین. با هم تفاوت‌های زیادی دارند. مثلاً ایران اینترنشنال نه یکسره قدیس است نه یکسره اهریمن. در همان ایران اینترنشنال هم هستند روزنامه‌نگارانی که کارشان را حرفه‌ای‌تر از بقیه‌ی همکاران‌شان انجام می‌دهند. رضا پهلوی هم با حامد اسماعیلیون فرق دارد. نکته‌ام یک‌کاسه کردن این‌ها نیست. نکته‌ام این است که این روزها اگر کسی در این فهرست «خوب»ها تشکیک کند بلافاصله می‌فرستندش داخل فهرست «بدها». این همان جایی است که قلب تپنده‌ی بحران مدنی، اجتماعی و سیاسی ماست. در مقابل این‌ها فهرست بدها (مثلاً) این روزها شده است: بی‌بی‌سی فارسی (به همین سوی چراغ! مشهورش کرده‌اند به «آیت‌الله بی‌بی‌سی»)، میرحسین موسوی، اصلاح‌طلبان، رعنا رحیم‌پور، نایاک، نگار مرتضوی و (اخیراً) تارا سپهری‌فر. این‌ طیف هم طبعاً مثل طیف بالا تفاوت‌های زیادی با هم دارند. ولی وجه مشترک این دو فهرست این است که (فارغ از این‌که بالای کدام یک از ستون‌ها بنویسیم «بد» یا «خوب») هر دو پایه در اطلاع‌رسانی گمراه‌کننده و جعل خبر دارند. هیچ کدام پروایی از آمیختن راست و دروغ ندارند (نمونه‌ی درخشان آمیختن راست و دروغ «حافظه‌ی تاریخی» است که استاد بی‌بدیل پرونده‌سازی و دروغ‌گستری است در کنار نشر بعضی اخبار راست و درست). به سادگی دروغ را نقل می‌کنند، نشر می‌دهند و پای همان دروغ هم حاضر به پذیرفتن مسئولیت اخلاقی و وجدانی انسانی‌شان نیستند. یعنی حتی وقتی می‌فهمند خبری دروغ بوده و هزار جور تقطیع شده است، حتی یک بار حاضر نیستند علناً عذرخواهی کنند (از بیم این‌که مبادا در صفوف به هم‌پیوسته‌ی آن مبارزان از جان گذشته خللی به وجود بیاید).

حالا بیایید کمی این دو جدول کذایی را (که در هر لحظه‌ای بسته به این‌که در کدام نقطه‌ی افراطی ماجرا باشید، قابل تعویض هستند مثل کاری که علی علیزاده با این دو فهرست می‌کند) منعطف کنید. بیایید در غربال کردن اخبار و تحلیل‌ها سخت‌گیرتر باشید. چیزی به مشروعیت جمهوری اسلامی و بقای‌اش با این سخت‌گیری افزوده نمی‌شود. ولی کار شما بی‌شک سخت‌تر می‌شود. دیگر نمی‌شود از پشت کی‌برد ندای هل من مبارز سر دهید و صبح تا شب جدول خوب‌ها و بدهای‌تان را چون کودکان میدان بازی مرتب کنید. وقتی در تحلیل سخت‌گیرتر شدید، دیگر به این سادگی پای ناسزاهای جنسیتی علی کریمی نمی‌ایستید. دیگر به سادگی پشت افتراهایی که حسین رونقی می‌زند صف نمی‌کشید و سینه‌زن زیر علم او نمی‌شوید. این‌جاست که تفاوت‌های مثلاً فرهاد میثمی و حسین رونقی برای‌تان مهم‌تر می‌شود. این‌جاست که فرق کیوان صمیمی را با مثلاً احمد باطبی بهتر تشخیص می‌دهید. این‌جاست که دیگر معیارتان برای عمل سیاسی، دشنام‌گویی غلیظ‌تر و چارواداری‌تر نخواهد بود. هوشمندی سیاسی برای‌تان کلیدی‌تر خواهد شد.

مثال مشخصی می‌زنم از این‌که چطور یک رسانه می‌تواند گرفتار انحطاط شود. ایران اینترنشنال نمونه‌ی بسیار خوبی است از این حرکت گریز از مرکز سیاسی: گزاف نخواهد بود اگر بگوییم ایران اینترنشنال نسخه‌ی رنگی و حرفه‌ای صدای آزادی و تبلیغات مجاهدین خلق است. کار سختی نیست. ادبیات و کلیدواژه‌های برنامه‌های خبری و سیاسی هر دو را با هم مقایسه کنید. چند بار پوشش پر آب و تاب و زنده‌ی همایش‌های مجاهدین خلق به کنار. ادبیات روزنامه‌نگاری این رسانه در همین چند ماه به سرعت برق و باد تبدیل شده است به زبان و ادبیات رسانه‌های مجاهدین خلق. و مخاطب عام، گویا همین زبان را این روزها بیشتر می‌پسندد و به همین دلیل است که خام‌اندیشانه رگ گردن قوی می‌کند و بی‌بی‌سی فارسی را «آیت‌الله» می‌خواند چون خیلی غلیظ به جمهوری اسلامی نمی‌گوید «رژیم آخوندی» (تعابیر جا افتاده‌ی مجاهدین خلق). حالا چه باید کرد؟

تعارف ندارم با کسی. وضعیت پیش رو بسیار سخت و خطرناک است. نسخه پیچیدن آسان نیست. احساس مسئولیت داشتن و جدی گرفتن وجدان خودمان مهم است و کلیدی. مدعی داشتن راه حل قطعی و نهایی هیچ چیزی نیستم ولی این را با اطمینان کامل می‌دانم که راه عبور کم‌هزینه‌ی جامعه‌ی ما از میان توفان این بحران، تقویت جامعه‌ی مدنی است. و جامعه‌ی مدنی را از راه کج و نشر اخبار دروغ و گمراه‌کننده نمی‌شود تقویت کرد. دروغ نگویید. کاری را که خودتان در موقعیت واقعی حاضر به انجام‌اش نیستید به دیگران توصیه نکنید. ننشینید از خارج از مرزهای ایران به جوان مردم در داخل ایران شور و هیجان آزادی‌خواهانه بدهید که یا سینه جلوی گلوله سپر کند یا سر از زندان و شکنجه و قتل در محبس در بیاورد که تا ماه‌ها خوراک رسانه‌های اجتماعی‌تان فراهم شود. بنشینیم و بیندیشیم.

بایگانی