چشماندازهای پیش روی ایران را باید به دقت و البته با مسئولیت سنجید و تصمیم گرفت. اولین شرط سنجش درست این است که از عواطف توفانی فارغ از واقعیت پرهیز کنیم. در خیالات سیر نکنیم و سعی کنیم تصور کنیم در دنیای واقعی ممکن است دقیقاً چه اتفاقی بیفتد.
بیایید فرض کنید اسراییل به ایران حمله کند. و فرض کنیم اسراییل به هر دلیلی حملاتش ایذایی و مقطعی نباشد و به قصد و عزم سرنگون کردن حکومت ایران باشد. در عمل و روی زمین چه اتفاقی خواهد افتاد؟ به پرت و پلاهای شازده و خوابهای آشفتهی او اعتنا نکنید. او بیشتر سزاوار ترحم است.
حملهی نظامی به ایران از سوی هیچ قدرتی – حتی قدرتی عظیمتر از اسراییل – در وضعیت فعلی به احتمال قوی به سقوط و سرنگونی حکومت منجر نخواهد شد. و به فرض هم که بتواند حاکمیت مرکزی را مضمحل کند – کاری که مسعود رجوی میخواست بکند و نتوانست – کار دشوارتر از اینهاست.
اما چرا چشمانداز پیش روی حملهی اسراییل به قصد سرنگونی جمهوری اسلامی هولناک خواهد بود؟ تاریخ، آن هم نه فقط تاریخ دو دههی اخیر بلکه تاریخ صد سالهی اخیر بشریت، درسهای فراوان دارد از اینکه چرا چنین مداخلاتی عاقبت خوشی ندارند و عمدتاً منجر به ویرانیهای درازدامن میشوند.
تاریخ افغانستان، عراق، سوریه، یمن و لبنان همین حالا پیش روی ماست. در سه کشور نخست تمام مداخلات خارجی – و اشغال این کشورها به دست نیروهای نظامی خارجی – بلافاصله منجر به تولید حرکتهای خشونتآمیز و بیمهار و انتحاری شدند که تا امروز کابوس جهانیاناند.
این تصور که در ایران چنین اتفاقی به این سادگی نخواهد افتاد شاید تصور دلانگیزی باشد ولی متأسفانه مطلقاً خوشبینانه نیست. این تصور شاید بیست سال پیش و حتی ۱۵ سال پیش معنا داشت. امروز دیگر بلاموضوع است. چرا؟ چون انسجام اجتماعی و مدنی ایرانیان آسیب جدی خورده است.
این آسیبدیدگی البته علل متعدد داشته و متهم ردیف اولاش نظام جمهوری اسلامی و البته شخص اول کشور است. در درجهی بعد اختلافآفرینان خارجی و در رأسشان اپوزیسیون پرنخوت و بیخردی که فقط تا نوک دماغاش را میبیند مسئول این از هم گسیختگیاند (با وعدههای توخالی و توهمآلودشان).
در مرحلهی بعد، رسانههایی که به جای انعکاس خبر و واقعیتها، بیشتر متمایل به بازتاب آرزوهای خودشان و کارمندانشان که مسئولیت خبرنگاریشان را بوسیده و لب تاقچه گذاشتهاند، نه تنها مسئول بلکه متهماند. بی هیچ تعارف و مجاملهای. تداوم از همگسیختگی اجتماعی محصول کار اینهاست.
این تصور که دامن زدن به نارضایتی عمومی، با زخمی کردن روان مردم و القاء استیصال عمومی – در متن استیصال واقعی مردم – باعث شورش مردم در برابر حکومت خواهد شد، تا کنون نه جواب داده است و نه احتمال دارد در آینده مؤثر واقع شود. آویزان شدن به رشتههایی سست و فرسوده است و بس.
تکلیف سیاست تحریم هم نه تنها دربارهی ایران بلکه دربارهی کشورهای مختلف دنیا روشن است. نیازی نیست امروز وارد آن شویم که این سیاستها برای هیچ کشوری آزادی، امنیت و عدالت اجتماعی نمیآورد و فقط مسیر رسیدن به اینها را دورتر و دشوارتر میکنند.
این تعبیر میرحسین موسوی هنوز هم چراغ راه ماست: «ماجرای ما، هر چقدر تلخ، یک اختلاف خانوادگی است که اگر خامی کنیم و بیگانگان را در آن دخالت دهیم به زودی پشیمان خواهیم شد.» این دوراندیشی را باید داشت که در عین مبارزه با استبداد داخلی در مغاک تیرهی مصیبتی عظیمتر نیفتیم.
این احساس به حق و به جایی است که مردم ایران – یا بخش مهمی از مردم ایران که بگویید آنهایی باشند که در انتخابات اخیر شرکت نکردند – جانشان از دست این حکومت به لب رسیده است. در این به قدر سر سوزنی تردیدی نیست. و چنانکه گفتم مسئول ردیف اولاش شخص آقای خامنهای است.
اما این را نباید فراموش کرد که در سنجش و مقایسهی جمهوری اسلامی و حکومت اسراییل – به ویژه در این یک سال اخیر با این کارنامهی ننگین و خونبار نتانیاهو – به دامان اسراییل پناه بردن نه کار خردمندان که پریشانی دیوانگان است و کمترین نشانهای از خرد در خود ندارد.
چرا؟ به خاطر اینکه حتی اگر از منظر عملی به ماجرا نگاه کنیم – به فرض که به قدر ثانیهای بشود و بتوان از رذیلت هولناک اسراییل چشم پوشید – مداخلهی نظامی اسراییل با پشتیبانی قدرتهای جهانی، نه آزادی و امنیت برای ایران به ارمغان خواهد آورد نه عدالت و نه شادی و رضایت.
نوشتههای مرتبط:
- آزادی با زنجیر، آزادی بیشادی و آزادی ویرانی وضعیت خاور میانه وضعیتی پیچیده و پر-ازدحام است که مدعی...
- ستون پنجمِ پسامدرن ایرانیانی که از حملهی نظامی علیه کشور خودشان حمایت میکنند،...
- سخنی با مسعود پزشکیان ابتدا میکنم به نقل عباراتی از بیانیهی ۱۶ میر دلاور...
- رقم مغلطه بر دفتر دانش نکشیم زبانم مو در آورد بس که این را نوشتم: آنها...
- به نام مردم، به کام استبداد بازی با مفاهیم موسع و مبهم و انتزاعی کانون ارتزاق...