چطور به این‌جا رسیدم؟

 

رفیقی پرسید چه شد که در این چند هفته موضع‌ات تغییر کرد. این را جاهای دیگر به اختصار گفته‌ام ولی برای ارجاع خودم و دیگران خوب است سیر شکل‌گیری تصوری را که تا کنون داشته‌ام مرور کنیم. فهرست مطالبی را که نوشته‌ام به ترتیب انتشار، با لینک‌شان در زیر می‌آوردم. طبیعی است که آرام‌آرام تغییراتی دیده می‌شود. بی‌شک عاری از خطا نیست. امامزاده هم نیستم. ممکن است تمام پیش‌بینی‌های‌ام غلط از آب در بیاید. ولی سعی کرده‌ام با انسجام منطقی اصل حرف را بزنم و توضیح بدهم چرا چشم‌انداز پیش رو با پزشکیان می‌تواند متفاوت باشد.

یادداشت اول در نقد روزنه‌گشایی و راهگشایی: از «روزنه» تا «راه»: وعده‌ی صبح نخستین

یادداشت دوم پس از تأیید صلاحیت پزشکیان: بیدق مردم و سوار و فرزین نو-اصلاح‌طلبان و حاکمیت

یادداشت سوم: قبله مردم‌اند نه حکومت

یادداشت چهارم: متغیرهای تازه در معادلات انتخابات در ایران

یادداشت پنجم: میان ماندن و رفتن از ایران

یادداشت ششم: «ما مقصریم» و «همه چیز را نمی‌دانیم»

نکته‌ای که می‌خواهم این‌جا بر آن تأکید کنم این است که هیچ فضیلتی در این نیست که آدم حرفی بزند و تا ابد بر آن حرف اصرار بورزد. این نشان ثبات قدم نیست. نشان جزمیت است. ثبات قدم مربوط به جایی است که حقیقت در مشت ماست. حقیقت – با قید‌های بشری و محدودیت‌های انسانی ما – هیچ وقت در مشت ما نمی‌گنجد (دست‌کم حقیقت خالص چنین نیست). ما پاره‌هایی از حقیقت را در اختیار داریم همیشه و تمام عمر ما صرف این می‌شود که به حقیقت نزدیک‌تر شویم. مختصر عرضم این است که: گشوده بودن به روی بازنگری در نظر خود یا حتی رد کامل آن، نشان شجاعت عقلانی است نه مذبذب بودن. اصرار بر یک موضع فکری نام‌اش همیشه فضیلت و شجاعت نیست؛ برای آدمی لجاجت و اصرار ورزیدن بر یک تفکر نشان جزمیت، نخوت معرفتی و ادعای عصمت است. انسان باشیم.

بایگانی