شیب لغزان جهان دوقطبی

زمینه‌ی جهانی

در دنیای دوقطبی – دنیایی که در آن یک سو خیر محض و مطلق است و سوی دیگر شر و اهریمن مجسم – تحلیل‌ها عمدتاً در خدمت ایدئولوژی‌های سیاسی قرار می‌‌گیرند. سود دنیای دوقطبی به چه کسی می‌رسد؟ این سؤال باید برای همه‌ی کسانی که دغدغه‌ی عدالت، آزادی و انسان دارند مهم باشد. آیا دوقطبی کردن جهان ما را به دنیای مسالمت‌آمیزتر و آزادتری رهنمون خواهد کرد؟

عکس از هوش مصنوعی

بعد از پروسترویکا و گلاسنوست و به دنبال آن فروپاشی دیوار برلین، آرام‌آرام خلل‌های نظم یا تلقی دوقطبی از جهان میان اتحاد شوروی آن روزگار و امپراتوری آمریکا آشکارتر شد. با فروپاشی اتحاد شوروی، یا افسانه‌ی «پایان تاریخ»، تا مدتی این جهان منجمد به سوی گشایش رفت. فکر کنید به سال‌های پس از سقوط اتحاد شوروی تا بروز نخستین نشانه‌های چرخش به عقب بعد از ۱۱ سپتامبر. ۱۱ سپتامبر ناگهان جرقه‌ی تولد دوقطبی تازه را زد: یا با مایید یا بر ما. این همان دورانی است که جورج بوش پسر از «محور شرارت» حرف می‌زد و البته به دورترین نقاط جهان از خاک آمریکا لشکرکشی می‌کرد. حمله به افغانستان، عراق و شش سال بعد حضور پررنگ آمریکا در سوریه، به رغم گردش قدرت از دست جمهوری‌خواهان به دموکرات‌ها، تنها کاری که انجام داد به تعویق انداختن بازگشت جهان دوقطبی بود.

انتخاب نخست ترامپ ناباوران را بهت‌زده کرد. حتی شورش‌های ۶ ژانویه و حمله به ساختمان کنگره باعث نشد بعضی از دلسوزان دموکراسی آمریکایی قانع شوند که رخنه‌ای در این نظام افتاده است که اگر مدیریت نشود تبعات ویرانگری خواهد داشت. هنوز هم بسیار هستند کسانی در میان دموکرات‌ها که مؤمنانه دل به توانایی (ذاتی) سیستم دموکراتیک و نهادهای ایالات متحده برای اصلاح خود بسته‌اند و خطر به زانو در آمدن نظام دموکراتیک را در برابر بازگشت ترامپ دست کم می‌گیرند. طرفه آن‌که خوش‌بینانه بازگشت ترامپ را از نشانه‌های سلامت و قوت نهادهای دموکراتیک می‌دانند. خوب است که تاریخ هنوز رنگ نباخته است و پیامدهای نازیسم آلمانی هم‌چنان حضوری برجسته دارد. هنوز استعمارگری اروپاییان به پایان نرسیده بود که جهان دوقطبی سکولار و عِلم‌محور آلمان نازی کشتار ویرانگرش را آغاز کرد. پایان جنگ جهانی دوم مقارن بود با آغاز پدید آمدن دولت-ملت‌های مستقل از استعمار. هم‌زمان دولت پاکستان و دولت اسراییل از دل آن زاده شدند. اسراییل، کشوری از دل خاکستر نسل‌کشی و سوار بر شانه‌های نهادهای مدرن بین‌المللی برآمد، امروزه یکی از مهم‌ترین کلیدهای تولد دنیای دوقطبی تازه است.

اما این دنیای دوقطبی را باید دنیای دوقطبی متأخر نامید. دنیای دوقطبی متقدم همان جهانی بود که کمونیسم را در برابر سرمایه‌داری، لیبرالیسم و نولیبرالیسم قرار می‌داد. نماد برجسته‌اش شوروی در برابر آمریکا بود. با رشد چین و روسیه در دنیای پسا-دوقطبی – همین دنیای دوقطبی متأخر – غول‌های اقتصادی شرق آسیا هم آرام‌آرام رشد کردند و هنوز هم چنان‌که باید کسی ملتفت قد کشیدن‌شان نشده است. دنیای دوقطبی متأخر دیگر با تقسیم‌بندی کمونیسم در برابر سرمایه‌داری تعریف نمی‌شود. چین دیگر کمونیست کلاسیک نیست. آمریکا هم دیگر آمریکای سابق نیست. آمریکای امروز امپراتوری سردرگمی است که در جهان گرفتار جنگ است و برای سرپوش گذاشتن بر بحران‌های داخلی‌اش تن به جنگ‌های نیابتی مختلف در خاور میانه و اروپا داده است: جنگ نیابتی آمریکا با یمن و روسیه دو نمونه‌ی کلاسیک آن هستند. آغاز جنگ‌های نیابتی به این شکل در دوره‌ی اوباما آغاز شد که آمریکا دیگر سرباز به جایی نمی‌فرستاد که نیازمند تصویب کنگره باشد. نتیجه این بود که رییس جمهور بدون نیاز به مجوز کنگره می‌توانست جنگ راه بیندازد و جنگ را ادامه دهد: سایه‌ی سنگین پهپادها بر دو دهه‌ی اخیر سیاست آمریکا و خاورمیانه گواه این دستکاری در نهادهای دموکراتیک است.

 زمینه‌ی منطقه‌ای

از ایران شروع می‌کنم که نمونه‌ای بسیار آشنا که در این دو دهه‌ی اخیر به ندرت از کانون خبرهای جهانی دور بوده است. ایران جز در دوره‌هایی کوتاه در این دو دهه‌ی اخیر در قلب تشدید فضای دوقطبی حرکت کرده است. این فضای دوقطبی را البته حاکمان سیاسی می‌سازند و به آن دامن می‌زنند. گام بعدی این است که پرچمدار پیشبرد این فضای دوقطبی با میانجی‌گری رسانه‌ها مردم عادی می‌شود. مردم معمولی بی آن‌که بدانند – یا شاید بخواهند – تبدیل به پیاده‌نظام استمرار و تشدید فضای دوقطبی می‌شوند.

در فضای دوقطبی، کثرت‌گرایی بی‌معناست. رسانه‌ی آزاد و مستقل افسانه است. رسانه همیشه در جهان دوقطبی خودش را با یکی از قطب‌ها هم‌نوا می‌کند: فاکس‌نیوز با ترامپ همراه می‌شود و ایران اینترنشنال با اسراییل. در این جهان فضای فکری عموم مردم هم به سوی روگردانی از تنوع و تکثر می‌رود. فضای دوقطبی تحمل نمی‌کند که از کسی بشنود اوضاع از این‌که شما تصور می‌کنید پیچیده‌تر است: شما یا با مایی یا بر مایی؟ یا مخالف جمهوری اسلامی هستی درست عین ما و بی‌کم و کاست مثل ما یا با اندک زاویه‌ای مزدور و ماله‌کش نظام دژخیمی آخوندی است (و هیچ هم مهم نیست قربانی آن بوده باشی یا نه).

با روی کار آمدن ابراهیم رییسی که به دنبال کشتارها و سرکوب‌های دوره‌ی دوم روحانی – و زمین‌گیر شدن برجام به تولد جهان دوقطبی ترامپیست – رخ داد، جنبش مهسا، حرکت «زن،‌ زندگی، آزادی» ، با شتابی حیرت‌آور تمام خاکریزهای ایستادگی در برابر جهان دوقطبی را مسخر کرد: «زن،‌ زندگی،‌ آزادی» به راحتی تبدیل به شعاری شد که خبرنگار اسراییلی-ایرانی ایران اینترنشنال آن را بر دیوارهای خانه‌ای ویران در غزه پس از حمله‌ی اسراییل می‌نوشت. شعار دفاع از زن ایرانی – و مخالفت با حجاب اجباری – در روزهای نخست‌اش مستمسک گفت‌وگوی مسیح علی‌نژاد و پمپئو بود و هشدار هیچ دلسوزی تکانی به افتادن این جریان به بیراهه نداد که:‌ «با دوزخیان بهشت نتوانی ساخت». قاعده بر عکس شد. قاعده‌ی فعالان جهان دوقطبی این شد که اگر لازم باشد برای ساختن بهشت با دوزخیان باید معامله کرد.

این همان الگوی قدرت رئالیستی نومحافظه‌کاری است که در آن هدف وسیله را توجیه می‌کند. ولی این بار این ابزار به دست صاحبان قدرت واقعی نبود. دقیقاً کسانی که قرار بود (یا ادعا داشتند که) از عدالت، از آزادی، از انسان، از زن، از زندگی دفاع کنند گرفتار این بلیه شدند. رضا پهلوی به آغوش اسراییل لغزید؛ نه تنها پیش از آغاز نسل‌کشی اسراییل در غزه و لبنان که حتی پس از آن و چه بسا با شدت بیشتری. یعنی: برای براندازی آخوند می‌توان به هر چیزی تن داد. یعنی تا زمانی که جمهوری اسلامی برپاست، همه‌ی قواعد اخلاقی و هنجارهای حقوقی و انسانی معلق می‌شوند. یعنی برای ساختن بهشت موعود می‌شود تا مغز استخوان دوزخی شد. اما دریغا که این رویکرد به تنها کسانی که سود نمی‌رساند همان کسانی است که مؤمنانه آرزوی فرا رسیدن آن بهشت را دارند. این الگو تنها به استمرار دوزخ فعلی یاری می‌رساند. پایه‌های اسراییل فعلی و جمهوری اسلامی فعلی را در همین جایی که هستند مستحکم‌تر می‌کند. پازدهر این دو نظام تبعیض‌مدار، البته کثرت‌گرایی است و عبور از جهان دوقطبی. دامن زدن به الگوهای دوقطبی در برابر نظام‌های سیاسی برآمده از منطق دوقطبی، بازی کردن در میدان خود آن‌هاست:

مرغ بر بالا پران و سایه‌اش
می‌دود بر خاک پران مرغ‌وش

ابلهی صیاد آن سایه شود
می‌دود چندان که بی‌مایه شود

ره نبرده هیچ در مقصود خویش
رنج ضایع سعی باطل پای ریش

در جهان دوقطبی حقیقت اولویت ندارد. در جهان دوقطبی انسان‌ها ابتدا یکی از دوقطب را اختیار می‌کنند و بر حسب این‌که در کدامین اردو واقع شده باشند، جهان را بر همان مدار توجیه و تفسیر می‌کنند. در این جهان مهم این نیست که کسی مرتکب جنایت شده باشد؛ مهم این است که چه کسی جنایت را مرتکب شود. برای یک سو، اگر اسراییل مرتکب جنایت شود هیچ اشکالی ندارد ولی اگر هزار درجه کمتر از آن را جمهوری اسلامی مرتکب شود، باید زمین و زمان را به هم دوخت. برای سوی دیگر، اگر جمهوری اسلامی مردم ایران را سرکوب سیستماتیک کند هیچ اشکالی ندارد ولی می‌شود مدام از اشغالگری اسراییل حرف زد بدون این‌که کمترین اشاره‌ای به آپارتاید جمهوری اسلامی شود. در جهان دوقطبی، آدم‌ها فعالانه آب به آسیاب دروغ می‌ریزند. زیستن در جهان دوقطبی حساسیت‌های اخلاقی انسان‌ها را زایل می‌کند. کسانی که حساسیت‌های اخلاقی‌شان را از دست داده‌اند به آسانی به منتقدان‌شان برچسب «وسط‌باز» می‌زنند چون مثل خود آن‌ها در این سو یا آن سوی طیف دست و پای خردشان را به زنجیر نکشیده‌اند.

در برابر حقیقت و اخلاق – در برابر همه‌ی چیزهایی که برای خودمان می‌خواهیم – باید فروتن باشیم. فروتنی یعنی این‌که مهم نیست چه کسی این ارزش‌ها و آرمان‌ها را زیر پا می‌گذارد. در برابر نقض این‌ها سکوت کردن یا فرافکنی زخمی است که خودمان بر پیکر آزادی، عدالت و اخلاق و بر تن نحیف و رنجور خودمان می‌زنیم. در این میانه، ظالم و مستبد – از هر دو سو – سوار بر مرکب قدرت و رسانه و پول، یکی‌یکی همه را با هم درو می‌کند و پیاده‌نظام این تصفیه و نسل‌کشی فکری‌شان هم خود همین مردمی هستند که در دژهای جهان دوقطبی خزیده‌اند و حنجره می‌درانند برای معترضانی که زیر آتش‌بار تهمت و دروغ‌اند.

بایگانی