اصلاحطلبان با کلیتشان با افول شدید محبوبیت مواجه بودهاند و در حقیقت پس از دورهی دوم روحانی سقوط آزاد کردهاند. ولی این نباید باعث شود تفاوتهای میان طیفهای مختلف آنها را نبینیم. اصلاحطلبان و اصلاحطلبی طیف دارد درست مثل ارزشی بودن. مثل مسلمان بودن. مثل شیعه بودن. مثل انسان بودن. این قیود کلی را از این باب نمیآورم که وقتی سراغ زیرشاخهها میرویم خطاها و عیوب زیر شاخهها را با غبارآلود کردن طبقهبندیها نادیده بگیریم یا توجیه کنیم. ولی برای انسجام و یکپارچگی روش تحلیل اینها خوب است زمینههای مشترک و زمینههای تفاوتشان را در نظر داشته باشیم.
موضعی وجود دارد که بر این باور است: اصلاحطلب خوب، اصلاحطلب مرده است. جمهوری اسلامی خوب، جمهوری اسلامی مرده است. مسلمان خوب، مسلمان مرده است. شیعهی خوب، شیعهی مرده است. دقت کنید که وقتی به هر کدام از این گزارهها اعتقاد پیدا کنید منطقاً میشود مضمون را به مصادیق دیگر هم تعمیم داد مگر اینکه مدعی شویم ما راهی برای کشف و درک حقیقت یکی یا چند تا از این چیزها مثل سایر چیزها دارید و با نگاهی افلاطونی صدق و کذب مواضعشان را مشخص کنیم.
چه کسی اصلاحطلب است؟ خاتمی؟ حجاریان؟ قدیانی؟ تاجزاده؟ حمید (و محمدرضا) جلاییپور؟ حسن روحانی؟ اسحاق جهانگیری؟ ابراهیم اصغرزاده؟ میرحسین موسوی؟ و همینطور اسامی را بشمرید. برای طیفهای دیگر هم میشود مصادیق مشابهی را ردیف کرد تا تکثر و تنوع طیف را نشان بدهیم. یادآوری میکنم که وقتی قرار بر تنگ کردن دایره به شیوهای رادیکال باشد ممکن است آخر ماجرا خودمان بمانیم و خودمان. و همچنین متذکر میشوم این همان راهی است که جمهوری اسلامی و آقای خامنهای برای تثبیث قدرت خودش برداشت و همه را از قطار نظام پیاده کرد تا جایی که خودش ماند و خودش. حالا اتفاق مشابهی برای قایلان به نظری مشابه اما در اردوی مخالف او دارد میافتد. به نظرم این اتفاق در نهایت به سود خامنهای تمام خواهد شد مگر اردوی مقابل زودتر به خود بیاید و به جای خالی کردن دست خودش، بتواند صداهای مختلف را با خودش همراه کند.
برای توضیح نکتهای که میخواهم بگویم مثالهایی میآورم از پیامدهای حرکتهای سالهای پیش. دست کم دو ماجرا در خارج از کشور سوار بر موج اعتراضهای داخلی از سال ۸۸ به این سو شکل گرفت. یکی پس از مرگ ندا آقا سلطان بود که در میان عدهای از چهرههای آبرومندتر خارج از ایران به سوی ایجاد بنیادی به نام بنیاد ایران ندا (با حزب «ندای ایرانیان» صادق خرازی اشتباه نشود). برای دیدن سرنوشت آن بنیاد کافی است اسماش را گوگل کنید. پس از فاجعهی هواپیمای اوکراینی و جنایتی که سپاه مرتکب شد و هیچ وقت هم نظام مسئولیتاش را به صراحت گردن نگرفت، حامد اسماعیلیون با کوششی خستگیناپذیر نهادی ایجاد کرد برای خانوادههای دادخواه. بخشی از فعالیتهای او بعداً گره خورد به اعتراضهای جنبش مهسا در متن ائتلافی که از یک سو شامل مسیح علینژاد، نازنین بنیادی و گلشیفته فراهانی بود و از سوی دیگر رضا پهلوی و شیرین عبادی را کنار هم نشانده بود. ناماش شد شورای گذار. سوار بر موج خونخواهی مهسا امینی و به مدد اعتراضهای «زن، زندگی، آزادی» شورا یا ائتلافی شکل گرفت که عمرش بسیار کوتاه بود. نشست جورج تاون نمایش همبستگی موقت آنها بود و بعد از مدتی هر یک به سویی رفتند و هر کدام علیه دیگری دست به افشاگری زد. اینها همگی مخالف جمهوری اسلامیاند ولی نتوانستند با هم متحد باقی بمانند. چرا؟ چون تقریباً همگی بلااستثنا معتقدند خودشان بهتر از بقیه راه را بلدند. یک نفر میخواهد رهبر باشد و بقیه پشت سرش راه بیفتند.
این چه دخلی به اصلاحطلبان دارد؟ اصلاحطلبان هم گرفتار معضل مشابهی بودهاند. وضع جوری است که سر نخواستن اصلاحطلبان دعواست و تا نامشان به میان میآید هر کسی از گوشهای فرار میکند. اما چرا؟ هیچ آدم عاقلی نمیتواند بگوید اگر دستاورد اصلاحطلبی هشت سال دورهی ریاست جمهوری خاتمی است چیز بدی است. بهبود کیفیت زندگی مردم تنها به چشم کسانی بد میآید که به عمد و دانسته در پی تخریب زندگی مردم باشند. دولت اول روحانی چیزی نبود که کسی بخواهد آن را تخطئه کند. برجام به سود ملت ایران بود. مشکل این بود که برجام سرش به بالینی نهاده نشد که به سود ملت ایران تمام شود. اما ماجرا چیز دیگری است: جمهوری اسلامی چنان بدنام شده است و چنان به اعتماد عموم مردم خیانت کرده است که از چشم آن ایرانی جانبهلبرسیده همه شبیه هم هستند و باید خشک و تر با هم بسوزند.
اما طرفه آن است که این سیر تخریب فقط منحصر به جمهوری اسلامی نیست. همهی طیفهای دیگر را نیز شامل میشود. مثلاً جریانهای چپ را در نظر بگیرید. چپهای مختلفی که در دورههای مختلف در جمهوری اسلامی تصفیهی خونبار شدهاند. جریان چپستیزی و لجنمال کردن چپ به ویژه در ده سال اخیر شدت یافته است. سلطنتطلبی نیز گرفتار وضع مشابهی شده است. از شورای مدیریت گذار شروع کنید و برسید به آدمهایی که حالا دور رضا پهلوی را گرفتهاند. عرضم این است که افولی جمعی و سقوط تودهای گریبان جامعهی ایرانی را گرفته است و هر بار به کسی بگویی فلان کارت را درست کن، انگشت اشاره را به سوی عیوب تمام آدمهای دیگر جز خودش میگیرد. هیچ کدام از اینها هیچ وقت خودشان را مقصر نمیبینند. همیشه دست یکی دیگر در میان است. ما خودمان همیشه خوب بودهایم. آنها که جلوی ما راه رفتهاند ما را به گمراهی کشاندهاند. وگرنه ما در تبعیت از آنها گویی همیشه مؤمنانه و صادقانه رفتار کردهایم. غایب بزرگ چیست؟ بلوغ و استقلال عقلی.
حالا پزشکیان باید با این جامعهی از همگسیختهی زخمخورده و پریشان چه کند؟ جامعهای که همه را به چشم دشمن میبیند و حتی خودش سایهی خودش را با تیر میزند. اصلاحطلب و اصولگرا بیمعناست. همه پوست انداختهاند. کسی که پیشتر اصلاحطلب به شمار میرفت حالا برانداز است. بر عکساش هم صادق است. اصولگراهای بسیاری حالا دیگر اصولگرا به چشم نمیآیند. حتی یکی مثل پورمحمدی بعد از نتیجهی انتخابات پیامی میدهد که انگار اصلاحطلبی رادیکال است. مهدی نصیری صحبت از تلاقی شاهزاده و تاجزاده میکند. هیچ چیز انگار سر جایاش نیست. و از این پریشانی فقط و فقط کسانی سود میبرند که پول و قدرت و رسانه را در اختیار دارند و توان بازی دادن بقیه را دارند.
اگر اصلاحطلب بودن، چپ بودن، تحولخواه بودن، اصولگرا بودن یعنی دغدغهی انسان، دغدغهی آزادی داشتن، نگرانی ویرانی ایران داشتن، بیزار بودن از ریاکاری و پنهان شدن پشت نام خدا و دین برای غارت مردم و تلاش برای بهبود کیفیت زندگی مردم ایرانی، باید با افتخار خود را اصلاحطلب، چپ، تحولخواه، اصولگرا یا هر متغیر دیگری که با آن بازی میکنند دانست. رفتار و گفتار آدمها را بسنجید. هر کس حرفش و عملش سازگار نیست کنارش بگذارید. این اهریمنسازی از اصلاحطلبی و نادیده گرفتن خیل صفکشیدهی دشمنان خونخوارتان نتیجهای جز تسریع ویرانی نخواهد داشت. پس از این ویرانی شما زنده نخواهید بود که زایش و ساختنی دوباره را ببینید. میراثدار و میراثخوار ویرانی شما کسانی خواهند بود که شما برای آنها هیچ اهمیتی نخواهید داشت. زنده باشید. از مرده هیچ ناید.
نوشتههای مرتبط:
- افسانهی شکستناپذیری نظام یکی از مصادیق نظریههای ابطالناپذیر که کمابیش در همه جا...
- سخنی با مسعود پزشکیان ابتدا میکنم به نقل عباراتی از بیانیهی ۱۶ میر دلاور...
- چشماندازهای پیش روی ایران ۱۴۰۳ در انتخاباتی که گذشت، سه نتیجه محتمل بود و خارج...
- به نام مردم، به کام استبداد بازی با مفاهیم موسع و مبهم و انتزاعی کانون ارتزاق...
- در نهفت پردهی شب… داریم به آخر خط انتخابات میرسیم و خوب است نکاتی...