مفردات آزادی – ۲

یکی از مهم‌ترین خاصیت‌های تاریخ خواندن این است که آدمیان از گذشته درس می‌گیرند. تاریخ، آینه‌ی عقل است. عقل یعنی حفظ تجربه. یعنی درس گرفتن از گذشته. یعنی خرد ورزیدن برای تکرار نکردن خطاهای پیشین.

جمهوری اسلامی به نام اسلام ابتدا کرد. کم بودند کسانی که همان روز اول – یا خیلی پیش‌تر از روز اول – صدای‌شان را بلند کنند و بگویند این «اسلام عزیز» که دست و پا ندارد و لباس نمی‌پوشد و راه نمی‌رود. این اسلامی که آقایان از آن سخن می‌گفتند اسلامی مجرد و انتزاعی بود. یک انسان انضمامی متجسد – آن موقع در لباس و کسوت فقها – لباسی به تن این مفهوم انتزاعی کرده بود و روایتی تاریخی از آن به دست می‌داد و همان روایت را یگانه روایت معتبر و مشروع قلمداد می‌کرد. کم بودند کسانی که بگویند تاریخ این‌گونه نیست که شما روایت می‌کنید چه تاریخ اسلام باشد چه تاریخ کافری. حتی کم بودند روشنفکرانی که آن موقع ایستادگی کنند و بگویند جنسی که به مردم می‌فروشید خرده‌شیشه دارد. قابل فهم هم هست. تحولاتی که در شناخت علمی علوم انسانی و به طور خاص اسلام‌شناسی در سه چهار دهه‌ی اخیر رخ داده است در آن دوره چنان نحیف و رنجور بود که کمتر کسی به آن توجه داشت.

Jean-Léon Gérôme: The Snake Charmer, 1870

القصه آن‌چه رخ داد این بود: نظام جمهوری اسلامی آمد و خودش را مترادف با اسلام و تشیع معرفی کرد. خود را تمام و کمال عینیت و تبلور رسالت تمام پیامبران از آدم تا خاتم و از خاتم تا قائم شیعیان اثنی‌عشری معرفی کرد و خود را قلب تپنده‌ی عالم اسلام معرفی کرد و چنان در این نخوت پای فشرد که خود را نماینده‌ی تام‌الاختیار تمامی مسلمانان از همه‌ی کیش‌‌ها و آیین‌ها و طریقه‌های مختلف جا زد و هر کس را هم که همراه خودش نبود از دین خارج شمرد و بر طریق ضلالت معرفی کرد. اما این تنها بخش ماجرا نبود. اتفاقاً این کم‌اهمیت‌ترین بخش قصه بود. قسمت دردناک ماجرا این بود که نه تنها مشفقان هم‌سوی آن نظام بلکه درست همان مخالفان سرسخت و نام‌آور این نظام، این روایت را تمام و کمال پذیرفتند. لذا، جمهوری اسلامی حتی در چشم آن‌ها مترادف و مساوی با شریعت، خدا، پیامبر، اهل بیت و تمامی میراث تشیع شد. یعنی آن نگاه غیرتاریخی و غیرانتقادی که جمهوری اسلامی با آن شروع کرد، در میان مخالفان‌اش هم سکه‌ی رایج شد.

پس چرا امروز باید حیرت کنیم که وقتی کسی از خدا و اسلام و شریعت و چیزهایی با بارهایی سنتی و دینی سخن می‌گویند، اولین و برجسته‌ترین تصویری که در ذهن مخاطب می‌نشیند همین تباهی و پلیدی‌های جمهوری اسلامی باشد؟ همه – دوستان و دشمنان – با قصور و سهل‌انگاری راه را بر به تاراج رفتن میراث عزیز بشریت هموار کردند و آن عزیز نگین را به دست چنین اهرمنی سپردند و حالا به جای درهم‌شکستن آن اهرمن، گمان می‌برند که برای نابودی دیو، خاتم سلیمانی را باید در هم شکست.

این تعبیر حافظانه و اسطوره‌ای گویاترین گواه وضعیت امروز ماست. و این مضمون را سایه چه شیوا در آن شعر «آزادی» که گزنده‌ترین و فوری‌ترین شعر در نقد جمهوری اسلامی بود، آورده است:

وقتی که فریب دیو
در رخت سلیمانی
انگشتر را یک‌جا با انگشتان می برد
ما رمز تو را چون اسم اعظم
در قول و غزل قافیه می بستیم

و این «ما» شمار اندکی از امیدواران بودند که امروز هم به اندازه‌ی همان روز قلیل‌اند. یکی از پایه‌های دیگر دوقطبی‌سازی و تسلیم شدن در برابر دوگانه‌ی خودی-غیرخودی همین است که مفاهیمی مجرد چون دین، خدا، اسلام، آزادی، دموکراسی، سکولاریسم و برابری را در برابر فریب دیو، خام‌دستانه تسلیم مصادره‌کنندگانی کنیم که لباسی بر تن این مفاهیم می‌کنند برای فروختن فرعونیت خود. نمی‌گویم اسلام، خدا، پیامبر، آزادی، عدالت، دموکراسی را از دستبرد این راهزنان (شرقی و غربی، مسلمان و نامسلمان) نجات دهید. می‌گویم خودتان را نجات دهید. قدر و ارزش من و شما بیش از این است که تن به هر افسانه و افسونی بدهیم و سوداگران خودپرستی متاع جعلی هواهای‌شان را در کسوت حقیقت به ما بفروشند. خودتان را عزیزتر و محترم‌تر از این‌ها بشمارید.

بایگانی