میخواستم شرحی بنویسم بر این عبارات از نامههای عینالقضات. دیدم به قدر کافی گویاست. اینقدر خواستم بیفزایم که – چنانکه آدمهایی مثل عینالقضات دریافته بودند – صرف گرسنگی و تشنگی از آدمی موجودی اخلاقی نمیسازد. گرسنگی و تشنگی به قول بعضی «اثر وضعی» ندارد. این تعبیرات اثر وضعی برای مناسک بدنی عمدتاً برساختهی فقیهان است. آن چیزی که در وجود آدمی اثر میگذارد زاییدهی سلوک است و سلوک فرزند تقوی است و تقوی معلق به مراقبت بر صرف ظاهر مناسک نیست. روزهداری خوب است و فرخنده ولی مانند تمام مناسک و شعائری شرعی فریبنده هم هست. ای بسا آدمیانی که در رمضان بیشتر و قویتر در بند شیطان گرفتارند. ای بسا آدمیانی که در همین رمضان از آن سپر روزه محروم میشوند ولی گرسنگی و تشنگی هم میکشند. باید بصیرت درون پیدا کرد. باید بفهمی کجا میتوان حتی پشت نقاب دین و خدا و مناسک و شریعت پنهان شد ولی در عمل شیطان بود و شیطانروش. بخوانید خودتان:
«و اما روزه به مذهب فقیهان: چون امساک آمد از اکل و شرب و وقاع، روزه صحیح است. و اینکه مصطفی گوید: رب صائم لیس من صیامه الا الجوع و العطش، دلیل میکند بر آنکه بیرون از اکل و شرب و وقاع چیزی میباید. و اگر از فقیه پرسی که به غیبت کردن و دروغ گفتن روزه باطل گردد یا قضا واجب شود؟ گوید: نه؛ و از آنکه مصطفی – صلعم – میگوید: خمس یفطرن الصائم: الکذب و الغیبه و النظر بشهوه و الیمین الفاجره.
و از عجایب جهانی باشد که روزه به آب و نان مباح باطل گردد، به غیبت حرام باطل نگردد. و این از آن است که صحت نزد فقیه عبارت از چیزی دیگر است و به نزدیک سالکان چیزی دیگر. سالک به صحت و قبول، آن خواهد که مرا را به سعادت آخرت رساند، و داند که چرا مرد را روزه به سعادت رساند و داند که چه بود که روزه باطل کند، اعنی روزه را از آن وادارد که آدمی را به سعادت رساند. پس اینکه الصوم لی، به یقین داند نه به تقلید، و الصومُ جُنّه ظاهر میکند، اینجا بداند که خمس یفطرن الصائم نه آن است که فقیه میپندارد.
و نظر فقیه جز در آن روزه نیست که روی در ظاهر خلق دارد، تا کس ناگوید که روزه نمیدارم. اما اینکه الصوم جنهٌ فقیه نداند که چه بود؛ و اگر دانستی، گفتی: چون غیبت و دروغگو سپر نهاده است؟ یا نه اگر سپر داشتی شیطان را بدو راه نبودی. و در رمضان باید که شیاطین را ببندند؛ چون دروغ میگوید و غیبت میکند، پس شیاطین بسته نیند، پس رمضان نیست این قوم را. چه، اگر رمضان بودی، شیاطین بسته بودندی، و اگر بسته بودندی به ایشان راه نیافتی.
چون چنین بودی، در عشر آخر – که استعداد در درون به کمال رسیدن بودی و در دل ایشان گشاده شدی – ملکوت را عرضه کردندی؛ پس قدر بدیدندی که «تنزل الملائکه و الروح فیها» چون شیاطین بسته نباشند، یحومون علی قلوب بنی آدم بود؛ چون بسته شوند لنظروا الی ملکوت السماء و الأرض بود. پس تا شیاطین باشند، فرشته را مأوی نبود؛ و تا در دل گشاده نگردد،قدر نتواند دید و در بهشت نتواند رفت.
و اگر از فقیه پرسی که چرا شیاطین بسته باشند در رمضان؟ نداند. زیرا که مراقبت آن کارنکرده است، و درِ بهشت هرگز نزده است – که یا عائشه اقرعی باب الجنه بالجوع و الظماء – و شیاطین هرگز از او نگریخته چون تاریکی از روشنایی. «یوسوس فی صدور الناس»، «فوسوس لهما الشیطان»، «یا بنی آدم لا یفتننکم الشیطان کما اخرج ابویکم من الجنه»، نه همین آدم را برون کرد و بس، هم تو را بیرون کرده است. و اگر او را از خود وداری، درِ بهشت گشایند و ملکوت عرض دهند. این حکم روزه است. و می نگر که نظرِ فقیه در روزه از عالم دنیاست یا از عالم آخرت؟
– عینالقضات همدانی؛ نامهها، ج ۳، صص. ۳۶۴-۳۶۶.»
نوشتههای مرتبط:
- از حکمتهای عینالقضات «عجبا بنی آدم! مصطفی – صلعم – چنین میگوید: لو...
- هرمنوتیک یک نقد گزنده: موردِ دباشی مقالهای که هفتهی پیش حمید دباشی در وبسایت الجزیره به...
- گر چه ماهِ رمضان است… (۱) با خود عهد کرده بودم که از مناسبت ماه رمضان...
- این استثنای پر حشمت! «قومی را محبت خدای تعالی فرانماز و روزه آرد، و...
- در نماز یکی از نماز پرسیده بود و چگونگیاش (و البته به...