تذکره

از ایمان و عمل تا خطاپذیری و فروتنی

آیات انتهایی سوره آل عمران مضامینی مناجات‌گونه دارد که به خیال من جان جان رابطه‌ی قرآن با درون مؤمنان است. آیاتی هستند که در ترازی

ای دریغا آدمی

این یادداشت را ۱۵ سال پیش نوشته بودم و بخش عمده‌اش را دوباره این‌جا بازنشر می‌کنم. آن نکاتی که آن موقع از خواندنش به خیالم

از حکمت‌های عین‌القضات

«عجبا بنی آدم! مصطفی – صلعم – چنین می‌گوید: لو علمت البهائم من الموت لما أکلتم منها سمینا. در گوشه‌یی هر روز ساعتی خلوتی می‌کن

اندر ظنی بودن معرفت انسانی

یکی از مستمسک‌های مهم مخالفان ظنی بودن معرفت انسانی، دین است. استدلال آن‌ها این است که اگر یقین را بگذاریم کنار خدا و دین و

سوی صوم آسمانی کن شتاب!

می‌خواستم شرحی بنویسم بر این عبارات از نامه‌های عین‌القضات. دیدم به قدر کافی گویاست. این‌قدر خواستم بیفزایم که – چنان‌که آدم‌هایی مثل عین‌القضات دریافته بودند

در منزلت حریت کافرانه‌ی ایمانی

عین‌القضات در نامه‌ها تعبیری شگفت‌انگیز دارد که شاید گمان کنیم برای عارفی در قرن ششم هجری در آن فضای فرهنگی عجیب است. ولی نیست. مضاف

تناقض خودی و کفر موحدانه

دریافتن شأن خودی آدمی مقام تناقض است. تناقض است چون به آسانی می‌تواند از معرفت نفس به مغاک نخوت و خودپرستی بلغزد. آدمی‌زاده – بدون

عروس حضرتِ قرآن…

انس من با قرآن از کودکی است. شاید از روزگاری که هنوز مدرسه نمی‌رفتم. وقتی خاطرات‌ام را جست‌وجو می‌کنم، تصویر مبهمی از پدرم می‌بینم که

هرمنوتیک یک نقد گزنده: موردِ دباشی

مقاله‌ای که هفته‌ی پیش حمید دباشی در وب‌سایت الجزیره به زبان انگلیسی منتشر کرد، فضایی جنجالی و تب‌آلود میان نویسندگان، روشنفکران و فعالان سیاسی ایرانی

گر چه ماهِ رمضان است… (۱)

با خود عهد کرده بودم که از مناسبت ماه رمضان و در رسیدن این فرصتِ مغتنم بهره‌مند شوم و چیزهایی بنویسم که در اوقات دیگر،

حساسیت‌زدایی از بشریت

تصویری که ما از انسان، از خودمان، داریم،‌ تصویری است متغیر. در این تصویر، روایت غالب این است که انسان موجودی است ظلوم و جهول.

مثال سلیمان

بگذارید اول بگویم چرا نوشته‌ام «مثال سلیمان» و چیز دیگری به جای «مثال» نگذاشتم. می‌شد بنویسم «اسطوره‌ی سلیمان» یا «داستان سلیمان» یا هر کلمه‌ی دیگری

این استثنای پر حشمت!

«قومی را محبت خدای‌ تعالی فرانماز و روزه آرد، و قومی را فرمانِ خدای، و قومی را اجلال و اعظام، و قومی را هیبت و

در نماز

یکی از نماز پرسیده بود و چگونگی‌اش (و البته به جوانب خصوصی ماجرا توجه داشت). گفتم خوب است این قطعه از نامه‌های عین‌القضات را نقل