در منزلت حریت کافرانه‌ی ایمانی

عین‌القضات در نامه‌ها تعبیری شگفت‌انگیز دارد که شاید گمان کنیم برای عارفی در قرن ششم هجری در آن فضای فرهنگی عجیب است. ولی نیست. مضاف بر این‌که شگفت نیست باید حتی از میان آن همه کفرگویی عین‌القضات ایمان او را بیشتر و بهتر دید. تعبیری که از آن یاد می‌کنم در این جملات آمده است:

«ای دوست! ‍پنداری که هرگز دانسته‌ای زنارداری چی‌ست؟ لعمری دانسته‌ای و لیکن همچنان‌که اهل عادت دانند در بلاد روم. کفر ایشان و اسلام شما عادت است نه حقیقت. نیک بشنو از من؛ انّ من الشعر لحکمه:

بی دیده ره قلندری نتوان رفت

دزدیده به کوی مدبری نتوان رفت

کفر اندر خود قاعده‌ی ایمان است

آسان آسان به کافری نتوان رفت» (نامه‌ها؛ جلد ۲، ص ۴۶).

این تعابیر معرفت‌شناسی دینی عین‌القضات را خوب نشان می‌دهد. مشرب‌اش با مشرب فقیهان و متشرعان ظاهری تفاوت بسیار دارد. شطحیات و سخنان خلاف آمد عرف و فهم متعارف دینی هم بسیار دارد ولی درست در همین نامه در صفحات ابتدایی‌اش وقتی که می‌خواهد توضیح بدهد که آدمی چی‌ست (یعنی تن است یا جان، قالب است یا روح – حالا روح و جان یعنی چه؟ بماند)، آخر قاعده‌ی سخن‌اش ارجاعات مکرر به احادیث و روایات است و تکیه‌ی محض و مطلق بر نقل. تمام استدلال‌های او دوری می‌شود (مثلا صفحات ۳۸ و ۳۹ را ببینید) و از عقل فاصله می‌گیرد.

غرض این بود که این حریت و بلندنظری عارفانه‌ای که در او می‌بینیم از عقل‌گرایی نیست. ایمان گه‌گاه متعبدانه و خالی از خردورزی او نیز منافاتی با حریت و آزادگی او – که ابعاد سیاسی پیدا می‌کند – ندارد. ماجرا انسانی است. انسانی است با تمام محدودیت‌های بشری و فردی عین‌القضات و قیدهای زمان و زمانه‌ی او. از عین‌القضات و بسا هم‌عصران او – و بسا کسانی که پس از او آمدند – نمی‌توان انتظار فردیت و استقلال خرد مدرن قرن بیستم و بیست و یکم را داشت. ولی باید این مایه حریت و جسارت آن‌ها را در نقد این فهم‌های کهنه و عادتی دینی ارج نهاد.

بایگانی