وقتی مدتی نسبتاً طولانی از فضای مجازی دور باشی تازه در مییابی آرامش چه حس خوبی است. غلبه کردن بر این میل و شهوت توجه خواستن – و ویرانتر و مفتضحتر از آن، ارادت طلبیدن – مثل بارانی است بر کویری تفتیده. تناقض ماجرا در این است که وقتی مدتی ننویسی و باز دوباره بنویسی همیشه این احتمال وجود دارد که آن ازدحام پیشین دوباره بر گردد. این نوسان و تناوب حضور و غیبت از این فضا کار آدمی را سخت میکند ولی فکر میکنم وبلاگ میتواند بخشی از عوارض و آفات فضاهای وب ۲ را تا حدی ترمیم کند. روزگار را میبینید؟ وبلاگ روزی در صف نخست بیان بی قید و شرط حرکت میکرد؛ حالا تبدیل شده است به رسانهی سنتی. ولی همین به اصطلاح رسانهی سنتی امکاناتی داره که شبکههای آنلاین به این راحتی ندارند
در این موارد همیشه یاد این بیت حافظ میافتم و تناقض عجیباش که میگوید:
ببُر ز خلق و ز عنقا قیاس کار بگیر
که صیت گوشهنشینان ز قاف تا قاف است
بریدن از خلق را توصیه میکند ولی انگار این بریدن از خلق به این نیت است که شهرتی عالمگیرتر حاصل کند! درست است که این عزلت نوع دیگری از نامآوری و نامداری را به همراه میآورد ولی مغز مسأله همین تناقض ناگزیر است که در هر دو صورت از این آفت و عارضهی شهرت و شهوتاش به آسانی مصون نیستی. هر کار بکنی باز هم زمینخوردهی این تیر بشریتی! شاید بشود بخشی از ماجرا را با تمرین (و سلوک) درمان کرد ولی گمان نمیکنم تا بشر بر زمین زندگی میکند بشود ریشهکناش کرد.
مطلب مرتبطی یافت نشد.