در انتخاباتی که گذشت، سه نتیجه محتمل بود و خارج از این سه گزینه، هر اتفاق دیگری یا رؤیافروشانه بود یا شیادانه. گزینهها اینها بودند: ۱. ریاست جمهوری جلیلی؛ ۲. ریاست جمهوری پزشکیان؛ ۳. تقلب (به سود یکی از نامزدها).
گزینهی سوم را میتوان به راحتی کنار گذاشت به این دلیل که طرفداران نامزد بازنده اعتراضی به نتیجه نکردهاند و شاهدی هم نداریم که با این همه فشار سنگین علیه پزشکیان از همه سو کسی لازم میدانست به سود او تقلب کند (برای بسیاری باخت پزشکیان بدیهی و نتیجه محتمل بود). این گزینه را با سادهترین منطق میتوان کنار گذاشت. ولی خوب است اندکی بیشتر دربارهاش توضیح بدهیم. آنها که فکر میکردند این وضعیت خیمهشببازی است برایشان فرایند هر نتیجهای که میداد باز همین ادعا را میکردند (یعنی موضعشان به طور کل ابطالناپذیر بود): اگر جلیلی میشد، میگفتد ما که گفتیم دارند اصلاحطلبان را بازی میدهند؛ این هم نتیجه. اگر پزشکیان میشد – چنانکه شد – باز میگویند او هم گزینهی نظام بود (چنانکه حالا هم میگویند در ۷۶ خاتمی هم گزینهی نظام بود بدون توجه به تمام بحرانهایی که برای خاتمی ایجاد کردند). برای این گروه، نظام همیشه پیروز است. نظام همیشه راه حلی برای همهی مشکلاتاش در آستین دارد. نظام همیشه از همهی مخالفاناش یک قدم جلوتر است. در یک کلام: بزرگترین باورمند به شکستناپذیری نظام مخالفانی از این جنساند.
ایران با جلیلی
اگر جلیلی رییس جمهور میشد، نتیجه چه بود؟ برای حامیان او و آدمهایی مثل زاکانی و رسایی، بهشت دوباره بود و امتداد رییسی ولی این بار به شیوهای بسیار خطرناکتر و زیانبارتر برای جامعهی ایرانی. اما برای مخالفان جمهوری اسلامی (که همزمان مخالف جلیلی و پزشکیان و خامنهای و اصلاحطلبان – و عنداللزوم – میرحسین موسوی هم هستند)، جلیلی گزینهی بسیار خوبی تلقی میشد چون بنا به پارهای از استدلالها زوال و سقوط محتوم جمهوری اسلامی را نزدیکتر میکرد. این سخنی است که بهرهای از حقیقت دارد ولی تمام حقیقت نیست. بهرهای از حقیقت دارد چون میتوان روی کاغذ نشان داد که سعید جلیلی عینیت سوء زمامداری و فقدان مدیریت و توهم دانش بود و در بیدانشی زیان وجود ندارد نه برای خود او به تنهایی بلکه برای عموم مردم ایران و به جرأت باید گفت برای عموم مردم جهان. لذا این را باید صریح گفت که دفاع از روی کارآمدن زمامداران فاسد و دروغگو خواستهی هر کسی که باشد، فقدان مسئولیت و پشت کردن به وجدان انسانی است. اینکه امیدوار باشیم با مالامال شدن جهان (در اینجا ایران) از فساد و تباهی، به جبر تحولی تاریخی رخ خواهد داد و دنیا و نظام عالم و کهکشان از غلبهی ظلم و جهل به ستوه خواهد آمد و فریدون فرخ را برای نجات عالم میفرستد، شعر است و شعار و اسطوره.
ایران با پزشکیان
گزینهی دیگر رییس جمهور شدن پزشکیان بود. یعنی همین اتفاقی که الآن افتاده است. چه کسانی از این اتفاق راضیاند و چه کسانی خشمگین. به گمانم در این هیچ مناقشهای نیست که اسراییل، سلطنتطلبها (ناسزاگویان و ملایمترهایشان)، براندازان، اپوزیسیونی که از دل نشست جورجتاون برآمد، جلیلیچیها، ایران اینترنشنال و منوتو، خشمی دارند که در تصور نمیگنجد. کافی است زبان و بیانشان را رصد کنید (مقصودم فقط دشنامگویانشان نیست؛ همه را ببینید). چه کسانی راضیاند؟ البته «اصلاحطلبان» با تمام تکثرهایشان راضیاند. خیلیها مایلاند این اتفاق را تحقق آرزوهای «روزنهگشایان» و «راهگشایان» ببینید. موافق نیستم با این. اما چه باک، اگر منفعت ملت و آیندهی روشنتر ایران باعث شود کسی از این اتفاق ابراز رضایت کند، خیلی هم خوب است. پیروزی ما نباید شکست دیگری باشد. بخشی از مردم عادی جامعهی ما راضیاند و اینها را فقط در میان رأیدهندهها نباید جستوجو کرد. چرا؟ چون رأیدهندهها ترکیب حامیان پزشکیان و جلیلیاند و حتی کسانی در میانشان بودند که آگاهانه به جلیلی رأی دادند برای ممانعت از به قدرت رسیدن پزشکیان (با همان منطقی که میگفت به قدرت رسیدن جلیلی ما را به مرگ جمهوری اسلامی نزدیکتر میکند). بازار و اقتصاد هم نشانههای تغییر را تا همین الآن نشان داده است.
یکی از تفاوتهای مهم اقتصاد و بازار با مردم در این است که منطق سرمایه، کمتر با عاطفه سر و کار دارد. بیشتر با ثبات کار دارد. رییسی و جلیلی، اقتصاد را ملتهب میکنند و کردهاند. سیاستهایی از جنس سیاستها و گفتار امثال پزشکیان، این التهاب را مهار میکنند. شرحاش بماند برای وقتی دیگر. ولی بازار و اقتصاد از این چرخش استقبال کرده است تا اینجا.
شکست کامل مشارکت سیاسی
وضعیت دیگری هم باید مد نظر ما باشد که اگر چه در شمار نتیجههای محتمل بالا نبود ولی وضعیتی است که بسیاری روی آن حساب کردهاند و شاید همچنان حساب میکنند. امتناع از مشارکت در انتخابات. البته میان گروههای مختلف این امتناع با انگیزهها و هدفهای مختلف روی میدهد. برای عدهای راهبردی است. برای عدهای تاکتیکی. برای عدهای هم کور و از سر لجاجت و خیالپردازی است.
ولی یک طیف بسیار به چشم میآیند و آنها کسانی هستند که معتقدند با امتناع از مشارکت در انتخابات، جمهوری اسلامی به سقوط نزدیک میشود چون مشروعیتاش را از این طریق از دست میدهد. این استدلال بیش از اینکه متکی بر واقعیت باشد، متکی بر آرزوهای ماست و این تصور که فقدان مشروعیت مساوق و مترادف است با از دست رفتن قدرت سخت. بسیاری از قدرتهای قاهر دنیا که هیچ مشروعیتی نداشتهاند مدتهای طولانی بر مسند قدرت بودند و فقدان مشروعیت هرگز باعث سقوطشان نشد (علت سقوطشان چیزی جز مرگ یا زندگی صندوق رأی بوده است). تاریخ گواه ماست در این زمینه.
عدم مشارکت مردم بیشک برای جمهوری اسلامی گران تمام شده است. ولی خودش را نباخته است تا کنون، چنانکه در سه دور پیشین خودش را نباخت. و چنانکه در اعتراضهای ۸۸ و اعتراضهای بعدی خودش را نباخت (هر چند به وضوح تکان خورد از ایستادگی مردم). اما بدون هیچ تردیدی این رخدادها باعث ریزشهای گسترده و تغییر ذهنیت نه تنها مردم مخالف با او بلکه مردم حامی او نیز شد. و این نکتهای است مهم ولی ارتباطی به انتخابات فعلی ندارد. در انتخابات فعلی گزینهها ساده بودند: امتداد ویرانی ایران یا کشیدن ترمز ویرانی. به همین راحتی. دلیل رأی دادن عدهای به پزشکیان این بود. افراد دیگری البته دلایل دیگری هم داشتند. و این دلایل دلایلی معقول و درخور اعتنا هستند.
آیندهای پرچالش
میماند آنکه آینده چه میشود. اوضاع بهتر میشود یا بدتر؟ یا هیچ چیزی تغییر نمیکند. واقعیت این است که تنها بخشی از آینده را میشود حدس زد نه تماماش را. فکر کنید زمانی که خاتمی رییس جمهور شد، ارزیابی مخالفان از آیندهی ایران در هشت سال ریاست جمهوری او چه بود؟ به نظرشان سقوط میکرد؟ خاتمی سوپاپ اطمینان نظام شد؟ اگر او رییس جمهور نمیشد جنگ جهانی به پا میشد؟ بالاخره آن دوران شاخصهایی روشن داشت. وضع فعلی ما هم کمابیش همین است. کار پزشکیان مطلقاً آسان نخواهد بود. به خاطر اینکه حالا در کنار دشمنان و مخالفان قسمخوردهی داخلیاش، تمام آن بازندگان خارجی و براندازان هم با خشمی باورنکردنی تمام انرژیشان را برای تخریب وجههی پزشکیان صرف خواهند کرد. اسراییل هم چنانکه علناً تا امروز یارشان بودن است باز هم کمک آنها خواهد شتافت. به خاطر بیاورید پیش از امضای برجام چه کسانی مخالف تحقق برجام بودند و اسراییل چه نقشی در سنگاندازی در آن داشت و چگونه در نهایت شکست خورد. اما این شکست را با آمدن ترامپ جبران کرد.
عرض من این است: پزشکیان کارش دشوار خواهد بود. در میان این همه فشار کم هستند کسانی که صادقانه برای بهبود کیفیت زندگی مردم ایران، دست از خصومتها بردارند و ایران و مردماش برایشان اولویت بیشتری داشته باشد تا تغییر دادن بنیادین یک نظام سیاسی. امید من این است که شمار بیشتری از ایرانیان در داخل و خارج از کشور به فکر ساختن ایران و یاری رساندن به پزشکیان باشند و نه سنگ انداختن بر سر راه او. و عزم ما باید این باشد که کانونهای قدرت در داخل ایران، بازندههای انتخابات فعلی، کاسبان تحریم و اختلاسگران در قدرت هم دست از سنگاندازی بر سر راه پزشکیان بردارند.
نوشتههای مرتبط:
- سخنی با مسعود پزشکیان ابتدا میکنم به نقل عباراتی از بیانیهی ۱۶ میر دلاور...
- رقم مغلطه بر دفتر دانش نکشیم زبانم مو در آورد بس که این را نوشتم: آنها...
- اعتراض کور، اعتراض مرده است بخشی از تحریمگران تندرو به چیزی کمتر از فروپاشی محض...
- به نام مردم، به کام استبداد بازی با مفاهیم موسع و مبهم و انتزاعی کانون ارتزاق...
- نکاتی برای پزشکیان در هفتهی جاری راهبرد تسطیح میدان سیاست در ایران به خیال من چنین...