مفردات آزادی – ۳

در تقسیم‌بندی‌های انقلابی، کم پیش نمی‌آید که بلافاصله آدم‌ها را بگذارند پای میز محاکمه که باید همین الآن ثابت کنی مزدور و خائن و جنایت‌کار نیستی وگرنه از ما نیستی و «ضد انقلاب» به حساب می‌آیی. طرفه این‌که این حساب‌کشی‌ها هیچ قاعده و مبنای حقوقی و عقلانی ندارند. وقتی ریشه‌های‌اش را می‌کاوی می‌بینی پا در داوری‌های شتاب‌زده و محاکمه‌هایی بدون هیئت منصفه عادل و بی‌طرف دارد. یعنی هنوز انقلابی رخ نداده آن چهره‌ی کریه «انقلابی‌گری» دارد عرض اندام می‌کند. مثال‌های این تقسیم‌بندی‌ها در این چند سال اخیر فراوان بوده است و عمدتاً برای این طرفی‌ها زیر عنوان «ماله‌کش» و برای آن طرفی‌ها زیر بیرق «برانداز» معنا شده است. غربال کردن آدم‌ها هم بر اساس این دو معیار نیاز چندانی به فکر کردن یا سخت‌گیری ندارد. چرا؟ چون در تمام این تقسیم‌بندی‌ها داریم تکلیف «غیر» را روشن می‌کنیم. سخت‌گیری فقط وقتی معنادار می‌شود که پای خودمان در میان باشد.

تا این‌جا لابد باید روشن شده باشد که مرادم از این صورت‌بندی، اشاره به غایب بودن قاعده‌ی زرین عدالت است: آن‌چه بر خود نمی‌پسندی بر دیگری نیز مپسند. حالا آدم‌ها چطور می‌فهمند یا نشان می‌دهند که به قدر کافی انقلابی بوده‌اند یا دیگری به قدر کافی برانداز بوده است؟ پاسخ‌های دم دستی این پرسش‌ها روشن است ولی لایه‌ی زیرین تمام این‌ها تنزه‌طلبی است. تنزه‌طلبی یعنی ما که خودمان پاکیم. ما همیشه پاک بوده‌ایم و بری از خطا. خطاکاران و جنایت‌کاران همیشه کسانی هستند که به اندازه‌ی ما رگ گردن‌شان بیرون نمی‌زند. مزدوران و خودفروختگان همیشه کسانی هستند که به سادگی فهرست متهمان و محکومانی را که باید نه در فردای آزادی که همین امروز محاکمه و مجازات شوند، ردیف نمی‌کنند. این ما طایفه‌ی پاکان و قدیسان هستیم که خوب بلدیم مرزبندی کنیم ولی مرزبندی‌مان خیلی اوقات معوجّ است: مرزبندی‌مان به جنایت‌کارترین‌ها که می‌رسد (بگو مجاهدین خلق مثلاً)  فلج است ولی خیلی خوب می‌توانیم به نقاط خاکستری حمله کنیم. چرا؟ چون غریزه‌ی بقای تندروی حکم می‌کند که باید با سیاه و سفید طرف باشی نه با خاکستری. اسم مردم‌پسند این ابتذال انتقاد از «وسط‌بازی» است.

به خیال من این رویکرد تا حدودی معقول است چون بخشی از همان مزدوران و مزوران زیر همین لباس خاکستری بودن پنهان می‌شوند ولی حد و حدود این رویکرد آن‌جایی است که با قاعده‌ی زرین عدالت متوازن شود. آن قاعده را که برداری ناگهان تبدیل می‌شود به کین‌توزی و انتقام‌جویی و تسویه‌حساب کردن‌های کور که آخرالامر گریبان خودمان را هم می‌گیرد.

ما انسانیم. پاک و بری از خطا نیستیم. خطاهای همه‌ی ما طیف دارد. آن‌ها که امروز حلقوم‌شان را پاره می‌کنند که ما در این روز عید نداریم و در آن روز عزاداریم و دلیرانه گریبان این و آن را می‌گیرند که چرا ضرباهنگ زندگی عادی‌شان صرف مبارزه‌ی بی‌وقفه و بی‌امان با بیداد و رژیم آخوندی نشده است، یک ساعت قبل یا بعدش خودشان مشغول همان زندگی معمولی‌شان بوده‌اند. با خانواده‌شان سر یک میز نشسته‌اند غذا خورده‌اند. صبح از خواب بیدار شده‌اند و با خاطر آسوده دوش گرفته‌اند. پیاده‌روی روزشان را کرده‌اند. قهوه‌ی دلپذیر صبحانه‌شان را خورده‌اند. سینماشان را رفته‌اند. مسافرت‌شان را رفته‌اند. تعطیلات را با خیر و خوشی با عزیزان‌شان سپری کرده‌اند. این معیارها فقط به کار محاکمه‌ی دیگری می‌آید و مهم‌ترین کارکردش تنزه‌طلبی است: ماها خوبیم. بقیه‌اند که بدند و به قدر کافی برای سرنگونی آخوندها تلاش نمی‌کنند.

این پاره از مفردات آزادی را از این جهت نوشتم که در این صد روز بارها به عیان شاهد مچ‌گیری‌ها و محاکمه‌های صحرایی فی‌الفور آدم و عالم بوده‌ام. دست خودمان را در مسیر این مبارزه‌ی طولانی با خودکامگی خالی نکنیم. فرض من این است که تمام کسانی که به ورطه‌ی تنزه‌طلبی می‌افتند از سر حسن نیت و ناآگاهانه تن به چنین لغزشی داده‌اند. اگر بدانند که این آتش دامن‌گیر خودشان هم می‌شود دیر یا زود، اندکی درنگ می‌کنند در صدور احکام غلاظ و شداد.

بایگانی