مفردات آزادی – ۴

مقاومت تازه‌ای که صد روز است در برابر خودکامگی جمهوری اسلامی رقم خورده است، با قتل مهسا امینی کلید خورد. شعار «زن، زندگی،‌ آزادی» بی‌درنگ تبدیل به بن‌مایه‌ی اصلی اعتراض‌ها شد. این شعار حامل مضمونی بود که دقیقاً ستون فقرات جمهوری اسلامی را هدف قرار می‌داد. جمهوری اسلامی نظامی است زن‌ستیز (و انسان‌ستیز). بیش از ۴ دهه است که به نام دین و خدا و اسلام، عزت آدمی و کرامت زن را هدف قرار داده است و زیر لوای سنت، نوع پوششی که هزار و یک تحول تاریخی را از سر گذرانده است، در کسوت دین‌داری و در قامت رکنی اعتقادی برای رستگاری آخرت به پشتوانه‌ی مشروعیت فقیهان به جامعه‌ی ایرانی فروخته است.

اینکه پوشش زن اختیاری است و کسی در دین اجباری به نوع پوششی خاص ندارد البته تفاوت دارد با سلامت اخلاقی (نمی‌گویم «عفاف» چون گمان دارم که عفاف هم گاهی اوقات در عرف معناهای متفاوت بر می‌دارد). مسئله این نبود که «حجاب» (که به خیال من امری دینی نیست بلکه تحولی است عرفی و برآمده از نظام مردسالار جامعه‌ی بشری)، اختیار و اجبار بر نمی‌دارد. این پوشش شرط رستگاری آخرت نیست. شرط رستگاری آخرت، سلامت نفس است: الا من اتی الله بقلب سلیم. بیراه نروم. می‌شود دفترها سیاه کرد در شرح این‌که چطور جمهوری اسلامی در لباس دفاع از زن و احقاق حقوق زن، به تباه‌ترین وجهی زن را در ردیف شیء به حقارت و ذلت کشانده است. لذا عجیب نیست که قلب تپنده‌ی مقاومت و جنبش تازه، در دست زنان این مرز و بوم (با تمام تفاوت‌های‌شان) باشد.

جمهوری اسلامی، زندگی‌ستیز است. رو به سوی آخرتی موهوم دارد. آخرتی که خودش هم در پاره‌پاره‌ی وجودش به آن پشت می‌کند. چگونه؟ با غوطه‌ور شدن در انواع تباهی‌ها و فسادها. خودش مدعی رستگاری است ولی می‌خواهد از راه کج و با قتل و غارت و دزدی و چپاول و زورگویی مردم را به بهشت ببرد. این بازی از همان ابتدا بازی باخته‌ای بود. جنبش این روزهای مردم ایران، رو به سوی زندگی دارد. انسان‌ها حق تمتع از زندگی را دارد. حق دارند از زندگی لذت ببرند. هیچ انسانی را به هیچ آیه و افسونی و با هیچ توجیهی نمی‌توان از لذات این‌جهانی محروم کرد. از نگاه دینی هم این رویکردی نارواست. مردم ما چهار دهه است زندگی‌شان آمیخته با رنج و درد و عزا و مصیبت بوده است. با نگاه این نظام، کدام محفل شادی و عروسی را سراغ دارید که آکنده از طرب و شادمانی بوده باشد؟ چرا؟ چون نظام فقیه‌مشرب، هر طربی را حرام می‌شمارد. این نکته را هم می‌تواند به تفصیل گفت اما اشارتش عجالتاً کافی است.

جمهوری اسلامی،‌ آزادی‌ستیز است. این هم گفتن ندارد. جز یکی دو سال اول که روزنه‌هایی برای نفس کشیدن دیگری باز بود، پنجره‌ی هر نوع گفت‌وگویی بسته شد. دردسر ندهم و روضه‌ی تاریخی نخوانم. هر چقدر سایر عوامل در بسته شدن روزنه‌ی آزادی دخیل بودند، این نکته انکارناپذیر است که نگاه ایدئولوژیک جمهوری اسلامی آزادی را وارونه و تنها به سود خود می‌خواست و می‌خواهد. هر آزادی و حریتی که در آن دست فقها از قدرت کوتاه شود یا آن‌ها را بر زمینی مساوی با سایرین بنشاند، از نگاه آن‌ها پلید است و مذموم و برچسب اباحی‌گری می‌خورد. زنان ما در جنبش اخیر، این آزادی را از نو معنا کردند و نشان دادند که جمهوری اسلامی در سلب آزادی‌های فردی و اجتماعی و سیاسی از هیچ رذالت و خباثتی روی‌گردان نیست.

اما این‌ها را نوشتم که توضیح دهم که چنین جنبشی با چنین شعار محتشم و فخیمی، نباید به دست نااهلان و اراذالی از اردوی مقابل جمهوری اسلامی ولی به همان اندازه شرور بیفتد. نشانه‌اش کجاست؟ شعارهای زن‌ستیزانه و جنسیتی که برای فروکوفتن رقیب و مدعی و افشای پلیدی‌های جمهوری اسلامی، نخستین جایی را که هدف قرار می‌دهد اسافل اعضاست و دست بر قضا اسافل اعضای زنان اولین اولویت اوست. دقت کنید که تمام تعرض‌های جنسی که در محبس‌های جمهوری اسلامی در این چهل و چند سال رخ داده است و می‌دهد، دقیقاً برآمده از همین نگاه مردسالار، زن‌ستیز و جنسیت‌محور بوده است که نقطه‌ی اشتراک شناعت دو سوی ماجراست. در این جنبش هر جا دیدید کسی زیر پرچم «زن، زندگی،‌ آزادی» ابایی از ناسزاگویی آن هم با مضامین جنسیتی ندارد، بدانید که با اهریمنی دیگر مواجه‌اید.

بایگانی