مفردات آزادی – ۹

بگذارید از حسین رونقی شروع کنم دوباره و به همان نقطه برگردم چون حسین رونقی نمادی است از یک جریان که مسیر خاصی را می‌رود و روش‌های مشخصی دارد. تا جریان و خط اصلی را نشناسیم و نقد نکنیم، همیشه به همان چاله‌ی اول می‌افتیم. رونقی صورت دیگری از «حافظه‌ی تاریخی» است.

کار این‌ها چی‌ست؟ تخریب طیف وسیعی از همه‌ی کسانی که در جایی در هر مقطعی در هر موردی به قدر سر سوزنی با موضع رادیکال و ابر-براندازانه‌ی آن‌ها زاویه داشته باشند (به فهرست حسین رونقی نگاه کنید). لازم نیست وارد جزییات شویم و یکایک افراد را بررسی کنیم. ولی نکته‌اش چی‌ست؟ نکته این است که وقتی «طیف» را از بین بردی و بررسی و سنجش مورد به مورد مواضع مختلف سیاسی را قاعده‌ی اصلی قرار ندادی، میدان برای تندروترین‌ها – و عمدتاً خطرناک‌ترین‌ها و مسموم‌ترین‌ها – بازتر می‌شود. وقتی تفاوت‌ها را زدودی، همه مثل هم می‌شوند. وگرنه کدام خردمندی است که بتواند علی علیزاده، مصطفی تاج‌زاده، و امیرحسین ثابتی را کنار هم بگذارد؟ (بله، از نابغه‌ی نویافته – ثنا ابراهیمی – مطلع‌ام).

چرا نوشتم حسین رونقی «راه مجاهدین خلق را می‌رود»؟ دقیقاً به همین دلیل که شیوه نعل بالنعل همان شیوه است. راه مجاهدین خلق را رفتن معنای‌اش این نیست که شما عضو مجاهدین خلق هستی یا هوادارش (هر چند ممکن است کسی واقعاً باشد). وقتی شیوه‌ات همان شیوه باشد، لازم نیست حتماً اسلحه به دست بگیری و ترور کنی. ترور شخصیت و ترور مجازی از شیوه‌های جاافتاده‌ی یکی دو دهه‌ی اخیر مجاهدین خلق است.

حسین رونقی هیچ وقت بابت آن فهرستی که ارایه کرد از هیچ کسی عذرخواهی نکرد. حافظه‌ی تاریخی هم؛ درست مثل جمهوری اسلامی که می‌کشد و هیچ وقت مسئولیت جنایت‌اش را گردن نمی‌گیرد. مخاطب هم حساسیتی ندارد چون رونقی خوب ناسزا می‌گوید و خوب دشنام‌گویی می‌کند.

بازی‌های اطلاعاتی و امنیتی همیشه به همین شیوه رقم می‌خورند. مخاطب عام نه وقت‌اش را دارد نه دانش‌اش را که بنشیند زمینه‌ها و پیشینه‌های آدم‌ها و روش‌ها را بسنجد. عوام بودن هم ربطی به سطح تحصیل و محل زندگی ندارد. کلی آدم تحصیل‌کرده و خارج‌نشین هستند که به همین اندازه سطحی‌اند.

کم نیستند آدم‌هایی را که می‌شناسم و می‌دانم هیچ خبث و سوء نیتی ندارند ولی چنان در تار و پود پروپاگاندا و نشر دروغ گرفتار می‌شوند که خیلی راحت همان دروغ‌ها را به گمان آزادی‌خواهی تکرار می‌کنند. مجاهدین خلق هم دقیقاً به همین شیوه اعضای‌اش را شستشوی ذهنی می‌داد (و می‌دهد).

رسانه می‌تواند نقش بسیار مهمی در آگاهی‌بخشی و بالا بردن توان تحلیل ذهنی و انتقادی مخاطب ایفا کند. ولی وقتی رسانه خودش تبدیل به بازوی توانمند همان نهاد نشر دروغ و جعل خبر شود، برای مخاطب عام تشخیص دشوارتر می‌شود. دو نمونه‌ی برجسته از رسانه‌های فارسی‌زبان خارج کشور که راه پروپاگاندا را می‌روند یکی تلویزیون ایران اینترنشنال است و دیگری من‌ و تو. در داخل ایران صدا و سیما و رسانه‌های نظام به طور مطلق کارشان همین است. هر دو از یک جنس (ولی در ظاهر مخالف هم).

برای فهم پروپاگاندا تاریخ خواندن خیلی مؤثر و مفید است (به عنوان مثال این مقاله‌ی لنرد دوب را که در سال ۱۹۵۰ منتشر شده است بخوانید: «اصول پروپاگاندای گوبلز»). این‌که مکانیزم و نوع نشر خبر دروغ را در آلمان نازی،‌ در شوروی کمونیست، در آمریکای ترامپ، در ایران جمهوری اسلامی خوب بشناسیم بسیار کمک می‌کند که به این دام‌ها نیفتیم. اما چرا مردم به سادگی به این دام‌ها می‌افتند؟ به خاطر این‌که تهییج عواطف و احساسات آدمیان کار ساده‌ و زود-بازدهی است. آماجی برای نفرت به مردمی که جان‌شان به لب رسیده نشان بده، آن وقت بدون فکر کردن بسیج می‌شوند برای له کردن آن هدف. در آلمان عهد نازیسم، هدف یهودی‌ها بودند. حالا هدف‌ها – در مورد ایران – تفاوت کرده‌اند.

برای این‌که سیر ابتذال و سقوط این پروپاگاندا و حرکت گوبلزی آن را بهتر ببینید، خوب بررسی کنید که سایبری‌های جان بر کف چطور از «قاسم‌چک» به «کتلت‌چک» رسیدند. ببینید چند نفر از اطرافیان‌تان با این «کتلت» یا کارتون‌های ضد-زن شارلی ابدو ذوق کردند و ارضاء‌ شدند. این دو مورد («کتلت» و کارتون‌های شارلی ابدو) نمونه‌هایی هستند کلاسیک برای سنجش عوام‌زدگی خزنده‌ای که دارد «زن، زندگی، آزادی» را از ریشه می‌جود و نابود می‌کند. اولی را کنار می‌گذارم چون عقل سلیم باید به آدم‌های خردمند نشان بدهد که در زمین بازی ترامپ و میدان نزاع جمهوری اسلامی، موج‌سواری روی یک ابزار تبلیغاتی و گره زدن‌اش به غذای روزمره‌ی ایرانیان چقدر چرک و آلوده است. دومی اما خیلی مهم است: شارلی ابدو سلسله‌ای کارتون منتشر کرد در تمسخر خامنه‌ای. البته آقای خامنه‌ای نوش جان‌اش! ولی ظرافت قصه آن‌جاست که شماری از زنان ایرانی آگاهانه یا ناآگاهانه آب به آسیاب کارتون‌های ضد-زن شارلی ابدو ریختند. این کوته‌نظری بی هیچ مجامله و تعارف و خجالتی، درخور شماتت است. زنی که از زن ابزار جنسی بسازد و از او به مثابه‌ی شیء برای بازی‌های سیاسی استفاده کند، پیشاپیش در صف زن‌ستیزان ایستاده است.

پ. ن. مدتی پیش، در ادامه‌ی افشاگری‌های کانال عدل علی، سلسله‌ای از ای‌میل‌های مسیح علی‌نژاد درز کرد که در آن سلسله‌ی حمایت‌های مالی از آزارگری آنلاین ترول‌ها و نامی از امین ثابتی آمده بود. البته در تلگرام و توییتر بلافاصله آن افشاگری‌ها را زدودند ولی نکته‌ای که با یا بدون آن ای‌میل‌ها هنوز به قوت خود باقی است این است که: آزارگری آنلاین، حمله به چهره‌های عمومی و تخریب آن‌ها ستون فقرات سایبربولی‌ها و ترول‌های آنلاین است. بعد از مدت‌ها، توییتر امین ثابتی را دیدم و تقریباً بلااستثنا هر توییتی از امین ثابتی حاوی دو کلمه است «ماله‌کش» و «بی‌شرف» (این تکرار تعابیر کلیشه از نشانه‌های بارز رویکرد پروپاگاندایی و تخریب‌گر است). اگر روزی مسجل شود که یکی از عوامل پیگیر و جدی پشت حساب‌هایی مثل حافظه‌ی تاریخی و جوکرنژاد که به اصطلاح کارشان رسوا کردن آدم‌های ماله‌کش است (ولی خودشان همیشه پشت نقاب و با هویت مستعار و جعلی هستند)، امین ثابتی است، هیچ تعجب نکنید.

 پ. ن. ۲. این مقاله‌ی اسلیت هم به این بحث مرتبط است: «ماشین پروپاگاندای نازی، با سوء استفاده از آلمانی‌های عادی آن‌ها را تشویق به همدستی در تولید واقعیت جعلی می‌کرد»

بایگانی