به فرمان بودن و ترکِ عادت: آغازِ ارادت

پیش‌تر اشاره‌ای کرده بودم که عادت‌ستیزی نزدِ عین‌القضات یکی از ارکان مهمِ راه سلوک است. اما این نکته نیازمند شرح و توضیح است به این دلیل که تقریباً در تمامی مواردی که قاضی همدانی عبادت عادتی را تقبیح می‌کند آن را در برابر عبادتی از نوعی دیگر می‌نهد: عبادت به فرمان. برای فهم این نکته باید توجه داشت که نزدِ عین‌القضات، در راه سلوک، سالک نیازمند پیر و مرشد است. این پیر، همان است که فرمانِ او، عبادت را معنا می‌کند. به عبارت دقیق‌تر، ولایتِ پیر است که عبادت را از ورطه‌ی عادت بیرون می‌کشد. ابتدا خوب است این بند از نامه‌های او را در شرح این معنا بخوانیم:
«جوانمردا! این نه طاعت است که تو آن را طاعت می‌دانی، با سخن خود رسیدم چه بود؟ جوانمردا! که طاعت خدای را باید داشتن! تو چون نماز کنی و روزه داری و صدقه دهی، طاعت مادر و پدر و اهل شهر خود و عادت خود و هوا و شهوتِ خود داشته باشی. خدای تعالی چنین می‌گوید: «وَإِن تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا» (نور:۵۴). نمی‌گوید: تطیعوا عادتکم و هواکم تهتدوا. اکنون چه تدبیر است؟ تو را غمِ خود گرفته نیست، دیگران غمِ تو کی خورند؟ و هر چه به فرمان صاحب‌دلی کنی و تو قدر آن ندانی، آن طاعت است و ثمره‌ی آن هدایت است که العلماءُ ورثه الأنبیاء و «مَّن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّـهَ» (نساء:۸۰). چندین گاه است که می‌نویسم به فرمان باشی و تو هر روز مختلف‌تری.
انّ بنیَّ لیس فیهم برٌ
و أمهم مثلهم او شرٌ
یک رکعت نماز که به فرمان صاحب‌دلی کنی به از هزار رکعت که باعث بر آن عادت است، و یک دینار که به فرمان به صدقه دهی به از هزار دینار که باعث بر آن ریا و سُمعت و هوای نفس بود.» (نامه‌ها؛ ج ۱؛ ص ۴۴).

برای روشن‌تر شدن مسأله، باید توضیح داد که عین‌القضات استادی داشت به نام برکه که اهل همدان بود. این معلم عین‌القضات، معلمی امی بود و سوادِ خواندن و نوشتن نداشت تا جایی که عین‌القضات خود می‌گوید که او حتی قرآن را خواندن نمی‌توانست به جز یکی دو سوره‌ی کوتاه آن هم مغلوط (نامه‌ها؛ ج۲؛ صص ۴۹-۵۱). اما هم‌او در حق این شیخ خود می‌گوید که او قرآن را می‌دانست و چون دیگران قرآن‌خوان نبود. تعظیمی که عین‌القضات در حق او دارد، شگفت‌آور است. جز برکه، شیخی دیگر هم در زندگی عین‌القضات بوده است به نام فتحه که او سخت برای‌اش احترام قایل بوده است. باری، مغز سخن این است که عبادتی که غیرعادتی است، نزدِ عین‌القضات پیوند تنگاتنگی با ارادت به پیر و شیخ دارد.

او در ادامه‌ی بند بالا می‌گوید:

«یک روز که به فرمان حق روزه داری به از هزار روزه که به رضای خود داری. اما تو را برگِ آن نیست که به فرمان زندگانی کنی و هر چه تو را موافق آید بشنوی و هر چه با طبع تو نسازد نشنوی. این نه فرمان‌برداری بود «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّـهَ عَلَىٰ حَرْفٍ ۖ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ ۖ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَهٌ انقَلَبَ عَلَىٰ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا» (حج:۱۱) «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّـهِ فَإِذَا أُوذِیَ فِی اللَّـهِ جَعَلَ فِتْنَهَ النَّاسِ کَعَذَابِ اللَّـهِ وَلَئِن جَاءَ نَصْرٌ مِّن رَّبِّکَ لَیَقُولُنَّ إِنَّا کُنَّا مَعَکُمْ» (عنکبوت:۱۰).
تا باشدت روایی باشی بر کسان
آن‌گه برِ من آیی جانا که کم زنی
مشاورت کنی و آن‌گاه هر چه خوش آیدت کنی، و هر چه خوشت نیاید نکنی؛ پس آن‌چه کرده‌ای هم نه به فرمان کردی، و مطیع هوا بودی. «أَبِاللَّـهِ وَآیَاتِهِ وَرَسُولِهِ کُنتُمْ تَسْتَهْزِئُونَ» (توبه:۶۵). هیهات! «اللَّـهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَیَمُدُّهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ» (بقره:۱۵) «وَمَا یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ» (بقره:۹).» (همان)
نزدِ عین‌القضات، از سرِ عادت برخواستن یک معنا دارد و بس: خدمتِ کفشی کردن. خدمتِ کفش کردن یعنی تعظیمِ پیر. طبعاً مقدمه‌ی این کار، پیدا کردنِ پیرِ راستین است. در جهان بسیار کسان‌اند که ادعای پیری و شیخی دارند و هیچ بویی از ارشاد و دستگیری نبرده‌اند. اما عجالتاً از این بحث می‌گذاریم و فرض را بر در دسترس بودن پیرِ حقیقی می‌گذاریم – نه آن‌کسان که حرف درویشان می‌دزدند تا بر ساده‌دلان فسون بخوانند. «و از عادت آن‌گه برخاسته باشی که خدمت کفشی کنی. و خدمت کفش نه آن باشد که کفش راست بنهی، که تو را هنوز این استحقاق نیست که شاید دست فرا کفش مردان کنی که هفت سال کم یا بیش برکه را – قده – می‌دیدم و هرگز زهره نداشتمی که دست فراکفش او کنم. پنداری مردان ندانند که نشانِ مردان چی‌ست؟ اگر صاحب‌دلی تو را برگیرد به دل، پس اگر دست فراکفش او کنی به دستوری دلِ او شاید، یا نه خود را کسی دیدن و مستحق آن دانستن که دست فراکفش کنی آن غرور شیطان بود. و اقل درجاتِ آن‌که صاحب‌ دلی تو را بر گیرد، آن بود که چندین سال در عشقِ او جان‌ات می‌سوزد و پس چون خاکستری بماند، تو را برگیرد. «اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَهْوًا وَلَعِبًا» (اعراف:۵۱). رو بازی کن که عاشقی کارِ تو نیست. از راه تماشای دل بر ما سلامی کنی، پنداری کاری کرده‌ای؟» (نامه‌ها؛ همان؛ ص ۴۶).
اگر مجموع این‌ها را بخواهیم خلاصه کنیم، حاصل این می‌شود: عبادتی که از سرِ عادت باشد، عبادتی است از سر هوا و خویشتن پرستیدن. عبادت تکرار، عبادت احرار نیست اما برخاستن از سرِ عادت، ملازم است با خدمتِ پیر کردن و دستِ ارادت به صاحب‌دلی دادن. این‌جا عین‌القضات سخت به اعتقاد تعلیمیان نزدیک می‌شود و همین باور او یکی از دستاویزهای مهم برای قتل او بود. خلاصه‌ی سخن اهل تعلیم این است که بی تعلیم معلمی و بی اکمال مکملی به حق رسیدن ممکن نیست و این معلم، باید معلمی صادق باشد که نزد تعلیمیان امام وقت شیعیان اسماعیلی نزاری بود. عین‌القضات البته درباره‌ی شخص پیر و این‌که چه کسی می‌تواند معلمِ سالک باشد، نظری متفاوت دارد و دایره‌ی این تعلیم را وسیع‌تر از تعلیمیان می‌گیرد. اما هم‌چنان در اساس با ایشان موافق است و این همان نقطه‌ی اشتراک تعلیمیان شیعی و صوفیان است: راهِ رسیدن به خدا، فرمان بردن از پیر است.

در نتیجه، عادت‌ستیزی نزد عین‌القضات ملازم و مترادف است با خدمتِ پیر کردن و فرمانِ او بردن. فرمان حق بردن، بدون فرمانِ پیر بردن معنا ندارد (و عین‌القضات استناد می‌کند به آیه‌ی قرآن که می‌گوید هر که از رسول اطاعت کند از خدا اطاعت کرده است و همین‌جاست که به باور شیعیان بسیار نزدیک می‌شود). در فرصتی دیگر، درباره‌ی ویژگی‌ها و صفاتِ پیر از دیدِ عین‌القضات سخن خواهم گفت (یکی از مواردِ طرفه‌اش این است که او برای پیر، قایل به شرط عصمت نیست). اما به هر تقدیر، این توصیه‌ی کلیدی عین‌القضات برای شکستن عادت در عبادت است: پیری باید جُست و به فرمان او باید بود.

پ. ن. ترجمه‌ی آیات به ترتیب (ترجمه‌ی خرمشاهی):

۱. و اگر از او اطاعت کنید هدایت مى‌یابید.
۲. هرکس از پیامبر اطاعت کند در حقیقت از خداوند اطاعت کرده است.
۳. و از مردم کسى هست که خداوند را با دودلى مى‌پرستد، پس اگر خیرى به او برسد، دلش به آن آرام گیرد، و اگر رنجى به او رسد رویگردان شود، در دنیا و آخرت زیانکار شده است.
۴. و از مردم کسى هست که مى‌گوید به خدا ایمان آورده‌ایم و چون در راه خدا رنج و آزار بیند، آزارگرى مردم را همچون عذاب الهى پندارد، و اگر نصرتى از سوى پروردگارت فراز آید، مى‌گویند ما همراه شما بودیم.
۵.  بگو آیا به خداوند و آیات او و پیامبر او ریشخند مى‌کردید؟
۶. خداوند ریشخندشان مى‌کند و در طغیانشان سرگشته مى‌دارد.
۷. مى‌خواهند به خداوند و مؤمنان نیرنگ بزنند، در حالى که جز به خودشان نیرنگ نمى‌زنند، و نمى‌دانند.
۸. کسانى که دینشان را به بازیچه گرفتند.
بایگانی