جمهوری اسلامی و ایران؛ بی نوا وطن

دو معنای وطن

وطن یعنی خاک؟ سؤال ساده‌ای نیست واقعاً. به این دلیل که هر چند محل تولد هر انسانی به اختیار و انتخاب خود او نیست ولی نفس آن تولد وقتی که وجود و اندیشه‌ی آن انسان به زبان و فرهنگ آن خاک پیوند بخورد، معنای متفاوتی پیدا می‌کند. و تأکید من این‌جا بر زبان است و فرهنگ. فرهنگ را هم به معنایی عجین با فرزانگی و خردمندی به کار می‌برم.

بی‌کس وطن! غریب وطن! بی‌نوا وطن!

در موقعیتی هستیم که از زمین و زمان، از خویش و بیگانه، بر سر ایران تیر می‌بارد و تن ایران زیر بارش بی‌امان نه تنها بمب‌های پیشرفته‌ی دولتی خونخوار بلکه هم‌زمان زیر چنگ و دندان ایرانیانی است که حتی اگر بر سر تغییر جمهوری اسلامی – به هر معنایی، سرنگونی باشد یا تغییر بنیادین درونی – توافق داشته باشند، گویا بر سر معنای «ایران» و «وطن» توافق چندانی ندارند.

جامعه‌ی سردرگم، زخم‌خورده و با خود دشمن

این عدم توافق از کجا می‌آید؟ مردم ما چنان‌که پیش‌تر نوشته‌ام زخمی از آسیب‌های روحی و روانی متعددی هستند. از استبداد داخلی گرفته تا هجوم بی‌امان دشمنان متعدد خارجی. ایران در آستانه‌ی تجزیه است. این تصور که حالا که یکی از پس جمهوری اسلامی برآمده است، باید از سر راه‌اش کنار رفت تا شر این نظام را از سر ما کم کند، خیال‌اندیشانه و نسنجیده است. به دلایل متعدد. از جمله این‌که فرض‌شان این است که جز اسراییل جمهوری اسلامی با کسی دشمن نبوده یا کسی قوی‌تر از اسراییل نبوده است. واقعیت این است که به همان معنایی که فریدریش مرتس گفته است، اسراییل کثیف‌ترین ابزار از هم دریدن ایران است.

از تقارن تا این‌همانی ایران و جمهوری اسلامی

آیا از هم دریدن جمهوری اسلامی با از هم دریدن ایران یکی است؟ متأسفانه بله. این دو با هم فرق دارند ولی چنان تقارنی به دلایل مختلف پیدا کرده‌اند که ویرانی جمهوری اسلامی، سقف خانه را فرو‌می‌ریزاند. این توهم که قدرت یا دولت دلسوزی در جهان هست که فردای سقوط این نظام، دروازه‌های آزادی و بهروزی را به روی ایران و ایرانیان می‌‌گشاید البته از ناپختگی و عجول بودن است.

حالا تفاوت کجاست که عده‌ای ایرانی هستند که خارج از ایران و داخل از ایران، وطن برای‌شان چیزی است که باید از پایه با خاک یکسان شود تا از نو ساخته شود. و هم‌زمان برای عده‌ای دیگر از همان ایرانیان، پا نهادن در چنین مسیری پیامدهایی ناخواسته و دور از انتظار دارد که به دلایلی قوی باید مو را بر اندام هر کسی که حقیقتاً دلبسته‌ی زبان، فرهنگ و تمامیت ایران باشد راست کند. چرا چنین نمی‌شود؟ چرا این همگرایی به وجود نمی‌آید؟

مقصر کیست؟

تمام تقصیر به گردن خامنه‌ای است؟ بله خامنه‌ای سهم بسیار مهمی در به وجودن آمدن این بحران و پاره‌پاره‌‌کردن ملت دارد. اوست که جامعه را به شدت قطبی کرده و قطبی نگه داشته است. آیا غرب مقصر است؟ بی‌شک غرب هم مقصر است. از سال ۲۰۰۳ به این سو آن‌ها هم پا در همین مسیر نهاده‌اند و لحظه‌ای از تخریب فروگذار نکرده‌اند. مردم مقصرند؟ به خیال من هیچ بخشی از جامعه یکسره از مسئولیت برکنار نیست. حتی من و شما. این‌که بخشی از جامعه بدون هیچ محابایی حاضر است بخش دیگری از جامعه را به صرف اختلاف نظر از هم بدرد و انواع و اقسام افتراها را به او بزند، نشان می‌دهد جایی در ضمیر جامعه چیزی به هم خورده است. تقصیر این را نمی‌توان فقط به گردن غرب و رسانه و خامنه‌ای انداخت. این نفرت‌پراکنان به هر حال عاملیتی انسانی دارند.

ایران ذلیل و ایران پرغرور

ولی دقیقاً چه چیزی باعث می‌شود که گروهی از ایرانیان مخالف حکومت برای متجاوز به کشورشان در داخل و خارج ایران (احتمالاً بیشتر در خارج) هلهله سر دهند؟ و هم‌زمان گروه دیگری از مخالفان همین حکومت، بی هیچ قید و شرطی این تجاوز را محکوم کنند و عاقبت آن را برای ایران و ایرانیان شوم بدانند؟ حق با کدام گروه است؟ هر دو گروه برای خودشان معیاری اخلاقی قایل‌اند. اولی این کار را که ظالم را به هر قیمتی حتی به کثیف‌ترین شیوه باید با هر هزینه‌ای از میان برداشت، کاری اخلاقی می‌شمرند. گروه دوم درست خلاف این فکر می‌کنند. هدف برای‌شان وسیله را توجیه نمی‌کند. لذا ما با دو معنا و مفهوم از وطن و ایران مواجهیم. از سویی وطنی که در برابر تجاوز بیگانه زانو می‌زند و در بوته‌ی سرنوشتی موهوم فرو می‌رود. از سویی دیگر وطنی داریم که هم‌زمان تکثیر می‌شود در نقطه‌نقطه‌ی عالم با دمیدن روحی حماسی که سر خم کردن در برابر تجاوزگر را به هیچ نوعی برنمی‌تابد.

روزهای سخت پیش رو نشان خواهد داد حق با کدام گروه است. گمان من این است که سرنگونی جمهوری اسلامی، درست مانند سرنگونی صدام و قذافی و بشار اسد – با تمام جنایت‌شان – ضرورتاً منجر به آینده‌ای بهتر نمی‌شود بلکه سلسله‌ای از خشونت‌های متناوب را دامن می‌زند و آغاز پایان ایران به معنای کلان آن خواهد بود. این شروع رؤیای تجزیه‌ی ایران و تقسیم آن به چند پاره‌ی ضعیف خواهد بود.

بایگانی