زُنّارداری در نهان

چند نکته را فهرست‌وار می‌نویسم و تلاش می‌کنم بحث غزه و اسراییل را تمام کنم. بحث اخلاق اما برای من بسیار زنده است و این مورد تنها یکی از مصادیق‌اش بود. به بحث اخلاق به کرات باز خواهم گشت.

۱. اسراییل خبرنگار عرب زبان شبکه‌ی تلویزیونی ایرانی العالم را بازداشت کرده است. (+) خضر شاهین شهروندی اسراییلی است که برای شبکه‌ی تلویزیونی العالم ایران کار می‌کند و تحت پوشش و حمایت همان ارتش غاصب و اشغالگر اسراییل بوده است (در آن کشور کار می‌کند، مالیات‌اش را هم به دولت ظالم اسراییل می‌دهد). ایران هم تلاش کرده است این خبرنگار را آزاد کند (جل الخالق!). فاعتبروا یا اولی الابصار!

۲. دفتر نخست‌وزیر بریتانیا، باب عریضه‌ای را در وب‌سایت‌اش گشوده می‌گذارد تا شهروندان یا ساکنانِ این کشور که با ارسال سلاح به اسراییل معترض هستند بتوانند اعتراض‌شان را بیان کنند و تقاضای «تحریم تسلیحاتی اسراییل» از سوی بریتانیا را مطرح کنند. این یعنی توقف کامل ارسال سلاح به اسراییل از سوی بریتانیا. این اتفاق فرخنده‌ای است که حاکمان یک کشور به شهروندان‌شان این آزادی و اختیار را می‌دهند که به رفتار دولت‌مردان‌شان اعتراض کنند. این حرکتی است مدنی. ممکن است جواب بدهد، ممکن است ندهد. نکته‌ی اخلاقی ماجرا ساده است: یک نفر در بریتانیا کار و زندگی می‌کند. درصدی از حقوقی که در این کشور می‌گیرد به طور اتوماتیک مالیاتی است که از حقوق‌اش کسر می‌شود و بخشی از این پول صرف ارسال سلاح به اسراییل می‌شود (بله، به همین صراحت و روشنی). از یاد نبرید که آیت الله فاضل لنکرانی در وصیت‌نامه‌شان فرموده بودند «لندن دروازه‌ی دنیا و خانه‌ی دوم همه‌ی کشورهاست». و از یاد نبرید که بدون شک لندن خانه‌ی دوم که چه عرض کنم، خانه‌ی اول بسیاری از علمای اعلام است که فرزندان و اهل بیت‌شان در این سرزمین معاش دارند. نمی‌شود در این مملکت معاش داشت و مالیات این کشور را نداد و به نحوی از انحاء‌ مشارکتی در آن امر ارسال سلاح نداشت. این مشارکت مسیرش و ربط‌اش بسیار بسیار روشن‌تر است از خرید از مارکس و اسپنسر، هرودز، استارباکس و کی‌اف‌سی. شکی و شبهه‌ای هم در آن نیست که کسی در سندش شک کند یا بگوید ساخته‌ی دست ما مسلمان‌هاست: سندش، در وب‌سایت نخست وزیر بریتانیا موجود است. این اتفاق در آمریکا صریح‌تر می‌افتد که سالیانه مبالغ کلانی اسلحه را رایگان در اختیار دولت اسراییل قرار می‌دهد. و آری، در آمریکا هم بسیار از مسلمانان متشرع ساکن هستند. عرض بنده این است که چطور می‌شود از دروازه‌ی گشاد مشارکت نکردن در ارسال سلاح به اسراییل رد نشد، اما از سوراخ تنگِ سوزن تحریم کی‌اف‌سی، استارباکس، مارکس و اسپنسر، مک‌دونالد و غیره و ذلک رد شد؟ کار نمادین پیشکش! ببینید، قضیه از حد اعتراض کردن به ارسال سلاح و استارباکس نخوردن فراتر است. مسأله حل یک تعارض اخلاقی است: می‌شود استارباکس نرفت، ولی نمی‌شود در این کشور مالیات نداد! کار اخلاقی بی‌هزینه کردن هنری نیست.

۳. این قطعه خبر را درباره‌ی گروه «مادران صلح» بخوانید: «روز گذشته گروهی از فعالان زن در تهران در مقابل سفارت فلسطین برای حمایت از مردم غزه و محکومیت حمله اسرائیل دست به تظاهرات زده و خواستار پایان دادن به جنگ در این منطقه گردیدند.» (از این‌جا؛ البته منابع خبری متعددند و خبر هم همین است و فرقی ندارد؛ + و +). «نیروهای لباس شخصی با سردادن شعارهایی همچون «مرگ بر صلح طلب» ، «مرگ بر ضد ولایت فقیه» و «مرگ بر منافق» به حاضرین در تجمع یورش برده و آنها را متفرق کردند.» حمله‌ی نیروهای لباس شخصی به تجمع‌کنندگان برای‌شان حداقل از این جهت قابل توجیه است که  مقابل سفارت فلسطین (نه سفارت اسراییل یا دفتر حافظ منافع مصر) انجام شده است هر چند همین گروه سال قبل جلوی سازمان ملل تجمع مشابهی داشت. توجه شما را جلب می‌کنم به همین شعار «مرگ بر صلح‌طلب».

۴.  این را هم بخوانید: «آب و نانِ جنگِ غزه برای بعضی‌ها»

۵. این مطلب را هم از کمانگیر ببینید: «آقای فارس نیوز! لطفاً کمی دقت کن!»

۶. خوب است هر کسی به قدر وسع‌اش در رفع ظلم (و بسط عدالت و اخلاق) در عالم بکوشد. همین حد خیلی خوب است. بد آن است که برچسب سازش‌کاری یا بی‌اخلاقی یا بی‌قیدی به این و آن بزنیم و مشروعیت اخلاقی زندگی کسانی را که مثل ما فکر نمی‌کنند، زیر سؤال ببریم. همه قرار نیست مثل هم در رفع ظلم بکوشند. مردم شیوه‌های مختلفی برای زیستن دارند.

عرض دیگری نیست به جز اشتیاق به نوشته‌های ادبی و عرفانی که برای کسی دردسر عقلی و تناقض‌های اخلاقی ایجاد نکند (حتی ایجاد سؤال هم نکند). آرام‌آرام باز می‌گردیم به همان دنیای پر صلح و صفایی که هیچ‌کس نتواند جلوی‌اش تظاهرات کند یا کسی را متهم به سازش‌کاری، بی‌اخلاقی و خروج از دایره‌ی شرع کند! برای شروع مهمان‌تان می‌کنم به ابیاتی از حافظ:

بیار باده‌ی رنگین که یک حکایت راست
بگویم و بکنم رخنه در مسلمانی
به خاک‌پای صبوحی‌کشان که تا منِ مست
ستاده بر درِ میخانه‌ام به دربانی
به هیچ زاهدِ ظاهرپرست نگذشتم
که زیر خرقه نه زنار داشت پنهانی!

بایگانی