هزارتوی جهانی شدن، اسراییل و معضلات اخلاقی
پیش از اینکه نظرم را صریح بنویسم باید چند نکته را روشن کرد تا اصل مطلب به گروگان نرود. نخست اینکه دولت اسراییل، دولتی است که در ضایع کردن حقوق بشر و زیر پا نهادن اصول اخلاقی و قوانین بینالمللی شهره است. جنایتی هم که در فلسطین مرتکب میشود، جنایت امروز نیست. چندین دههی متمادی است که اسراییل به این شیوه ادامه میدهد. افکار عمومی اندیشمندانِ دردمندِ جهان هم عمدتاً با خونریزی اسراییل به قوت مخالف است. و اینها نظر من نیز هست. این را به صراحت نوشتم تا سادهدلان یا فرصتطلبان، نقد صریحِ من را از مبانی ادعایی که به نظرم نادقیق و عاطفی است، به چیز دیگری تقلیل نداده و تحریف نکنند.
برگردیم به ادعای بالا. میتوان به فهرست فوق اسامی فراوانی را افزود: کیافسی، مکدونالد، پپسی، کوکا کولا، مارکس و اسپنسر، فانتا، تیمبرلند، نوکیا، اینتل (کسی اگر نام دیگری میشناسد که برچسب بالا را خورده است بیفزاید؛ این را هم خودم بیفزایم که شرکتی مثل «هالیبرتون» وضعاش تفاوت زیادی دارد با اینها). در استدلال بالا خدشههای فراوانی هست (صرفنظر از عملی بودن یا نبودن آنها). نخست اینکه باید به صراحت و روشنی نشان داد که بخشی یا تمام درآمد حاصل از این شرکتها و فروشگاهها به جیب «دولت اسراییل» و سیاستهای غاصبانه و ضدبشری آن واریز میشود. چنین کاری اگر محال نباشد بسیار دشوار خواهد بود. تازه فرض را باید بر این گذاشت که دقیقاً این ادعا درست است: یعنی تمام یا بخشی از درآمد این فروشگاهها به جیب «دولت اسراییل» و «برنامههای غاصبانه و ضدبشریاش» ریخته میشود. بنای این ادعا و این ظاهراً حکم و تکلیف این است: نباید در ظلم معاونت کرد. این که نباید در ظلم معاونت کرد، اصلی است اخلاقی که من به جد با آن موافق هستم. اما چطور میشود در ظلم معاونت نکرد و اساساً این دایرهی پرهیز از معاونت در ظلم را چقدر میتوان بزرگ یا کوچک کرد؟
نمیشود بگوییم ما در اروپا به این اصل وفادار و ملتزم باقی میمانیم و در ایران دیگر لازم نیست نگران آن باشیم. نمیشود گفت تا سی سالهگی به آن پایبند هستیم و بعد دیگر تکلیف ساقط میشود. اصل اخلاقی، اصل اخلاقی باقی میماند در همهی زمانها و مکانها، مگر اینکه بدانیم دایرهی نفوذ و تأثیر این اصل اخلاقی تا کجاست؟ جملهی بالا را البته بدون حواشی و زوایدش هم میتوان فهمید. جملهی بالا، یک بیانیهی سیاسی است. مضمون این بیانیهی سیاسی هم این است که: رفتار دولت اسراییل نامشروع و غیر اخلاقی است و من به هر نحوی که بتوانم اعتراضام را بیان میکنم. اما گاهی اوقات ما در بیان یک اعتراض، به سادگی ممکن است اصول ابتدایی منطق را هم زیر پا بگذاریم.
امشب داشتم برای دوستی توضیح میدادم که بسیاری از فروشگاههایی که از آنها نام برده میشود، فروشگاههایی زنجیرهای هستند که از منطق جهانیسازی (گلوبالیزاسیون، یا به تعبیر داریوش آشوری، «کرهگیر شدن») پیروی میکنند. و این نوع فروشگاهها هم در دل نظامهای سرمایهداری رشد کردهاند و با منطق اقتصاد آزاد بالیدهاند. یعنی قضیه، در حقیقت قضیهی اسراییل نیست. قضیه، مشروعیت اقتصاد بازار آزاد و سرمایهداری است. نزاع یک نزاع ایدئولوژیک و دگماتیک پیچیدهتر و کهنتر است که امروز به سادگی شکل خرید نکردن از استارباکس را به خود گرفته است. ظرایف دیگری هم هست که سستی آن ادعای بالا را میتواند نشان دهد. بسیاری از این فروشگاههای زنجیرهای کارشان اعطای مجوز و نمایندگی است (franchise)؛ یعنی یک فرد میتواند این نمایندگی را مثلاً از مکدونالد بخرد و شروع کند به کسب و کار. این کسبوکار میتواند در انگلیس باشد، یا فرانسه، یا آلمان. خریدار امتیاز هم میتواند ایرانی باشد یا غیر ایرانی؛ مسلمان باشد یا مسیحی یا یهودی یا لاییک. اصل ماجرا پول است و اقتصاد. «باقی بهانه است و دغل». یک نمونهی دیگر از این فروشگاهها، فروشگاه اغذیهی «سابوی» است (و بله، سابوی حلال هم داریم؛ مثل «ناندوز»ِ حلال و غیره). فرض کنید در لندن، هزار فروشگاه مکدونالد (یا برگر کینگ یا کیافسی) وجود داشته باشند. صاحبان این فروشگاهها افراد مختلفی هستند (از جمله مسلمانان بسیار زیادی که من شخصاً بعضی از آنها را میشناسم). اولین رخنهی ادعای بالا همین است که به جمعی مسلمان به سادگی، در غوغای رسانهها و در آشوب حملات اسراییل و جو عاطفی و احساسی به حقی که علیه اسراییل به پا شده است، افترا زده میشود. یعنی تحت لوا و پوشش یک عمل ظاهراً اخلاقی، اولاً مرتکب مغالطههای منطقی متعدد میشویم، و احیاناً بدون اندیشیدن به جوانب سخن، مرتکب خطاهای اخلاقی دیگری هم میشویم که بر ما پوشیده هستند.
دقت کنید که اصل اخلاقی به جای خود بر قرار است. معاونت در ظلم بد است. اگر هزاران نفر در ظلم معاونت کنند، هیچ توجیه اخلاقی برای معاونت نفر هزار و یکم نمیشود. اما در موارد خاص، باید کسی بتواند به دقت و روشنی نشان بدهد که فلان فروشگاه، درآمدش به روشنی و دقت به جیب ارتش اسراییل میرود. بعید است که ناظران هوشمند از دقت به این نکته غفلت کنند که هیچ ارتشی در جهان، اگر از یک فروشگاه یا بنگاه اقتصادی در هر جای دیگر دنیا کمک بگیرد، هرگز اسناد و مدارکاش را رو نمیکند تا دچار مشکلات حقوقی بعدی شود. این امر به ویژه برای کشوری مثل اسراییل که بحرانهای خاص خود را دارد، مهمتر است. منطق بقا و قوانین جهانی حکم میکند که حتی در صورت صحت این ادعا، طرفین ماجرا همیشه خود را در مقام انکار بنیادین عمل قرار دهند و خود را در مظان اتهام قرار ندهند. خلاصهی سخن من این است که جز با تفسیرهای موسع و برداشتهای کلی و تعمیم دادنهای نادقیق و احساسی و عاطفی، نمیتوان چنان احکامی را به این غلظت و شدت صادر کرد.
لذا، اصل آن سخن بیانیهای است سیاسی. مسأله این است که من و شما، آیا مخالف استمرار ظلم و ستم اسراییل هستیم یا نه؟ و آیا راهی عملی و شدنی برای اتمام آن همه جنایت سراغ داریم یا نه؟ این شیوهها و بیانیهها تنها کمکی که میکند به فرسایش روحی، عاطفی، معیشتی و بعضاً اخلاقی ماست و تا به حال نتوانسته است هیچ ضربهای به اسراییل بزند چه بسا به همین دلیل روشن که هیچ سرنخ قطعی و قابل اثباتی که نشان بدهد آن فروشگاهها در خدمت دولت و ارتش اسراییل هستند وجود نداشته است. دولت اسراییل سیاستهای وحشیانه و ضدبشری فراوانی دارد و با وقاحت تمام هم آنها را پی میگیرد. منابع مالی و اقتصادی دولت اسراییل هم در گرو، رستورانهای مکدونالد یا کیافسی نیست. ملتهای مسلمان به قدر کافی در جهان تحریم میبینند. تحریمهای خودساخته و خودخواسته، آن هم تحریمهایی که مبنای عقلی و شواهد و مستندات محکمی ندارند، نه تنها به حل مسأله کمک نمیکند که کار را هم بر ما دشوارتر میکند. بیانیههای سیاسی نه تکلیف معیشتی میشوند و نه لزوماً منطقی یا اخلاقی هستند. بیانیههای سیاسی تابع منطق قدرت هستند (دقت بفرمایید که همیشه هر چه قدرت بگوید نادرست یا غیر اخلاقی هم نیست، ولو آن قدرت، دولت جمهوری اسلامی یا دولت اسراییل باشد).
میشود البته در آنچه من نوشتم خدشه کرد یا استدلالها را به چالش گرفت. اما نادیده گرفتن مناسبت اقتصادی و سیاسی کشورهای جهان و ناگهان دنیا را تنها در دو جبههی حق و باطل خلاصه کردن، تنها ما را به نتایج نادقیق و بعضاً نادرست میرساند، هر چند ظاهراً نیتمان خیلی هم اخلاقی و انسانی باشد. دولت اسراییل غاصب و جنایتکار است. در ظلم و ستم هم نباید معاونت کرد. اما راهاش این تحریمهای عاطفی و خودزنیهای احساسی نیست. درست است که اسراییل ظالم و غاصب است. درست است که اسراییل حقوق بشر را زیر پا میگذارد و بسیاری از غیر مسلمانها و کشورهای غربی هم بدان معترف و معترض هستند. اما اینها دلیل نمیشود که تا به گوشمان خورد که فرد «الف» یا شرکت «ب» با اسراییل منافع مشترک دارد یا به آن کمک میکند، به سادگی و بدون تحقیق و تفحص تنها به اقتضای مخالفتمان با اسراییل، عقل را عجالتاً بفرستیم مرخصی تا لگدی هم به اسراییل وحشی و غاصب زده باشیم.
نکات حاشیهای بسیاری میتوان بر اینها افزود که اگر گفتوگویی پا بگیرد، در فرصت مقتضی خواهم نوشت. برای من توجه به سویههای اخلاقی ماجرا بسیار مهم است. و مهمتر از آن فرو نیفتادن به دام شعارزدگی و اخلاقیات مصرفی و پلاکاردی است.
مرتبط: «گاهی مصلحت ایجاب میکند که در «هولوکاست غزه» شرکت کنیم.» از کمانگیر.
پ. ن. دیدم که حسین قاضیان هم در وبلاگاش به این مطلب کمانگیر لینک داده است و بالایاش جملهای نوشته کوتاه، صریح، روشنگر و دردناک: «با بیسکویت نخوردن، چهگوارا نمیشویم».
پ. ن. ۲. این بیانیهی استارباکس را در سایت رسمی خودشان ببینید. گویا تمام این موارد اتهامی را رسماً تکذیب کرده است. و العلم عند الله.
يادداشتهای مرتبط
[دربارهی اسراييل, دربارهی غزه] | کلیدواژهها: , اخلاق, اسراييل, غزه, فلسطين
باز هم بسیار متین و خوب نوشتی. این چندمین باری است که از خواندن نوشتههای شما لذت میبرم.
ممنون.
و آیا راهی عملی و شدنی برای اتمام آن همه جنایت سراغ داریم یا نه؟
– استراتژی ها را نیازها تعیین می کنند . تا تصمیم گیرندگان بر وضع جهان و بخصوص شرکتهای فراملیتی و نیز تصمیم گیرندگان ِ سیاست خارجی ممالک به خصوص : آمریکا , نیازهای شان تفسیر ِ جدیدی پیدا نکند , جهان روزهای وخیم تری در پیش خواهد داشت . باید به گونه ای , نیازهای انسان گرا, محیط زیستی , اکوسیستمی و..و..و.. برای آنها برجسته و یا حتی حتمی شود.
بگذریم … و اما در مورد تعدادی از پست های دیگرتان … تا انسان به ” صفت ” خویش بماند : عارف نبود (پیر هرات )
اینکه با رویکرد اخلاقی به مسائل نگاه می کنید بسیار مطلوب و پسندیده است و من به سهم خودم حظ وافر بردم ولی چه می شود کرد ملتی و بهتر بگویم امتی را که دچار خشم و نفرت و کینه هستند!! به نظر شما با وجود این سه مقوله می توان اخلاقی زندگی کرد و اخلاقی به مسائل نگاه کرد؟سیستم تحلیلی ما مسلمانان متأسفانه براساس خشم و نفرت و کینه است. همیشه مسائل را سیاه و سپید می بینیم و به تعبیر زیبای شما عقل را با لگد از خودمان رانده ایم. و البته نقش حکومت در این امر بسیار تاثیر گذار بوده است. هیچ وقت به ما یاد نداده اند که با دوستان مروت و با دشمنان مدارا. بلکه با دشمنان خشم و نفرت و کینه! گرچه دشمنانی مثل اسرائیل علی الظاهر از مرز مروت ورزی خارج شده اند.
قبلا با شما درباره دکتر سروش و آموزه ی وحی سخنانی بین ما رد و بدل شده بود و من مهمترین چیزی را که در شما می پسندم-علاوه برمطالعه زیاد- دقت عقلی و مستدل بودن کلامتان است ولو این استدلال ضعیف باشد!
مخالفم و قانع نشدم. به نظرم به این راحتی نمیشه یک رفتار اعتراضی که اتفاقا در این مورد خاص واکنشی عاطفی و احساسی هم نیست رو غیرعقلانی و احساسی خوند. بحث تفکیک سرمایه داری و خرید یا عدم خرید کالاهای اسرائیلی به نظرم استدلال عقیمی بود که به لزوما نفع موضعی که گرفتی در این نوشته تمام نمی شه. این دوتا اصولن مولد و بازتولیدگر همدیگرند! اون مسلمونی هم که به قول تو وارد این چرخه میشه و به رشد این انگل کمک میکنه کار اشتباهی میکنه.
توی این قضیه هم هدف، زدن ضربه مهلک به اسرائیل نیست.. هدف اعتراضه. این دوتا با هم قاطی نشه.
**********************
عجب! خوب البته اینها هم نظری است. نوشتهی بنده هم به قصد قانع کردن یا متقاعد کردن کسی نبود. تمام عرض بنده این بود که هیچ حجت عقلی و اخلاقی کافی برای این کار وجود ندارد، مگر اینکه این مسیر به روشنی قابل سنجش باشد. دلایل مختلف و متعددی برای نشان دادن ضعف آن ادعا موجود است که من به اهم آن اشاره کردم. اتفاقاً من هم دارم نشان میدهد که این کار یعنی اعتراض و به عبارت دیگر یک بیانیهی سیاسی است. دشواری کار این است که اگر کسی بخواهد این شیوه را برای خودش تبدیل به حجت اخلاقی کند، باید بتواند در سایر جاها هم به همین حجت پایبند باشد. کار دشواری نیست که نشان بدهیم این پایبندی صوری است و عمدتاً در برابر اسراییل به کار میآید و سایر جاها پایاش لنگ است. خوب وقتی پای یک استدلال اخلاقی لنگ باشد، چه توجیهی وجود دارد که آن را فقط در برابر اسراییل به کار بگیریم الا در مواردی که بحث، بحث سیاسی، احساسی و عاطفی باشد؟
اینکه بعضی از آن مسلمانها را یاریرسان به انگل بنامیم بیانیهی بسیار تندی است. جای گفتن ندارد که این تعمیم را در بسیاری جاها، برای بسیار کسان میتواند ارایه کرد که مبنایاش نگاهی است حداکثری، ایدئولوژیک و جزماندیشانه. من با این موضع سخت مخالفام.
«استدلال عقیم» را هم من نفهیدم چطور استدلالی است. استدلال یا درست است یا غلط (و به تعبیری مغالطه). همین که نشان دادیم استدلالی غلط است (که من در سخنان شما هیچ دلیل قویتری نمیبینم) کافی است تا آن استدلال را باطل کند. استدلال عقیم یا استدلال زایا بیشتر به لفاظی شبیه است تا ارایهی حجت منطقی در برابر حجت منطقی دیگر.
لازم باشد باز هم توضیح خودم را خواهم نوشت.
د. م.
سلام
من از خوانندگان نسبتاً قدیمی وبلاگ شما هستم. ارادت دورادور دارم. امیدوارم همیشه رو به پیش باشید.
غرض از مزاحمت این بود که بگویم در آخرین پستتان از روی لطف چیزی را به من نسبت دادید که در واقع من با کمی تغییر در تعبیر از خود آرش خان کمانگیر کش رفتهام در انتهای همان مطلب مورد اشاره. بنابراین اون لطفهای شما علیالقاعده باید شامل حال خود ایشان هم بشود که زبانم لال کپیرایت خدشه دار نشود.
اما نکتهی دیگر اینکه حالا با آوردن اسمم، کار من را هم دشوار کردهاید.چون میخواهم به این مطلب لینک بدهم و نگرانم که این مشابه الگوی معاملهی لینک وبده و بستانهای جاری تلقی شود. به علاوه این مقدمه مطلبتون رو به مقدمهی مطلب دیگری تبدیل کردهام که در باره بیماری لزوم موضعگیری نوشتهام و میخواهم منتشر کنم و این کار آن تلقی را خرابتر هم میکند.
اینها را نوشتم جهت اطلاع و هر گونه اقدام مقتضی برای اینکه جوانی را از سرگردانی نجات دهید که چه کند.
—
حسین قاضیان
**********************
مرحمت دارید جناب قاضیان. «ماییم و کهنه دلقی کآتش در آن توان زد». اتفاقاً من هم دنبال آن جمله در وبلاگ کمانگیر گشتم و چون عین آن را نیافتم به شما نسبت دادم. در این حد هم هیچ نقض کپیرایتی نیست. تداعی معانی شاید باشد، نقض کپیرایت نه. شما هر چه بنویسید یا نقل کنید مجازید و مباح است. موضعگیریهای قبلی و بعدی آدمهای مختلف هم کمابیش روشن است. این چیزها هم مصداق معامله و مبادلهی لینک نیست.
به هر تقدیر از اظهار لطف حضرتعالی سپاسگزارم.
واقعا به نظرت هر اعتراضی لزوما احساسیه؟
بعد این یعنی چی؟
(گر کسی بخواهد این شیوه را برای خودش تبدیل به حجت اخلاقی کند، باید بتواند در سایر جاها هم به همین حجت پایبند باشد. کار دشواری نیست که نشان بدهیم این پایبندی صوری است و عمدتاً در برابر اسراییل به کار میآید و سایر جاها پایاش لنگ است.)
چرا پای استدلال کسی که کالاهای اسرائیلی رو نمی خره لنگه
هنوز هم معتقدم مک دونالد و استارباکس و … انلگند.
*******************
جل الخالق! خانم شما چرا حرف را تحریف میکنید؟ بنده کجا گفتم «هر اعتراضی لزوماً احساسیه»؟ بنده کجا گفتم «پای استدلال کسی که کالاهای اسرائیلی رو نمیخره لنگه»؟ از سطر سطر نوشتهی من بر میآمد که معاونت در ظلم اسراییلیهای عقلاً و اخلاقاً مجاز نیست. این همه قصه خوانده بودم برای اینکه بگویم خیلی مهم است من و شما دایرهی اخلاقیات را چه اندازه وسیع یا تنگ بگیریم. شما این هم مقدمه را ناگهان دود کردید و فرستادید هوا و به سادهترین نتیجه قانع شدید و بعد فرمودید «مکدونالد و استارباکس و… انگلند.»؟ به همین سادگی؟
خوب ظاهراً باید من شیوهی پاسخ دادن به خودم را به شما یاد بدهم. در جواب این نوشته، شما باید این کار را میکردید: به شیوهای که مستدل باشد و بتواند بدون هیچ شک و تردیدی نشان بدهد که «مکدونالد و استارباکس و …» (بله با همین «…»اش) همگی پولشان به جیب ارتش اسراییل میرود و صرف کشتن مردم فلسطینی میشود، آن وقت میشود مرحلهی اول این استدلال را باطل کرد.
من از مراحل بعدیاش عجالتاً صحبتی نمیکنم. در پی جدل هم نیستم. سخن بنده اظهر من الشمس است. تصور خطا، خطاست. شاخ و دم ندارد. لازم نیست هر کسی فکر میکند فلان فروشگاه اسراییلی یا صهیونیستی است، برود حتماً بنتون آتش بزند تا خطایاش محرز شود. همین که به خودت زحمت اثبات ندهی و اقامهی دلیل نکنی و سندی ارایه نکنی، خطا کردهای.
من نیازی ندارم سند ارایه کنم که اسراییل غاصب است یا ظالم. اظهر من الشمس است. اما آشکار بودن ظلم اسراییل مثل نحوهی مصرف یا خرج در آمد کیافسی نیست. من یک نکتهی ساده را نوشته بودم که شما اصلاً به خودتان زحمت ندادید فکر کنید این نکته یعنی چه و بعد این همه نتیجهگیری تند و سریع و شتابزده میکنید. عرض کرده بودم که بسیاری از این فروشگاهها زنجیرهای هستد یعنی شما از نام یک فروشگاه زنجیرهای استفاده میکنید با خریدن امتیازش و کسب و کار خودتان را راه میاندازید. قضیه فقط کیافسی و مکدونالد نیست. به خیلی جاهای دیگر هم میرود. به هتلهای ایبیس، ماریوت هیلتون و چه و چه نیز کشیده میشود. تازه اینها نمونههای سادهی ماجرا هستند.
عرض بنده این بود که در قبال چنین مسألهای به جای اکتفاء و اتکاء به مسموعات و اینکه اجازه بدهیم شور حسینی برمان دارد و «وای حسین کشته شد» یا «غزه به خاک و خون کشیده شد» و «اسراییلیهای ددمنش کشتار کردند» راه انداختن، خوب است ریشهی مسأله را بهتر بشناسیم و دقیقاً بدانیم کجا داریم با چه کسی به چه شیوهای مبارزه میکنیم و آخرش چه میشود. اعتراض کردن، مُدِ روز و ژست و افهی روشنفکری نیست که همیشه بخواهیم به خاطر خالی نبودن عریضه حتماً اعتراضی هم بکنیم. دوباره مینویسم که دلایل در نقدِ این شیوه (صهیونیست خواندن استارباکس و …. و خرید نکردن از آنها) یکی دو تا نیست. من به مهمترینِ آنها اشاره کردهام و اتفاقاً خواستم نشان بدهم بنیانهای اخلاقی و فکری چنین شیوهای نه روشن است نه مستحکم. تنها وجه روشنیاش این است که گمان میکنند (و از فحوای نوشتهی شما بر میآید که شما نیز گمان میکنید) که خرید کردن از استارباکس یا هر «…» مربوطی، مصداقی است از معاونت در ظلم اسراییل. من به روشنی تلاش کردم نشان بدهم این تعیین مصداق، تعیین مصداقی مقرون به واقعیت نیست و خالی از دقت است.
د. م.
چه اصراری ست که قضایای ساده و روشن را این همه پیچیده کنیم؟ شاید هم برای من ساده است.
از قضا در این مثال مشخص کاملا داستان حق و باطل صدق می کند. یک طرف باطل باطل است و طرف دیگر یعنی مردم بی پناه بی گناه غزه که دو سال است آب و برق و نان و جامه و دارو را بر آنان بسته اند و همه شان را زیر بمب و موشک و راکت و گلوله ی توپ دارند قطعه قطعه می کنند ٰ مظلومند. مظلوم. مظلوم. حماس و چهار تا و نصفی موشکهایی که اثرشان به اندازه ی یک کوکتل مولوتف هم نبوده است بهانه ای بیش نیست. بهانه ای برای نسل کشی رژیمی که اساسش را بر ظلم و با ظلم گذارده اند.
این ظرافتها و دقتها و تاملاتی که در بعضی مسایل به خرج می دهید به جای رسیدن به حقیقت حاصلی جز فرسودگی ذهن و افسردگی دل ندارد و حیف است ذهن وقادی فرسوده و دل اسپید همچون برفی افسرده شود.
ضمنا تمامی کسانی هم که امتیاز زنجیره ای این فروشگاهها را دارند بخش قابل توجهی از درآمدشان به صورت کمیسیون یا اجاره به جیب صاحبان اصلی و حامیان صهیونیستشان می رود. چه مسلمان باشند چه گبر.
چه اصراری ست که مسایل ساده ی روشن تر از آفتاب را به سایه ی فلسفه ببریم و آنها را این قدر پیچیده کنیم؟ مثال آن فلسفی را در مثنوی که هر چه تند تر می دوید بیشتر از حقیقت دور می شد به یاد دارید؟ فلسفی را گو…
شاید هم برای من عوام ساده باشد…
سید احمد سام
*********************
آقای سام عزیز،
من مشخصاً در چند نوبت تأکیدهای خودم را بیان کردم تا کسی گمان نبرد حقانیتی را متوجه اسراییل کردهام. شما میفرمایید «ضمنا تمامی کسانی هم که امتیاز زنجیره ای این فروشگاهها را دارند بخش قابل توجهی از درآمدشان به صورت کمیسیون یا اجاره به جیب صاحبان اصلی و حامیان صهیونیستشان می رود. چه مسلمان باشند چه گبر.» سلمنا. اما من دو حاشیه دارم بر این: نخست اینکه طلب دلیل و سند میکنم برای اینکه به من نشان داده شود «صاحبان اصلی» اینها چه کسانی هستند و «حامیان صهیونیستشان» نیز چه کسانیاند؟ دوم اینکه میپرسم آیا این حساسیتها را فقط در این مورد خاص به خرج میدهیم یا نه؟ دربارهی مورد اخیر نمیخواهم علناً در فضای وبلاگی وارد بحث شود. همین اشاره کافی است تا وقت دیگری و جای دیگری.
اما میفرمایید قضایای ساده را پیچیده میکنم. نه. به نظر بنده اصلاً قضایا ساده نیست. به قدر کافی معضل اخلاقی و پیچیدگیهای فلسفی در این مورد و بسیاری موارد دیگر وجود دارد که اولو الالباب را به فکر بیندازد تا در چهارچوبهای مألوف فکریشان تجدید نظر کنند و همیشه راه پالایش و تصفیه را باز بگذارد. زنهار میدهم دوباره که این مطلقاً به معنای تطهیر یا تبرئهی اسراییل نیست. مسأله از بازنگری در چهارچوبهای متافیزیکی عارفی مثل مولوی و فیلسوفی مثل ملاصدرا شروع میشود تا مسایل مبتلا به امروزی. پس نه. بنده با شما موافق نیستم. اگر قرار است برای عموم مردم نسخه بپیچیم و عواطفشان را تحریک کنیم و راه مبارزه را برویم، بله سخن شما متین است و اصلاً حوزهی بحث بنده اینها نیست. اما اگر قرار است اهل اندیشه بدون هیچ ملاحظه و تعارفی مداقه کنند در مسایل نظری، آن حکایت دیگری است. حاجتی نیست بنده برای شما نمونه و مثال بیاورم از علما و عرفای برجستهی سنتی خودمان که مصداق همین پٍیچیده کردن قضایای ساده میشوند. راه اندیشه اتفاقاً در همین دقتورزیهاست نه سادهسازیها.
د. م.
سلام دوباره:
۱- تند نرو دوست من! عصبانی هم نشو! من مقدمه حرفت رو دود نکردم بفرستم هوا! کاملا خوندم و نقدم هم این بود که از اون مقدمه نمیشه اون موخره رو نتیجه گرفت.
۲- به نظرم شیوه بحث و کامنت گذاشتن رو به مخاطب آموختن خیلی کار جالب و درخوری برای شما نیست دوست عزیز! اجازه بدید هر کس با زبان الکن خودش حرف بزنه. اینجا که کلاس تدریس نیست! محل بحثه! نهایت کاری که در قبال نقد خواننده میشد ( دفاع از خودتون در پای کامنت) رو انجام دادین! بقیه اش دیگه چیه؟
۳- همون طور که شما به کلمه انگل گیر دادید من هم می تونستم از لحن تمسخرآمیز پاسخ به کامنتها ناراحت بشم. نشدم با توجه به شناختی که از نحوه برخوردتون با نقد داشتم. خوب بود شما هم هی به یک کلمه گیر نمی دادید و میذاشتید بحث پیش بره.
۴- در پاسخ به دو سوالی که در بند اول پاسختون مطرح کردید بند آخر پاسخ خودتون رو بخونید متوجه می شید که من حرفتون رو تحریف نکردم و پاسخ شما گویا شتابزده تر و آمیخته با احساسات و عصبانیت بیشتری ست! فکر میکنم این بحث در کامنت دونی راه به جایی نمی بره و باید رودررو راجع بهش بحث کنیم.
۵- به گفته خودتون خواسته بودید نشون بدید که بنیانهای اخلاقی و فکری چنین شیوهای نه روشن است نه مستحکم .. به نظرم این در حد یه ادعا باقی مونده … و در نقد نوشتار شما میشه دقیقا از همین دو صفت استفاده کرد.
قلمت برحق و مستدام!
*************
من در اینها که شما نوشتید هیج «استدلال»ی ندیدم. هر چه بود تکرار مدعیات قبلی بود و جملاتی از این دست که «این را قبول ندارم» و «قانع نشدم» «حرفهای خودتان هم از همین جنس است» و الخ. من دو خط استدلال طلب کردم و شما به جای چسبیدن به استدلال، جدل میکنید. مصداق مجادله هم همین بند ۵ نوشتهی شماست که «در نقد نوشتار شما میشه دقیقا از همین دو صفت استفاده کرد». خوب اگر چنین است، بفرمایید نشان دهید. وقتی نشان دادید، میشود استدلال و عبور از فضای جدلی.
قلمِ شما هم مستدل باد!
د. م.
خیلی جالبه که توی این کشتار وحشتناک همه بقیه دنیا رو این همه احساساتی کرده, فارسی زبانها یه دفعه منطقی و پوزیتیویست شدن و دو دو تا چارتا می کنند که آیا بایکوت نتیجه داره یا نه
یه چیزی وجود داره به اسم رفتار سمبلیک, تا حالا چیزی در موردش شنیدین؟ رفتار سمبلیک یعنی اینکه ما بگیم نسله رو بایکوت می کنیم و اصلاً نتیجه ی تجاری داشته باشه یا نداشته باشه هم, نسله در پس توجیه خودش بربیاد که طرف اسراییل نیست یا ربطی بهش نداره.
یعنی اعلام برائت از یک کشوری که کشتار راه انداخته؛ یعنی همه کم کم به اینجا برسند که در این اصل که تقصیر اسراییله شکی نیست. اون وقت شاید بشه ده ساله دیگه مشکل رو حل کرد
پس به نظر شما در جهان سرمایه داری کنونی هیچ جوری نمی شود از معاونت در ظلم مبرا بود؟
*****************
نه. عرض من این نبود. البته اگر بخواهید دنبال حرف ساده و بدون تبصره و ماده باشید، شاید بشود با پیچاندن حرف با این جمله رسید. ولی سخن بنده این نیست. سخن بنده این است که دیگر نمیشود با معیارهای ساده ی صد سال پیش مبانی اخلاقی را در جهان امروز به کار بست. همین. جهان دیگر شده است. باید اخلاق را از نو شناخت و تحلیل کرد.
د. م.
۱. « طلب دلیل و سند می کنید برای این که بدانید صاحبان اصلی اینها و حامیان صهیونیستشان کیانند؟».! آقا جان! به صراحت اعلام کرده اند که حاصل فروش یا سود دو هفته شان را به اسراییل خواهند داد. قبلا هم همین کار را می کردند. سالهاست که از محل درآمدشان به این غده ی سرطانی کمک می کنند. چه سندی از این روشن تر و چه مدرکی مستند تر؟
۲. حقانیتی را متوجه اسراییل نکرده اید اما کوچکترین اما و اگر و کمترین ان قلتی که در این ماجرای تلخ تلخ بیشرمانه ی ظالمانه مطرح شود و ایجاد کوچکترین تردید، حاصلش انحراف از جاده ی اصلی و صراط روشن مستقیم حق است در این زمینه. کودکان معصوم آنها دارند تیکه و پاره می شوند. شکمهایشان گرسنه و لبهایشان تشنه است و تن های نحیفشان از درد و سرما می لرزدو… ما در لندن نشسته ایم و مشغول بحثهای فلسفی روشنفکری و به دنبال دلیل و سند و مدرک هستیم. غم انگیز است. حیف وقت عزیز. حیف انرژی. حیف «کلمه»!
۳. این حساسیت ها را هم در هر موردی که ظلمی چنین فاحش و عظیم و عمیق ببینیم، قطعا باید بروز دهیم.
هیچ معضل (!) اخلاقی و پیچیدگی فلسفی هم در این مورد خاص وجود ندارد. اینها و شرکای صهیونیستشان تمام دنیا را دارند می بلعند و می خورند. خون مردم بیگناه آواره را در شیشه کرده اند و حالا هم که رسما و علنا اعلام می کنند داریم به اسراییل کمک می کنیم، شما می فرمایید قضیه ی بسیار پیچیده ای ست؟. شاید اختلاف دیدگاه من و شما بر اساس مبانی فکری مان باشد. آنچه به زعم شما پیچیده است، برای من بسیار ساده می نماید و آنچه برای من بسیار روشن و ساده است، از نظر شما بسی پیچیدگی دارد.
۴. و اما زنهار که زنهار مدهید! حاصل این سخنان پیچیده ی فلسفی تان، بخواهید یا نخواهید همان تطهیر ظلم رژیم اشغالگر است. خدا را شکر که خوانندگان این سایت عددشان به چند هزار وچند میلیون نمی رسد وگرنه مسوولیتتان بسیار بیش از این می بود.
۵. کسی نگفت و نخواست حتی برای یک نفر هم نسخه بپیچد. من نسخه پیچ نیستم. برای خودم هم نمی توانم نسخه بپیچم تا چه رسد برای دیگران. کسی هم نخواست عواطفی را تحریک کند. بنده مسوول تحریک عواطف مردم نیستم. عواطف پاک انسانهایی که به فطرت خود رجوع می کنند، به اندازه ی کافی جریحه دار هست.
۶. از قضا بیشترین ملاحظات و تعارفات هم – بدون تعارف – همیشه از ناحیه ی برخی از همین اهل اندیشه و یا بهتر بگویم «روشنفکران» بوده است وگرنه مردم عامی کوچه و بازار با فطرت کم و بیش پاکی که دارند، حق و باطل را بو می کشند. جانشان را بر کف می نهند و تا «فلسفی» به خود بجنبد و در امر تفریحات و ورزشهای ذهنی خود به دنبال دلیل و مدرک بگردد، از هفت شهر عشق نیز چالاک می گذرند و وصل می شوند. داستان پر آب چشم جنگ تحمیلی را از یاد نبرده ایم که اگر کار و تصمیم به دست برخی از همین اهل اندیشه (به معنای خاصی که منظورم هست) می بود، امروز در هر خانه ی ایران زمین یک افسر بعثی حکومت و در حق صاحبان آبرومند خانه خباثت می کرد.
۷. آوردن نمونه از به قول خودتان علما و عرفای برجسته نیز مشکلی را حل نمی کند. روش قیاس و تمثیل فقط به روشن تر شدن موضوع در اذهان ساده کمک می کند و برهانی در آن نیست. اگر میلیونها سال خورشید هر روز از مشرق طلوع می کرده است،(یعنی نمونه و شاهدی بر تجربیات گذشته) به خودی خود دلیلی بر این نیست که فردا هم همین اتفاق خواهد افتاد…
در عمرم اهل یکی به دو و جدل در این قبیل مباحث نبوده ام و سعی کرده ام به توصیه ی معروف غزالی عمل کنم.این چند کلمه را هم فقط از سر درد و تکلیفی که احساس می کردم، نوشتم. در پناه حق و خدا نگهدار.
سید احمد سام
************************
آقای سام عزیز،
نیازی نبود به این همه «داستان پر آب چشم». بنده نمیخواهم بحث را از این که هست پیچیدهتر کنم. ظاهراً من و شما در ادامهی این گفتوگو مبناهای مختلفی داریم. لذا، به این شیوه گفتوگو راه به جایی نمیبرد. بنده تنها یک نکته را عرض میکنم – و در یادداشت بعدیام هم بر همین نکته انگشت گذاشتهام – که شما دوباره تکرارش کردهاید در بند اول نوشتهتان: «به صراحت اعلام کرده اند که حاصل فروش یا سود دو هفته شان را به اسراییل خواهند داد». واقعاً؟ به صراحت اعلاماش کردهاند؟ اگر به صراحت اعلاماش کردهاند، کجاست؟ کجا نوشتهاند که به جز من و شما و همفکرانمان ندیدهایم آن را و اعلام عمومی هم نشده است؟ من از شما که روزنامهنگار هستید توقعی بیش از این دارم.
گردن بنده از موی باریکتر است، شما دلیل و سند بیاورید، من بندهی دلیلام. من با نخوردن قهوهی استارباکس نمیمیرم. استارباکس نباشد، کافه نرو هست. کافه نرو نباشد، کافه کاستا هست. اینها نباشد چایی ایرانی که مادرم میفرستد، هست. اما من و شما مسأله را هنوز حل نکردهایم. بله، خیلی خوب است برای تشفی خاطر و تسکین وجدانمان هم که شده به این شیوه اسراییل را محکوم کنیم (ان هم با این فرض که منِ داریوش محمدپور که از زمانی که به یاد دارم جنایت اسراییل را محکوم کردهام، شیوهام مطلقاً مورد قبول شما نباشد). عرض کردم یک بار دیگر که نه وقتاش شده است و نه در این مورد مشخص جای آن است که به معضلات اخلاقی بپردازیم. شما نمیخواهید ببینید، حرفی نیست. میتوانید مولویوار در این دغدغهها، طعنِ «فلسفی» بزنید و آنها را اهل ان قلت و اگر و اما بخوانید. اما این رتوریک معضل را حل نمیکند و به جای خود باقی است.
به بند هفتم یادداشتتان اشاره میکنم و توضیح خودم را ختم میکنم. مایهی بسی خرسندی است که نوشتهاید مثال آوردن از علما و عرفا مشکلی را حل نمیکند. این یک گام به جلو است. یعنی من و شما عقل مستقل داریم و میتوانیم احتجاج و استدلال کنیم. بزرگی مدتی پیش میگفت اگر هزار بار به شما گفته باشند پیامبر معصوم است، شما باز هم عقلا مکلفاید که این مدعا را بررسی کنید و بسنجید (چه بسا که امروز رأی به نقض آن دادید). مراد من البته از اشاره به بزرگان این نبود که «شخصیت» آنها حجت است و باید به آنها اقتدا کرد. مراد بنده این بود که آنها «استدلال» داشتهاند برای کارشان و من به آن استدلال کار داشتم. من در این رویکرد، از امام علی تبعیت میکنم که پیامبران را پیامآور شوراندن خزائن عقول مردم میخواند. و معنای عقل برای من بسیار روشن است. یعنی تسلیم نشدن به موج عواطف و احساسات (و البته عواطف و احساسات شأن مهم خود را دارند و قصد تحقیر یا دست کم گرفتن آنها را ندارم). و مایهی تأسف است که بدون اینکه به سابق و لاحق سخن بنده و اقتضائات آن بیندیشید، میگویید کار من تطهیر رژیم اسراییل است. «انما اشکوا بثی و حزنی الی الله». چه بگویم؟ حرف دیگری هم میشود گفت در برابر این سخن؟ من همان نویسندهای هستم که این یادداشت را نوشته است:
http://blog.malakut.ir/archives/2009/01/post_1706.shtml
من هیچ تناقضی میان این نوشته و دو نوشتهی دیگرم نمیبینم و اتفاقاً سازگاری منطقی میان نوشتهی اول و دو نوشتهی بعدی وجود دارد. به نظر من باید بیشتر از اینها با خودمان روراست باشیم.
د. م.
پ. ن. این بند پنجم یادداشت شما هم با توجه به سایر بندهای آن در خور تأمل است. فرمودهاید که: «من نسخه پیچ نیستم. برای خودم هم نمی توانم نسخه بپیچم تا چه رسد برای دیگران». شما در همین یادداشتتان برای بنده و تمام کسانی که جور دیگری فکر میکنند، به صراحت نسخه پیچیدهاید (علاوه بر نسخه پیچیدن برای بنده حکم هم صادر فرمودهاید: «حاصل این سخنان پیچیدهی فلسفی تان، بخواهید یا نخواهید همان تطهیر ظلم رژیم اشغالگر است»). من حقیقتاً نمیدانم تعبیر و تفسیر شما از «نسخه پیچیدن» چه بوده است که بندهای مختلف نوشتهی شما مصداق آن به حساب نمی آید.
عهد کرده بودم در این مورد دیگر نظری ندهم زیرا تصور می کردم اگر در خانه کس است، یک حرف بس است، اما حرفهای بنده نیز ظاهرا درست فهمیده نشده اند و البته این نقص از زبان الکن من است، نه از قوه ی استنباط شما.
۱. قرار نیست این گفتگو – یا هر گفتگوی دیگری – آنچنان که نوشته اید «راه به جایی ببرد». شما مطلبی می نویسید و در معرض دید عموم قرار می دهید و بعضی از خوانندگان مطلب نیز نظر خود را می دهند. دیگرانی هم که آنها را می خوانند، با توجه به سلیقه و طرز فکری که دارند، در باره ی آن قضاوت می کنند که ایا درست است یا اشتباه. البته درست بیان نکردن یک مطلب یا نادرست فهمیدن آن در این سایت و در بخش نظرات آن، تازگی ندارد و گرنه بسیاری از پاسخهای شما به نظرات خوانندگانتان با این جمله شروع نمی شد که: « من کجا گفتم…؟». «من کی گفتم…؟
۲. به جای این که وقتتان را در سایت های مختلف اینترنتی به دنبال یافتن اطلاعیه ی ستار باکس و شرکا تلف کنید، به تاریخچه ی این زنجیر و سایرینی امثال مارکس اند سپنسر مراجعه فرمایید تا بدانید از بدو تاسیس اولا مالکیت این نهادهای اقتصادی دقیقا در اختیار چه کسانی ست و ثانیا جیره ی ثابت سالانه ی کمک به رژیم خونخوار آدمی کش غاضب،سالها از سوی چه کسانی تامین می شود. آمار و ارقام و تاریخچه با شما سخن می گویند. احتیاجی به یافتن یک اطلاعیه نیست. تاریخچه ی عملکرد را از روز اول ببینید. سرمایه گذاری هایشان در سرزمینهای اشغالی نیز اظهر من الشمس است.
۳. بنده ی دلیل نباشید. بنده ی خدا باشید. بنده ی حق باشید. دلیل خود مخلوق مخلوق حق است! گردنتان هم نه تنها از موی باریکتر نیست که با همین پاسخهایی که به منتقدین نظراتتان می دهید، از تنه ی درخت هم ستبر تر است! بازخوانی کنید آن بخش از نوشته تان را در مورد نخوردن قهوه ی کاستا که نوشته اید اگر نخورید، نمی میرید و اضافه کرده اید که کافه نرو و کاستا هم هست! من نه می دانستم شما مانند خودم قهوه خور هستید و نه به قهوه خوردن شما کار داشتم و نه حتی منظورم تشویقی و تحریضی بر تحریم این زنجیره ای ها بود که خوب می دانستم – و می دانم – با دو سطر مطلب نمی توان کسی را از کاری که دوست دارد، باز داشت. به من هم ربطی ندارد که مردم چه می کنند و چه نمی کنند. چه بسا بعضی از همین کسانی که در بوق تحریم می دمند، اگر پایش بیفتد، خودشان هم قهوه ی ستارباکس و ساندویچ مک دونالد را هم بخورند. نکته ی اصلی، سخن و موضع حقی بود که داشت در گرد و غبار دلایل فلسفی گم می شد.
۴. وجدان من چندان نا آرام نیست که برای تسکین آن، بخواهم به این شیوه اسراییل را محکوم کنم. البته با تمام وجودم احساس غبن می کنم از این که نمی توانم در آن وانفسای کربلای غزه و عاشورای چند صد هزار علی اصغر و علی اکبر حضوری جدی و موثر داشته باشم.
۵. وقتی وقت چیزی نیست، چرا اصلا سخنی از آن می گویید؟ مگر مجبورید؟ چه ضرورتی دارد به نکته ای تحت عنوان «معضل اخلاقی» اشاره کنید؟ آن هم اشاره ای که برای خواننده ای مانند من، برداشتی بجز این ندارد که «صبر کنید و زود در باره ی این شرکتهای صهیونیستی داوری نکنید و موضع نگیرید.». حالا به قول خودتان نه وقت اش بود، بسیار خوب. هر وقت که وقت اش بود بایستی می نوشتید. در این ماجرای روشن به معضل(!)اخلاقی اشاره می کنید و سپس می گویید بعدش خواهم گفت!؟
۶. من طعن نزدم. در عمرم نزده ام و اگر بتوانم، در آینده نیز طعن نخواهم زد. به صراحت و از سر درد نوشتم. معنای رتوریک و منظورتان را هم از آن نمی دانم.
۷. از قضا « شخصیت» انبیاء و اولیاء الهی برای این بنده، حجت است. من بعضی سخنان شما جوانان پرشور امروزی را نمی فهمم ولی در عمر نه چندان کوتاهم این توصیه ی مولانا را (که بر اساس حدیثی معروف شکل گرفته است) با پوست و گوشت و خون خود لمس کرده ام که: «هر که خواهد همنشینی با خدا/ گو نشین اندر حضور اولیا».
۸. پاسختان نشان می دهد که مثال مرا در مورد آقتاب و طلوع آن به درستی متوجه نشدید. منظور این بود که «تجربه» ی قبلی به تنهایی برای صدور یک حکم کلی به اصطلاح علمی، کافی نیست. این که اگر هزار بار گزاره ای را گفته باشند که درست است، باز هم عقلا «مکلفیم» آن مدعا را بررسی کنیم و بسنجیم، فی نفسه درست است، اما اولا باید بپرسم با کدام «عقل» می توان به این حقایقی که شما به دنبالشان هستید، دست یافت؟ بجز « عقل آزاد از هوای نفس» آیا عقل دیگری هم می تواند به کمک آید؟ عقل آزاد هم که به همان فطرت زلال پاک آیینه گون پهلو می زند و حاصل یکی ست و این همه احتجاج و استدلال نمی خواهد. البته شما بهتر از من می دانید که «عقل» دیگری هم هست و آن همانست که تمامی سلطه گران و زورگویان عالم به کارش گرفته اند و به خوبی هم از آن دارند استفاده می کنند. همین روزها در غزه به کمک عقل تاجر محاسبه گر دارند تاکتیک ها و استراتژی محو یک ملت مظلوم را قدم به قدم پیش می برند. ثانیا نمی دانم اگر قرار باشد در برابر هر گزاره ی روشنی ( لااقل روشن برای امثال من) مکلف باشیم به بررسی مدعا و استدلال، آنگاه چه زندگی یی متصور خواهد بود. به این گزاره ها و تمامی گزاره های اخلاقی مشترک در جهان بیندیشیم: خیانت بد است. دزدی بد است. خباثت بد است. وفا خوب است. کرامت نیکوست. و… آیا باید لزوما بنشینم و برای هر گزاره ای که فطرتا به درستی یا نادرستی آن ایمان دارم، از عقل و احتجاج و استدلال مدد بجویم؟
۹. از قضا در زندگی انسانی، بخشی را به احساس و عاطفه دادن، خود عین عقل است. عین عقل. به این سخن قدری بیندیشید.
۱۰. پیامبران الهی اهل استدلال نبودند. در قرآن کریم هم سخن استدلالی برای قابت کردن بسیاری از مفاهیم مهم وجود ندارد و این العیاذ باالله از نقص کار آنان نیست. پیامبران چون به منبع وحی و حقیقت وصل بودند، مانند دیده بانانی بودند که بر باروی شهر ایستاده باشند. آنان نزدیک شدن دشمن را به وضوح وقبل از ساکنین شهر می دیدند و می گفتند: مردم! دشمنی هست و دارد نزدیک می شود.نیازی به «استدلال» نبود.هیچ کس هم با استدلال دیندار نشده و دین هیچکس را هم با استدلال نمی توان از او باز ستاند. آن سخن امام علی (ع) را هم ابتدا در ظرف زمان و مکان بسنجید و ببینید به چه مناسبتی به این نکته اشاره کرده اند. در روزگاری که «عقل» نقشی دیگر داشت و حضورش مانند امروز نبود.
۱۱. شما با همین مطلبی که در پاسخ من نوشته اید، نشان داده اید که به راحتی و به سرعت، عواطفتان تحریک می شود و برای اثبات این که به تطهیر رژیم اسراییل نپرداخته اید، فورا مرا به خواندن فلان یادداشتتان توصیه می کنید! نیازی به آوردن مدرک و دلیل و نوشته نیست. من نگفتم شما دارید این رژیم جبار را تطهیر می کنید.اگر این طور بود، حتی یک ثانیه از وقتم را برای خواندن مطالب این پنجره و نظر دادن در باره ی آن به هدر نمی دادم. من عرض کردم کاری کرده اید که حاصل اش چنین برداشتی ست. هنوز هم بر همان نظر هستم.
۱۲. از نسخه پیچیدن برای دیگران، منظورم دستور دادن و به دیگران و انتظار پیروی از این دستورات بود. همانطور که طبیب حاذق این کار را می کند و چنان انتظاری هم دارد. من نسخه ای برای هیچکس نپیچیده ام. فقط نظرم و حسم را گفتم و بس. اما ظاهرا یکی از قواعد «جدل» مچ گیری ست و بیرون کشاندن تعبیر یا عبارتی به منظور محکوم کردن طرف مقابل!
۱۳. به بزرگی توصیه کردند که آقا شما با این فضل و کمالاتی که دارید، بیایید جواب فلانی را بدهید. گفت: جواب خدا را چه بدهم؟!
قرار نیست حتما به هر سخنی جواب دهیم و جوابمان هم طوری باشد که در نهایت احساسی خوشایند داشته باشیم از این که « خوب جوابش را دادم!».
سید احمد سام
******************
آقای سام عزیز،
میتوان به یکایک جملات شما پاسخ دهد و ان شاء الله اگر عمری باشد توضیح خودم را عرض میکنم. عجالتاً یکی دو نکته را دوباره پررنگ میکنم و عرض میکنم خدمتتان که من برای حرفی که میزنم هم حجت اخلاقی دارم هم حجت عقلی. شما ظاهراً حرفتان این است که من با این نوشتهها سهمی در تحکیم مواضع صهیونیستها دارم. بنده به تصریح و تلویح، در آشکار و نهان، موضعی خلاف این دارم. و مکرر هم توضیح دادهام که با اشارات و تصریحات مندرج در متن سخن بنده، برداشت همرأیی با صهیونیسم و اسراییل اتهام و افترا زدن به بنده است. شما بفرمایید که بنده کجا این تعبیر را نوشتهام: «صبر کنید و زود در باره ی این شرکتهای صهیونیستی داوری نکنید و موضع نگیرید.» و تأکید میکنم که شما – شخص شما – نوشتهاید «این شرکتهای صهیونیستی». این تعبیر بنده نیست. بر بنده چنین چیزی محرز نیست. شما خودتان محرز میگیرید. هیچ دلیل و سندی هم برای من عرضه نمیکنید. مرتب مرا به اینجا و آنجا حواله میکنید. خوب برادر نازنین من! اگر چنین سندی وجود دارد، چرا من را به آن حواله میدهید و خودِ آن سند را پیش روی من نمیگذارید؟ زحمتاش یک جستوجو در گوگل است و گذاشتن یک لینک.
بنده قصدم مچگیری از شما نبود. خواستم یادآور شوم که وقتی به این صراحت به بنده میگوییم که خواسته یا ناخواسته آب به آسیاب رژیم صهیونیستی میریزم، برای این ادعای بزرگ باید بتوانید دو خط استدلال محکم عرضه کنید. ممکن است بنده در بعضی از استدلالهایام مرتکب خطا شوم. دربارهی اینها توضیح خواهم داد. اما در این مورد خاص و ساختار سخنام به قوت بر آن میایستم مگر دلیلی محکم و قانعکننده در برابرش ببینم.
تمنا میکنم بحث تکیه کردن بر شخصیت افراد را تبدیل به مغالطه نکنید. سخن بنده از عرفا و علما بود، نه از پیامبران و اولیاء. پیامبران که حسابشان روشن است. اولیاء چه کسانی هستند؟ متر و معیار شما برای ولی بودن کسی چیست؟ این حرفها کلی مشکل درست میکنند. مراد بنده این نبود و. توقع من هم همین بود که شما بحث را به اینجا نکشانید. و گر نه در این وادی هم بحث بسیار است.
شما به بنده بفرمایید که خدایی که خودش صراحتاً میگوید «لئلا یکون علی الناس حجه بعد الرسل» – و شما را حواله میدهم به اشارات مکرر دکتر سروش در این مورد – مگر به عقل و دلیلی مهمل و بی سر و ته اشاره میکرد که شما میگویید بندهی دلیل نباشید بندهی حق باشید و دلیل را مخلوق مخلوق میشمارید؟ وقتی میگویم دلیل، این دلیل همان حق است. مقصودم از دلیل، دلیلتراشی نبود. از شما انتظار نمیرود سخنی به این صراحت را بپیچانید و اصل بحث را مختومه اعلام کنید. از فحوای سخن شما بر میآید که دلیل مرا، دلیلتراشی میدانید که چنین نسبتی به من میدهید و عقل و دلیل مرا معزول و محروم شمردهاید. بنده به شما عرض میکنم که «دلایل قوی باید و معنوی / نه رگهای گردن به حجت قوی». شما از گردن کلفتی بنده صحبت میکنید (به ستبری درخت!). آخر کجای حرف بنده گردن کلفتی است؟ طلب دلیل کردن از کی تا به حال گردن کلفتی شده است؟ آن هم وقتی که در اثبات آن یک جملهای که من مدام به آن باز میگردم، هیچ کس حتی یک خط دلیل و سند محکمهپسند برای من عرضه نکرده است و همه انتظار دارند بگویم «آفتاب آمد دلیل آفتاب»! گردن کلفتی را اسراییل میکند که به قدرتاش تکیه دارد. اگر طلب دلیل کردن، گردن کلفتی است، گردن کلفتتر از همه قرآن است که میگوید قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین.
بنده به سخنان و اعتراضهای شما پاسخ میدهم چون احساس میکنم سخن حقی دارد گم میشود در غبار جدل. به همین سادگی. احساس تکلیف اخلاقی هم دربارهاش میکنم. نه خدای ناکرده قصد اسائهی ادب دارم نه در پی مچگیری هستم. نظرم را به صراحت و بیپردهپوشی بیان میکنم. من در پی این یادداشت، یادداشت دیگری نوشتهام در توضیح (نه به این معنای که یادداشت پیشین ناکافی بوده است یا نامربوط، بلکه به این دلیل که جای تصریح بیشتری دربارهی آن هست). و یادداشت دیگری هم خواهم نوشت و. توضیح میدهم که چرا اندیشیدن دربارهی این مسایل مهم است. ما بالاخره یک روزی سرمان را باید از زیر برف بیرون بیاوریم.
جای تردیدی ندارم که گفتوگو با شما ختم به خیر میشود چون نه در شما سوء نیتی میبینم و نه خودم غرض سوئی دارم. اینگونه بحثها اتفاقاً به همهی ما کمک میکند که بدانیم اخلاقیات ما چه هستند. این نگرانی، نگرانی تنها من نیست. اینها مصادیق چندپارگی و تعارضهای اخلاقی ماست که در حل آنها ناتوان ماندهایم. حال یکی واقف است به این تعارضها و آن را عیان میکند و یکی واقف نیست. بعضیها هم واقفاند و سعی میکنند وانمود کنند چنین تعارضی نیست.
سخن دراز شد. ان شاء الله توضیح بیشتر مینویسم. مسأله برای من مهم است. مهمتر از اینکه به یکی دو یادداشت یا فروکاستن آن به این شخص و آن شخص، تماماش کنیم. مسأله ورای اشخاص و افراد است.
با مهر،
د. م.
جناب آقای سید احمد سام،
این جمله را شما نوشتهاید: «خدا را شکر که خوانندگان این سایت عددشان به چند هزار وچند میلیون نمی رسد وگرنه مسوولیتتان بسیار بیش از این می بود.»؟ حالا نویسنده این وبلاگ اگر نظرش با شما فرق داشت، باید با این شیوه با نظر او مخالفت کنید؟ از شما بسیار بعید بود. بسیار بعید. شما به من خواننده هم اهانت می کنید. یعنی از نظر شما من این شعور را ندارم تشخیص بدهم حرف درست کدام است و حرف غلط و همان بهتر است این جور حرف ها را که با حرف رایج عوام فرق دارد اصلا نبینم مبادا گمراه شوم. فرق شما با آقای جنتی چیست؟ خواننده این سایت یا هر سایتی چه یه نفر باشد چه یه میلیون، هیچ خواننده دیگری حق ندارد به این شیوه به خوانندگان دیگر آن اهانت کند. بنشینید با خودتان فکر کنید که اگر کسی درد دین و اخلاق داشته باشد و مثلا بخواهد حرف مشابهی را به روزنامه کیهان بزند واکنش شما و دیگران چه خواهد بود؟ چرا هیچ کس از مسئولیت روزنامه کیهان حرف نمی زند؟ چرا کسی نمی گوید خداشناسی و درد دین آقای حسین شریعتمداری کجا رفته؟ حتما شما برای اینها برای خودتان توضیح و توجیهی دارید. ولی فکر می کنم به خوانندگان این وبلاگ که یک عذرخواهی بدهکارید.دیدگاه خودتان به جای خودش محترم. آدم نباید غیر مستقیم به همه زخم زبان و نیش بزند و عقاید خودش را در ضمنش بیان کند. می شود بدون اهانت کردن به دیگران هم ابراز نظر کرد. آقای داریوش میم از حق خودش می خواهد بگذرد، بگذرد. به ما اهانت نکنید. شما که برای نویسنده یک وبلاگ مسئولیت سنج دارید (درست یا غلط) مسئولیت سنجتان برای روزنامه های کیهان و اطلاعات کجا رفته است که یکی اخر تهمت و فحاشی است و یکی آخر بی خاصیتی؟
جناب آقای محمود. با سلام.
از نوشته تان به نظر می رسد که شما مرا می شناسید، اما چون از خودتان بجز نام کوچک چیزی به جا نگذاشته اید، من شما را نمی شناسم. شایداگر می شناختم، این پاسخ به نحوی دیگر نوشته می شد.
در عمرم به کسی – آگاهانه – اهانت نکرده ام. اگر خدا را شکر کردم که این سایت شنوندگان میلیونی ندارد، قصد اهانتی در میان نبود. معولا بخش عمده ای از مخاطبین رسانه های فراگیر و میلیونی، بدون تامل و تفکراز مطالب آن رسانه تاثیر می پذیرند و حال آن که مخاطبین محدود این سایت قطعا اینطور نیستند و به این ترتیب اگر از زاویه ی دیگری بنگرید، آن جمله ی بنده نوعی تعریف و تمجید هم به حساب می آید. اگر چه در هنگام نوشتن نظرم فصد تمجید نداشتم.
بنده برای هیچکس به تعبیر شما مسوولیت سنج ندارم. مسوولیت هر کسی با وسعت و عمق کاری که انجام می دهد، تناسب دارد. منظورم فقط همین بود.
به همه که – به قول شما – هیچ، حتی به یک نفر هم زخم زبان و نیش نزدم. هر چه گفتم صریح و از روی اعتقاد بود.
اگر به یک نفر انتقادی کرده ام، دلیل نمی شود که بنشینم و به تمام سایر روزنامه ها و رسانه ها نیز نامه ی انتقادی بنویسم. انتقاد و یا امر به معروف و نهی از منکر شرایطی دارد که یکی از آنها پذیرش نسبی نظر انتقادی ست. اینجا کم و بیش نظر انتقادی تان را می پذیرند و منتشرش می کنند.(گیریم همواره با یک پاسخ بلند بالا)اما بعضی از جاهای دیگر، نه. چرا آب در هاون بکوبم و خشت بر دریا بزنم؟ البته نمی دانم اگر این رسانه نیز به اصطلاح چند میلیونی می شد، تا چه اندازه وقت و توان پذیرش و انتشار تمامی انتقادات را می داشت.
اگر به شیوه ی شما می خواستم داوری کنم بایستی می نوشتم که شما هم به شعور خوانندگان اطلاعات و کیهان که هر روز پول می دهند و آنها را می خرند و می خوانند توهین کرده اید.
اینجا جای داوری در باره ی روزنامه ها – و به تعبیر شما فحاشی یا بی خاصیتی آنها – نیست و گرنه شاید امثال من هم پاسخی و پاسخهایی به این نوع داوری داشتیم.
سید احمد سام
جناب آفای محمود
از خواندن نوشته شما بسیار شگفتزده شدم. از یک طرف اعتراض میکنید که به خوانندگان این وبلاگ مستقیما و یا به طور غیر مستقیم توهین شده و از طرف دیگر قدیمی ترین موسسه انتشاراتی ایران را آخر بی خاصیتی می نامید. من نمی دانم شما چند سال دارید و آیا همان آقای محمودی هستید که چندی پیش در همین وبلاگ از روی ناآگاهی و یا -خدای ناکرده شیطنت- مطالبی را به مدیر موسسه اطلاعات نسبت داد، یا نه. اما یادتان نرود همین “آخر بی خاصیتی” در کارنامه اش آغاز کار دو کلمه حرف حساب گل آقا، نوشته های مرحوم سعیدی سیرجانی، نقد حال آقای مهاجرانی (منجمله مطلب جنجال برانگیز مذاکره مستقیم با آمریکا)، مطالب تند آقای حجتی کرمانی، و سرمقاله های ناب جلال رفیع را داشته است. آّن هم زمانی که هیچ روزنامه دیگری جرات چاپ چنین مطالبی را نداشت. و مدیران اطلاعات تندترین انتقادات را تحمل کردند. از شگفتی های ملت ماست که حافظه تاریخی ندارند. بسیاری از نویسنده های روزنامه های نسل های بعد خود را شاگردان سردبیران روزنامه اطلاعات میدانند. چندی پیش آقای شمس الواعضین که به -عقیده من- پدر روزنامه نگاری نوین ایران محسوب میشود، میگفتند که همیشه اطلاعات را به عنوان یک روزنامه اصیل، پر مخاطب و حرفه ای به دانشجویانشان معرفی میکنند. با ذکر دلایلی که برایم جالب بود. البته پیش از شما آقای حسین درخشان هم شبیه این سخنان را در وبلاگشان نوشتند. بسیاری از ما بسیار قدر ناشناس و به نوعی تازه به دوران رسیده فرهنگی هستیم و از ماست که بر ماست.
جناب آقای سید احمد سام،
نوشته اید که شما را میشناسم و شما مرا نمیشناسید. من روی اسمتان کلیک کردم و از صفحه شما سر در آوردم. به صفحه کلاسهای مثنوی شما رفتم. فکر می کردم کسی که در حضور مولوی بنشیند باید کمی بهتر و ملایمتر از این حرف بزند. دریغ که نه جوابهای اولتان نه همین جوابتان قانع کننده نبود. جوری میگویید زخم زبان نبود و صریح و از روی اعتقاد بود که انگار بقیه فقط از روی زخم زبان حرف میزنند. آخر شما که معلم مثنوی هستید باید اینقدر کلاهتان را قاضی کنید و با خودتان بگویید که هر که از روی اعتقادش و صریح حرف میزند را نباید با این شیوه به او حمله کرد چه آن آدم من باشم یا شما یا نویسنده همین ملکوت. این است که نوشتم از شما بعید بود. خودتان روشن و واضح مینویسید که هیچ قصد تمجید نداشتید و بعد میگویید حرف شما را هم میشد جور دیگری فهمید و به حساب مدح گذاشت! خودتان دوباره جمله خودتان را بخوانید. با ما نه، با خدای خودتان روراست باشید. به من هم نمیخواهد توضیح بدهید. بالاخره حرف شما که آرزوی کم بودن ویزیتور این صفحه را کردید یا مدح است یا بدگویی. یا از روی توجه و لطف است یا از روی بدخواهی و ریشه کن شدن افکار صاحب این وبلاگ که به مذاق شما خوش نیامده. آدم وقتی حرفی میزند که یکی میگوید حرفتان اهانت به من است اینقدر توجیهش نکنید. ماستمالی لازم ندارد. به خودتان و به دلتان و خدای خودتان مراجعه کنید. ببینید حرفتان درست بود یا نه. هر اعتقادی هم لزوما اعتقاد صحیح و سالمی نیست. خیلیها خیلی اعتقادها دارند که مثل روز روشن است اعتقادشان چقدر ارزشمند است. حرفتان برای من نه تنها وضع را بهتر نکرد که توجیهتان وضع را بدتر هم کرد.
آقای امیرحسین. شما یکبار دیگر هم چیزی شبیه به همین را خطاب به من نوشتید. شما به اسم من چه کار دارید. حرف بدی اگر زدم و حمله ای اگر به شما کردم و اهانتی اگر کردم بگویید تا من عذرخواهی کنم. شما دوبار رگ گردنتان زده است بیرون و تا توانسته اید متلک بار بنده کرده اید. هر دوبار هم دلیلش این بوده که به گوشه قبای روزنامه اطلاعات و آقای محمود دعایی برخورده است. تقصیر من چه بوده در دفعه اول جز اینکه جملاتی را از عین حرفهای آقای دعایی برای شما نقل کرده ام بدون هیچ کم و کاستی؟ حتی یک کلمه از آن نوشته ها مال خودم نبود. بعد اسمش را گذاشتید شیطنت. خوب خدا انصاف بدهد به شما (به خدا همان بار با خودم گفتم نباید جواب چیزی را داد که نویسنده با عجله نوشته و از همان حرف اولتان هم گذشتم). این جواب دوم شما هم به من که جواب ندارد. آدم عاشق آن هم عاشق روزنامه اطلاعات را که نمیشود با دلیل روشن کرد. تا وقتی اینجوری رگ گردنتان در دفاع از روزنامه اطلاعات بیرون میزند و حاضرید دلیل آقای شمس را بشنوید و دلیل من را نشنیده باطل اعلام کنید دیگر چه حرفی میشود زد؟ خوب بود لاقال دلیلهای آقای شمس رو مینوشتید تا ما هم بدانیم دلیلشان چه بوده. ما قدرناشناسیم و تازه به دوران رسیده. باشد. عیبی ندارد. نمیدانم کجا این ادبیات و زبان را یاد گرفتید ولی انصافا مرید خوبی برای روزنامه اطلاعات هستید. خدا زیاد کند!
آقای محمود (یا هر چه اسمتان هست)
۱. نوشتهاید «شما به اسم من چه کار دارید». بنده به اسم شما هیچ کاری ندارم. نه هیچ کاری دارم و نه هیچ علاقهای. نویسندهی این وبلاگ را میشناسم و اگرچه میدانم ایشان چندین بار در مورد نویسندگان وبلاگهای دیگر سوال کردهاند و حتی آیپی کامنتنویسان حلقهی ملکوت را هم در اختیار دارند، ولی من هیچ علاقهای نداشتم بدانم شما که هستید و سوالی هم در مورد شما نکردم. و در مطلبم هم نام شما را نپرسیدم. برای خودتان پپسی باز نکنید!
۲. نوشتهاید: «دفعه اول جز اینکه جملاتی را از عین حرفهای آقای دعایی برای شما نقل کرده ام بدون هیچ کم و کاستی؟ حتی یک کلمه از آن نوشته ها مال خودم نبود. بعد اسمش را گذاشتید شیطنت.»
دفعه پیش شما نقل قولی کردید کاملا نامربوط به موضوع بحث و در لابلای این نقل قول حاشیهای زدید: «خصوصاً دربارهی آن بخش مربوط به سهم امام:…» و من برایتان نوشتم استفاده از وجوهات سهم امام پس از انقلاب برای کمک به نهضتهای آزادیبخش توسط سفارت ایران در عراق چه ربطی به استفاده از سهم امام برای راهاندازی رادیو با کمک حزب بعث قبل از انقلاب داشت؟!
خواننده نقل قول شما در نگاه اول شاید متوجه نمیشد. و از این نقل قول نامربوط شما، میشد به نتیجهای کاملا نادرست رسید. این عین شیطنت است. ای محمود «زکس گر نترسی بترس از خدای».
نوشتهاید «آدم عاشق آن هم عاشق روزنامه اطلاعات را که نمیشود با دلیل روشن کرد.» شگفتا، عجبا! من برای شما چندین نمونه دلیل و مثال آوردم از مطالبی که در طول این سالها در آن روزنامه چاپ شد و مدیرانش تندترین انتقادات را تحمل کردند. در مقابل شما به توهین بسنده میکنید و این روزنامه را مانند آقای حسین درخشان و جوانان کماطلاع دیگر و یا پیران کمحافظه، «آخر بیخاصیتی» میخوانید. آنگاه من عاشقم و شما عاقل! شما دلایل میآوردید معنوی، و من هم رگ گردنم به حجت قوی میشود؟؟!!
از صحبتهای استاد شمس پرسیدید: خبرهای روزنامه را در یک صفحه بشمارید. و بعد با چندین نمونه از روزنامههای دیگر منجمله آنها که به «دوم خردادی» معروف بودند مقایسه کنید. اطلاعات تا ۴ برابر «خبر» و گزارش دارد. از همه جای ایران. این بزرگوار به شاگردانش میگوید که شما فکر نکنید دایرهی مخاطبان یک رورزنامه فقط چند روشنفکر تهرانیست. همان اشتباهی که وبلاگنویسان میکنند و شناخت ناقصی از مردم و جامعهی ایران با خواندن برخی وبسایتها پیدا میکنند. مشکل اینست که شما فقط مطالب مورد علاقه خودتان را با خاصیت میدانید و آنچه که ممکن است میلیونها ایرانی دیگر بپسندند میشود «آخر بیخاصیتی»! نکته دیگر اینکه یک موسسه مطبوعاتی که روی پای خودش ایستاده و در کارنامهاش نشریههای تخصصی دارد، و امروز بدون هیچ کمکی پیشرفتهترین ماشینهای چاپ را با ثروت خودش خریداری کرده، و در بهترین نقاط ایران و جهان –تکرار میکنم با ثروت حاصل از کار خودش و نه کمک دولت- دفتر دارد، با توجه به استانداردهای نشر جهان امروز موفق بوده است. و در ذکر دلایل آن که حاصل کار خودش بوده همین بس که «کیهان» که در بسیاری موارد نزدیکتر به تفکر برخی مقامات ایران بوده و اگر بنای کمک دولتی و حکومتی میبود، باید بیشتر به آن میرسیدند، یکدهم توفیق اطلاعات را نداشته.
من مرید روزنامه اطلاعات نیستم. من سعی میکنم انصاف داشته باشم. و البته باور کنید وقت من بسیار ارزشمندتر از آنست که صرف خواندن نوشتههای شما و خواندن مطالب این وبلاگ شود. وبلاگی که چند روز پیش همه را به باد شدیدترین انتقاد میگرفت که این حرفها چیست به «استارباکس» و … نسبت میدهید. و من بعدا در یافتم چقدر الکی داد و فریاد میکند. بنابراین تا دوست دارید مغلطه کنید و بفرستید برای نویسندهی این وبلاگ تا چاپ کند.
************************
عجب! گویا بنده هم وسط دعوای بزرگواران تبدیل به سیبل شدهام. امیر عزیز! بنده حرفهای خودم را زده بودم با استدلالهای خودم. میتوانستم بنویسم فلانی هم «الکی داد و فریاد میکند»، اما بنده دلایل خودم را ارایه میکنم و ختم کلام. شما دوست دارید سادهسازی کنید تمام حرف بنده را و هر چه دلتان خواست به من نسبت بدهید، اشکالی ندارد. چرا ته جوال را میچسبید و سر جوال را رها میکنید؟ برادر من! قضیه اخلاق است و وضعیت کمیک ما! چرا رد گم میکنید؟ این هم یک نمونهاش بوده است.
. شما وسط بحثتان با یک نفر دیگر، دارید پای مرا وسط میکشید.
در این وبلاگ بنده حرف هر کسی را که کامنت میگذارد، مادامی که از حدودی عبور نکند، منتشر میکنم. معیار بنده هم این نیست که کسی مغلطه میکند یا نه. اتفاقاً اگر کسی مغلطه میکند باید حرفش منتشر شود تا هم بدانند مغلطهگر چه میگوید. شما خودتان مشکلتان را با آقای محممود حل کنید. من هم تا زمانی که از حدودی عبور نشود همه را منتشر میکنم. شما هم مرحمت کنید حرفهای خطاب به مرا، خطاب به من بنویسید. خلط مبحث نکنید. من این بحث را تمام کردم چون آنچه شرط بلاغ بود گفتم.
آقای داریوش
شما اتفاقا کسی هستید که الکی داد و فریاد میکنید. من بسیار متاسفم که به حرفهای شما گاهی استناد میکردم. شما چند روز است دارید داد و فریاد میکنید که هیچ دلیلی و ربطی بین استارباکس… ندیدهاید.
***************
شما تا به حال، گاهی، به کدام حرفهای من استناد میکردید؟ کجای این حرفها داد و فریاد الکی بود؟ داد و فریاد الکی این است که بگوییم اخلاقی بودن بدون هزینه کردن هنری نیست؟ داد و فریاد الکی این است که بنده بگویم کسی که حنجرهاش را برای نخوردن قهوهی استارباکس و غذای کیافسی و محصولات مارکس و اسپنسر پاره میکند و در عین حال کامپیوترهایاش رو دور نمیاندازد – در حالی که «اینتل» کمکاش به اسراییل همان کمکی است که استارباکس میکند – نمیتواند دم از اخلاقی بودن بزند و ژست آزادیخواهی بگیرد. اینکه آدم ریایی را بر آفتاب بیفکند «داد و فریاد الکی» است؟
کلاهتان را قاضی کنید. اخلاق و انصاف را هم حاضر کنید. دوست دارید حرف بنده را سادهسازی کنید (مغالطهی پهلوانپنبه) و بعد با تقریر ضعیف مدعای حریف، آن سخن را زمین بزنید، انتخاب خودتان است. شما میخواهید بفرمایید که بنده گفتهام «هیچ دلیل و ربطی بین استارباکس و اسراییل نیست». اما مسألهی من این نبود. مسأله بنده این بود که در این معادلات پیچیده (نفرمایید پیچیده نیست که به اندازهی موهای سرتان برایتان مثال میآورم پیچیده است مگر اینکه بخواهید خودتان را به خواب بزنید)، اخلاقی زیستن آسان نیست به ویژه با تکیه بر آموزههای سنتی معلمانِ اخلاق من (این عین سخن دکتر سروش در آن سخنرانی «کاری باید کرد» است). حال گناه بنده این بوده است که مصداقاش را در همین مورد خاص جستوجو کردهام و سعی کردهام نشان بدهم که این بحث اساساً سیاسی است و ربطی به اخلاق ندارد. آن همه مثال و شاهد و نمونهها را هم برای اینها آوردهام. حالا دوست دارید بگویید نه حرفِ تو اینها نیست بلکه همان است که من نوشتم، باشد. بنویسید. حرفِ زور زدن که شمارنده ندارد، بزنید. ولی کلاهتان را قاضی کنید و اینها را با وجدانِ خودتان و با حضور دل در برابر خدایتان بخوانید:
داد و فریاد الکی این است؟ که بگوییم زندگی کردن در بریتانیا و نفس کشیدن در آب و هوای این کشور و مالیات به این دولت دادن از همان ابتدا شروع تناقض است (مگر اینکه توانسته باشید به نوعی در نظام اخلاقیتان این تعارض را حل کرده باشید) در حالی که این دولت و این کشور آشکارا به اسراییل سلاح میدهد؟ داد و فریاد الکی است که آدم آشکار میبیند کسانی از سوراخ سوزن رد میشوند ولی از در دروازه عبور میکنند؟ این داد و فریاد الکی است که آدم به تعالیم اخلاقی و تمام آموزشهای اخلاقی دیناش حساسیت داشته باشد و مرتب مشغول واکاوی مصادیق باشد و وقتی تعارضی دید صدایاش بلند شود؟ اینها داد و فریاد الکی است؟
پس نه برادر من! اظهار تأسف نکنید. خداوند به من و شما عقل داده است:
حجتِ امر خدای است ای پسر در مرد عقل
امر از او برخاستی گر عقل از او برخاستی
چرا تقصیر بیاعتنایی خودتان به خرد را میخواهید به گردن من بیندازید؟ چرا اظهار تأسف و فرافکنی؟ یا حرف من مدلل است و شما به حکم عقل – همان عقلی که خداوند هنگام حساب و محشر به اتکای آن گریبان مؤمنان را میگیرد – مکلفاید از این دلیل پیروی کنید (که دیگر جای تأسفی نمیماند). یا حرف من مدلل نیست. اگر مدلل نیست و نبوده، مگر بنده شما را فریب دادم و مجبور به کار غیر اخلاقی کردم؟ بنده چیزهایی را نوشتم که به آنها باور دارم و برایشان استدلالهایی دارم. اگر دلیل من قابل قبول نیست، دنبال ننایجاش هم نروید و با منظومهی فکری و عقلی خودتان زندگی کنید. چه معنی دارد این حرفها که متأسفام؟ قرآن را بخوانید. میگویند روز محشر، تقصیرکاران و کسانی که خطا کردهاند رو به خدا میکنند و میگویند: «اللهم ارنا الذین اضلنا من الجن و الانس نجعلهما تحت اقدامنا لیکونا من الاسفلین» (یعنی خدایا به ما نشان بده آنها را از جن و انس که ما را گمراه کردند تا زیر قدمها بگذاریمشان و از فرومایهگان شوند). دقت بفرمایید که این حرف تقصیرکاران در برابر خداست. شما دارید میگویید بنده شما را به ضلالت انداختم؟ کدام ضلالت؟ من در تمام عمرم که قرآن، مثنوی، حافظ، حلاج، عطار، عین القضات همدانی، شریعتی، سروش و هر سخنی از هر کسی که خواندهام، عقل را نفرستادم مرخصی که وقتی خطا کردم به جای گرفتن گریبان خودم فرافکنی کنم و بگویم من متأسفم که دنبال فلانی رفتم. کمی فکر کنید به حرفهایتان. به قول ناصر خسرو:
خدای از تو طاعت به دانش پذیرد
مبر پیش او طاعت جاهلانه
د. م.
جناب آقای محمود. با سلام و ادب.
شما بزرگوارید. اگر خطایی از من دیده اید گذشت کنید. بر من ببخشایید. گفت و شنود و مباحثه ای که حاصلش رنجش فرد یا افرادی بشود از نظر من در واقع نقض غرض است و روشن شدن مبهم ترین حقایق جهان هم به عقیده ی من بعضی وقتها به رنجیدن حتی یک انسان نمی ارزد.
در باره ی اصل موضوع این مطلب یعنی ارایه ی سند و مدرک (مربوط به ستارباکس و…) هم بعضی منابعی را که داشتم برای جناب صاحب ملکوت می فرستم تا اگر معتبر و قابل استناد بودند منتشرشان کنند.
دنیا نیرزد که پریشان کنی دلی.
با نهایت مهر و ادب و احترام.
سید احمد سام
**********************
آقای سام عزیز،
نمیخوام در ماجرایی که میان شما و آقای محمود میرود دخالتی کنم و دیگر هم از ایشان یا هر کسی، نظری را در ادامهی این سخن منتشر نخواهم کرد. به قدر کافی هزینهی پریشانی اعصاب دادهام. اما یک بار دیگر، شما را ارجاع میدهم به تقریر جناب میردامادی از آنچه مد نظر من است (عنایت بفرمایید که اگر کسی میتواند چنین برداشتی بکند از سخن من، مراد حاصل است؛ همین برای من کافی است).
دیگر اینکه مسأله فقط این نیست که «ارایهی سند و دلیل دربارهی استارباکس و غیره و ذلک» کنیم. باید بتوانیم اینها را به هم ربط دهیم. عرض بنده به روشنی این بود: من سخت موافق تحریم اقتصادی اسراییل هستم تا این خونریزی متوقف شود. اما چطور؟ و سعی کرده بودم نشان دهم که شعار ربط یافتن میان استارباکس و مکدونالد و اینتل (بله اینها همه در یک سطح هستند، مگر اینکه بگوییم منفعت ایجاب میکنم بعضی وقتها در هولوکاست غزه شرکت کنیم)، بیشتر سیاسی است نه اخلاقی. چون با مثالهای متعددی که آوردم، حجیت اخلاقی این ادعا و شعار سست میشود. و تمام. چرا باید به حساسیت من به مسألهی اخلاق به دیدهی سوء ظن نگریسته شود و آشکارا این حساسیت من تحقیر شود و متهم به سازشکاری و آب به آسیاب اسراییل ریختن شوم؟ میخواهید بنده به شما سند نشان بدهم که یکی از مدیران مارکس و اسپنسر رسماً اعلام کرده است که «مدافع دولت اسراییل» است؟ بنده این سند را دارم، ولی این سند وافی به آن مقصود نیست. و تعجب من این است که من این همه قلمفرسایی کردم و جوانب مختلف قضیه را کاویدهام و با این همه آدم مختلف اهل اندیشه و فضل و دانشمندان دردمند گفتوگو کردهام دربارهی اهمیت مسأله، آن وقت شما میخواهید بفرمایید شماها همهتان اگر از فردا لب به استارباکس زدید یا این استدلال را موجه و از منظر اخلاقی سازگار ندیدید، خائن هستید و معاون در ظلم اسراییل؟
و آری، دنیا نیرزد آنکه پریشان کنی دلی. اما آنچه من نوشته بودم به قصد پریشان کردن هیچ دلی نبود. دوستی چیزی برای من فرستاده بود (شرحاش در نظرها هست). من به سرعت به همان خبر نادرست واکنش نشان دادم. همهاش هم برانگیختن عقل بود. اما چه دیدم و چه شنیدم؟ سخنان دلآزار (از جنس اینکه در جنایت اسراییل شریک هستم). شما بفرمایید کدام یک از اینها دلآزارتر است؟ من اگر چنین حرفی به شما زده بودم – و حرفهای دیگری که نوشتید – لحظهای آرام نمیگرفتم مگر اینکه بدانم غباری از من بر دل شما نیست. شما را نمیدانم.
(ناگفته پیداست که هر سندی بفرستید و لینکش را بیاورید، عیناً منتشر میکنم اما بدون شک نظرم را هم بر حاشیهاش میافزایم چنانکه در این یادداشت: http://blog.malakut.ir/archives/2009/01/post_1710.shtml در نظرم را دربارهی یکی از مشهورترین و در دسترسترین به اصطلاح اسناد، نوشتهام.)
من برای این همه اختلاف نظر، راه برونشد دارم. ظاهراً همه مخالف ظلم اسراییل هستیم. همه با خونریزی مخالفایم. همه از درد و رنج مردم غزه، رنج میبریم و در پی توقف اینها هستیم. اینکه طرفین همدیگر را متهم کنند که نه حرف تو آخرش میشود استمرار خونریزی، کمکی به ختم ماجرا نمیکند و آخرش همان حرف شماست: رنجاندن این و آن. از دل این همه بحث، چه نتیجهی خوبی حاصل میشود؟ چه میتوان گفت، اندیشید و نوشت که آخرش تفرقه و نزاع نباشد؟
د. م.
جناب آقای داریوش محمد پور. با سلام و ادب.
مطلب زیر را یار دلسوزی نوشته است. لطفا آن را ببینید و به منابع مربوطه هم نظری بیفکنید. اگر از نظر شما قابل استناد و نشان دهنده ی کمک ستارباکس به اسراییل نبودٰ فراموشش کنید و دورش بیندازید اما اگر به حقیقتی راهگشا بود ٰ چون ظاهرا باب این بحث در این بخش بسته شده و کسانی که قبلا نظر داده بودند ممکن است دیگر به این بخش از نظرات نیایندٰ شایسته است آن را در بخش نظرات آخرین مطلبتان نیز بیاورید و یا حتی – اگر حقیقتی را بر شما روشن کرده باشد – شاید بیرزد که مطلب تازه ای را به آن اختصاص دهید.
آفتاب آمد دلیل آفتاب
رییس و مدیرکل «استارباکس» آقای «هاورد شولتز»، مردی یهودیست که با شدت و حدت از اسراییل و صهونیستها حمایت کرده و البته این پشتیبانی بیدریغ، بیمزد و منت هم نبوده است. آقای «شولتز» از سال ۱۳۸۲ در «استارباکس» بوده است. او برگزارکنندهی پروژهها و سمینارهای بیشماری در اسراییل و آمریکا برای دانشجویان بوده است. سمینارهایی که با هدف «آشنا کردن دانشجویان آمریکایی با نقطه نظرات دولت اسراییل در مورد تنشهای خاورمیانه» برگزار شده و میشوند. در سال۹۸ آقای شولتز جایزهی «تکریم پنجاهمین سالگرد اسراییل» را که به «دوستان صیهون» اهدا میشود از تشکیلات «آتش تورات» دریافت کرد. این موسسه یهودی ارتدوکس از طرفداران جدی گسترش قدرت صهیونیستهاست و درگذشته از مخالفان سرسخت یاسر عرفات بوده است. این تشکیلات، زمینهی مسافرت جوانان یهودی آمریکایی را به اسراییل با هدف «گسترش عزت اسراییل» نیز فراهم میکند. ماموریت اعلام شده این سازمان «فراهم کردن فرصت برای یهودیان برای کشف سرزمین موروثیشان است». مرکز این تشکیلات در شهر قدیم اورشلیم است. نزدیک نیمی از زمینهای مایملک این تشکیلات مقابل «دیوار غربی»، توسط دولت اسراییل به آن اهدا شده است.
رابطهی «آتش تورات» با «کلرین فاند» هم جالب است. در سپتامبر سال ۲۰۰۸ «کلرین فاند» اقدام به تولید و تکثیر فیلمی جنجنالی به نام «جنگ اسلام رادیکال با غرب» و تکثیر آن از طریق پست و ایمیل پرداخت. «کلرین فاند» ۲۸ میلیون نسخه دیودیدی این فیلم ضد اسلامی را -که در آن ادعا میشود کودکان مسلمان برای خودکشی ترغیب میشوند- به حداقل ۷۰ روزنامه فرستاد تا به خانهی مشترکین روزنامهها بفرستند. نکته بسیار جالب اینجاست که بر طبق اوراق رسمی «کلرین فاند» ، این مرکز، در همان آدرس «آتش تورات» برپا شده! نکتهی قابل توجه دیگر اینکه سه موسس «کلرین فاند»، به صورت «تمام وقت» برای «آتش تورات» کار میکنند.
از همه جالبتر، آقای «رافایل شور» رییس «کلرین فاند» نیز به صورت تمام وقت در استخدام «آتش تورات» است. «کلرین فاند» همچنین همکاری های بسیار نزدیکی با مرکز «آنست رپورتینگ» (تشکیلات اسراییلی نظارت بر مطبوعات) برای تولید فیلم داشته است. و جالب است بدانید «آنست رپورتینگ» در واقع یکی از پروژههای «آتش تورات» است. با نگاهی به کارنامهی آقای «شولتز» میتوان دریافت که چرا چنین تشکیلاتی که تلاشهای بینظیری برای گسترش حاکمیت اسراییل و تخریب وجههی عمومی مسلمانان داشته است. جایزهی «تکریم پنجاهمین سالگرد اسراییل» که به «دوستان صیهون» داده میشود، به مدیرکل «استارباکس» اهدا میکند. آقای شولتز، در یک سخنرانی در کنیسهای در سیاتل به یهودیان هشدار میدهد که «یههودیستیزی فقط در خاورمیان در حال رشد نیست. یهودی ستیزی امروز از هر زمان دیگری از سال ۱۹۳۰ بیشتر است. اگر امشب شما این کنیسه را ترک کنید و از هشدارهای من غافل باشید، شرم بر شما باد!». آقای شولتز از مخالفت با ساختن شهرکهای غیرقانونی یهودی در سرزمینهای فلسطینیان، که حتی مورد انتقاد نمایندگان یهودی مجلس انگلیس قرار گرفت، خودداری کرد. او پیشگام سرمایهگذاری در بازار اسراییل با همکاری کمپانی «شلام کافی» در تل اویو بود. طبق آمارهای منتشر شده در روزنامهی ایندیپندنت انگلیس، درپایان سال ۲۰۰۲، «استارباکس» در بیست نقطه اسراییل سرمایهگذاری کرده بود. آقای شولتز بارها از جانب مسولین وزارت خارجهی آمریکا(واسراییل) به صورت علنی مورد تقدیر قرار گرفته است. در اوج حملهی شارون به شهرهای نوار غربی و کشتارهای آن روزها، آقای شولتز در یک سخنرانی در سیاتل آمریکا، فلسطینیان را محکوم کرد! و اعلام کرد که «چرا مردم فلسطین به این تروریسم پایان نمیدهند؟»(!). آقای «گیدیون میر» سخنگوی وزارت خارجهی اسراییل از رییس استارباکس قدردانی کرد. او از آقای شولتز تشکر کرد که صدای اسراییل را در بحران خاورمیانه به گوش دانشجویان آمریکایی میرساند. آقای شولتز به صورت منظم به اسراییل سفر میکند. او به عنوان میهمان ویژهی برگزیدهی هیات «تئودور هرزل» و شام مراسم جایزهی ویژهاش برای «دوستان صیهون» نیز دعوت شد. شامی که به افتخار «کسانی که نقش کلیدی در گسترش اتحاد نزدیک بین ایالات متحده و اسراییل» دارند، برگزار میشود.
منابع قابل رجوع:
You can read more:
http://en.wikipedia.org/wiki/Aish_HaTorah
http://www.independent.co.uk/news/world/middle-east/starbucks-the-target-of-arab-boycott-for-its-growing-links-to-israel-749289.html
http://en.wikipedia.org/wiki/Clarion_Fund
با ادب و احترام
سید احمد سام
*************************
بدون هیچ شکی مطلب تازهای اضافه میکند. من اهل مجادله و مکابره نیستم. دنبال منکوب کردن کسی هم نیستم. قدیس هم نیستم. زندگی هم یعنی حرکت. برای ادامه دادن و نوشتن مطلب تازهای هم باید دانست که چرا مینویسیم. و برای که؟ و وقتی اینها را دانستی باید بدانی مبانی محل اتفاق طرفین گفتوگو چیست. وقتی قرار نیست گفتوگویی شکل بگیرد، بحث بیفایده است. من هم فقط یک جمله ننوشتهام. این همه جملات متعدد نوشتهام و چند مطلب مختلف. حرف من هم فقط یک حرف بسیط و ساده نبوده است. جملاتی بوده است مرکب از نظرهای مختلف. نظر شما را هم با نهایت ادب و احترام منتشر میکنم و اتفاقاً توصیه میکنم که همهی کسانی که «همه» ی سخنان مرا از ابتدا تا انجاماش خواندهاند، تک تک اینها را هم لحاظ کنند. من امید نیک دارم به گفتوگو. از خشم و خشونت و تندروی است که نفرت زاییده میشود. خویشتنداری فضیلتی است که ثمرهاش دوستی و محبت بیشتر میشود:
جایی که برق عصیان بر آدم صفی زد
ما را چگونه زیبد دعوی بیگناهی
این بیت حافظ همواره الگوی زندگی من بوده است نفیاً و اثباتاً من به این بیت مکرر استناد کردهام. نه من بیگناهم نه هیچ بنیبشر دیگری. هیچ تعارفی هم با این ندارم. با هر اندیشهی دیگری هم که مروج معصومیت و پاکدامنی و تقدیس بنی آدم باشد، موافق نیستم. من هم خطاکارم و خطا میکنم. چنانکه دیگران میکنند. همه سوار یک کشتی هستیم.
با مهر،
داریوش
ای بابا! از قضا سرکنگبین صفرا فزود! من منظورم از پریشان کردن یک دل فقط و فقط حاصل کار و نوشته ی خودم بود و روی سخنم هم فقط و فقط با جناب محمود بود. دوباره آن را به دقت بخوانید. شما چرا به خودتان گرفتید؟ دیگر از این واضح تر نمی توانستم بنویسم که اگر نوشته ی من(شخص من) باعث رنجشی شده است مرا ببخشایند. هیچ جای آن نوشته هیچ اشاره ای به شما و مطالب شما نداشت که دوباره یک حاشیه ی مفصل تر از متن بر آن زدید.
ظاهرا عیب کار از این قلم است که هر چه بنویسد طور دیگری خوانده می شود.
لابد باید منتطر یک پاسخ بلند بالا به این نظر هم باشم! خیر است ان شاءالله. نفس چاق مرا اندکی می تراشد.
سید احمد سام