۱
در منزلت شک: نسخهی طلب و بينا شدن به کفر
در ميان اهل ايمان، ماجرای شک، ماجرايی است پيچيده و هنگامی که آتشاش افروخته شود، پيامدهای مهيبی دارد. عامهی اهل ايمان، خصوصاً کسانی که تلقی فقاهتی و ظاهری از دين دارند، شک را تهديدی برای ايمان به شمار میآورند و از همين روست که يقين داشتن – عمدتاً يقين مؤمنانهی بیچون و چرا و به دور از پرسشگریهای خردسوز – از مؤمنان طلب میشود.
عينالقضات از صوفيانی است که شک را نه تنها محترم میشمارد بلکه از ارکان پخته شدن و تعميق معرفت آدمی میداند. او يکی از خواص شک را در اين میداند که آدمی را آگاه کند به نادانستههایاش و اينکه چه فضای خالی و عظيمی از مجهولات پيش روی اوست و همين شک زمينهای میشود برای فروتنی و تواضع آدمی در امر معرفت.
عينالقضات میگويد: «خلق جهان هنوز در جوال غرورند، میپندارند که دارند. باش تا موفقی را به شک راه دهند و بداند که ندارد. به افلاس خود بينا گردد» (نامهها؛ ج ۱؛ ص ۳۰۹). يعنی او شک را نشان توفیق میداند و اين شک نصيب هر کسی نمیشود. درست در همينجا او «علما» را به چالش میگيرد و میگويد که: «در اين روزگار علما قطاع الطريقاند» يعنی علم آنها به جای اينکه راهنمايی کند و هدايت، رهزنی میکند و البته مراد او دقيقاً علمای دين است و در ادامه میگويد: «پس اهل شک عزيزند. يا داود لا تسأل عني عالماً اسکره حب الدنيا، فيقطعک عن محبتی اولئک قطّاع الطريق علی عبادی. چون مرد را ديده دهند در نگرد، ببيند، داند که ندارد. شک اينجا پيدا گردد. شک، اول مقامِ سالکان است، و تا به شک نرسد طلب نبود. پس در حق ايشان: الشکّ و الطلب توأمان بود. چونکه بداند که ندارد، طلب کند. اول راه طلب کند از راهبران، پس راه رود. چون برسد ديگر بار جلال ازل کمين قدر برو بگشايد، او را وازو نمايد. اينجا مرد به کفر خود بينا گردد که «ان الأنسان لربة لکفور». من عرف نفسه فقد عرف ربه، اينجا پيدا بود» (نامهها؛ همان).
خلاصهی آنچه عينالقضات در اين موضع میگويد اين است: شک، آدمی را با تهیدستی و نداشتههایاش واقف میکند؛ شک، اولين مقامِ سالکان است و سرچشمهی طلب؛ و شک، تمامی ندارد و در هر مرحلهای از سلوک ممکن است باز گردد و حتماً باز میگردد. عالمانی که مؤمنان را آرامش و اطمينانی از این جنس میدهند که گويی همهی معارف را در دست دارند و به خورشيد رسيدهاند و غبار آخر شده است، جز راهزنان نيستند.
عينالقضات در جايی ديگر در تعظيم کسانی که به شک رسيده باشند میگويد: «خلق از اين کار دورند، الا من شاء الله. چندين هزار جنازه به گورستان برند و يکی از ايشان به شک نرسيده بود. و چندين هزار به شک رسيده و يکی را گرفتاری طلب نبود و چندين هزار را دردِ طلب بگيرد و يکی از راهِ راست نيفتند. و چندين هزار کس به راهِ راست روند و يکی نبود که ملال راهِ او بنزند و قطعش نیفتد. و چندين هزار کس راه تمام بروند و ايشان را يکی در ميان نبود که شايستهی حضرت گردد. تا نپنداری که اين آسان کاری است» (نامهها؛ ج ۲؛ ص ۹۳).
در بند بالا، او هم از مراتب شک سخن میگويد و هم از دشواری کار. بديهی است که مراد او از شک، بیبند و باری و لاابالیگری يا به هيچ گرفتن معنا و سلوک نيست. عينالقضات از شک سخن میگويد نه از غفلت. شکی که مراد اوست، ابتدا آدمی را به راه طلب میاندازد اما غفلت او را از راه طلب دور میکند. شک، آدمی را مدام در تپش و پويش و جنبش میاندازد و آرام و آسايش و اطمينان و يقين را از او میستاند. اين «چو بيد بر سرِ ايمانِ خويش لرزيدن» همان چيزی است که شک را نزد عينالقضات عزيز میکند.
در پارههای بعدی، از نسبت اين شک، شکی که نزد عينالقضات با تقوا هم مرتبط است و به اخلاص ربط دارد و باعث جاری شدن چشمههای حکمت از دل به زبان میشود و آدمی را ادبِ مراقبتِ دل میآموزد (و با ترهات صوفيانهی خانقاهی و دستگاهی فاصله دارد) بيشتر خواهم نوشت. اين شک، سويهی ديگری از عادتزدايی و ترک عادت است. نزدِ او، اکثر متدينان اهل عادتاند نه عبادت. شکستن اين عبادت عادتی، نیازمند کيميای شک است تا آتشی در اين پارسايی خيالی و زهد مزور بزند.
يادداشتهای مرتبط
[نامهی عينالقضات] | کلیدواژهها: , عينالقضات همدانی
فاعبد ربك حتي ياتيك اليقين…
هر چند به مصداق آيهي فوق يقين اكتسابي نيست و تنها در ازاي بندگي رب و پروردگار به بنده داده ميشود، اما نبايد ناديده گرفت كه به نظر حقير جاي بحث اين شك عموما در محكمات مورد نظر است، نه در متشابهات كه به اقتضاي زمان و مكان متغيرند.
بندگي رب هم با شك منافات دارد، و البته جلوي تفحص كسي گرفته نشده است. بايد آنقدر تفحص كرد تا بيچاره شد و فهميد كه يقين به دست نميآيد الا به بيچارگي مطلق كه آن گاه قطرهي حكمت در حلقت ميريزند. نه از سر كشف و شهود بلكه از سر استيصال و تضرع.
بايد درك و تجربه كرد نت فهميد كه هيچيم.
باور نميكنيد امتحان كنيد. اگر از يقينيات خود سراغ بگيريد تصديق خواهيد كرد وگرنه به تمام باورها بايد شك كرد. اين شك يك عبادت است كه آدم را از بت پرستي ميرهاند.
تعميم بدهيد به تمام موضوعات…