این مذاهب – و آداب و مناسکشان – چیزی نیستند جز منازلی که از آنها باید عبور کرد. عینالقضات در فهم ادیان و مذاهب اشاره به فرسوده شدن و مندرس شدن مضامین آنها دارد تا جایی که روزگاری میرسد که ملتزمان به آن ادیان و مذاهب چیزی از آن جز ظواهرش نمیدانند که آنها را هم به عادت تکرار میکنند. اما برای او، در همهی اینها حقیقتی هست:
«ای دوست، اگر آنچه نصاری در عیسی دیدند تو نیز ببینی، ترسا شوی. و اگر آنچه جهودان در موسی دیدند تو نیز ببینی، جهود شوی. بلکه آنچه بتپرستان دیدند در بتپرستی، تو نیز ببینی، بتپرست شوی. و هفتاد و دو مذهب، جمله منازل راه خدا آمد. مگر این کلمه نشنیدهای که شیخ ابوسعید ابوالخیر روزی پیش گبری آمد از مغان، و گفت: در دین شما امروز هیچ چیزی هست؟ که در دین ما امروز هیچ خبر نیست!» (تمهیدات، ص. ۲۸۵).
قاضی همدانی از این هم گامی پیشتر مینهد و میگوید: «و مقصود از این بیان بدین محققی آن است که اصول مذاهب بعید است که دروغ بود، لابل محال بود از آنجا که منم. اما از آنجا که حکم عموم خلق است لابل از آنجا که حکم خصوصِ علمای دین است، این نه محال نماید و نه بعید، زیرا گویند چه بعید بود در اینکه در عالم، مذاهبِ فاسد بود که ادراک حق غامض است، و راهش دراز است و پرخطر است. و افهام خلق قاصر است، و راهنمایان همه یا اغلب گمراهاند. پس ضرورت است خود که مذاهبِ باطل بیش بود در عالم. و این اگر چه به عقلِ تو و امثال تو بس نزدیک است، از آنجا که منم نه چنین است که من هم بر این بودهام مدتی دراز، و پس از آن این در من پدید آمده است که اصول مذاهب لابد باید که صحیح بوَد. و بطلان مذاهب از تحریفِ ناقلانِ بد افتاد». (نامهها؛ ج۲، ص ۳۱۱).
عینالقضات با همین عبارات تمامی برداشت عامیانه، ظاهری و بدیهی متدینان را به هم میریزد: اصول مذاهب همه صحیحاند! از آنجایی که او در آنها نظر میکند، نه تنها بعید است که اصول مذاهب دروغ باشند، بلکه «محال» است که دروغ باشند. این رأی، رأیی دلیرانه است به ویژه آنکه در روزگاری که او میزیسته، فضای نزاعهای مذهبی بسیار خصومتزا بوده است.
اما این معنا، نزد عینالقضات، همچنان دنبالهای دارد: «اگر مذهبی مرد را به خدا رساند، آن مذهب اسلام است و اگر هیچ آگاهی ندهد طالب را، به نزد خدای تعالی آن مذهب از کفر بتر باشد. اسلام نزد روندگان آن است که مرد را به خدا رساند، و کفر آن باشد که طالب را منعی یا تقصیری در آید که از مطلوب بازماند. طالب را با نهندهی مذهب کار است نه با مذهب» (تمهیدات؛ صص ۲۲-۳۳).
برای عوام، تنها اسلام است که راه رستگاری است – و این اسلام خلاصه میشود در همین اسلام تاریخی با همین آداب و مناسک شرعی. سخن عینالقضات درست خلاف این است: همین اسلامی که شما گمان میبرید که با ارجاع به ظاهرِ نص قرآن تنها دین پذیرفته شده نزد خداست و باعث فلاح است، میتواند از کفر بدتر باشد. و این است که او میان اسلام مجازی و کفر حقیقی تفاوت مینهد. همین اسلام، همین عبادات شرعی و مناسک دینی، وقتی قرار باشد از آدمیان رهزنی کنند و مانع معرفت شوند یا زمینهساز تقصیر – که عمدتاً این اتفاق میان دینداران رخ میدهد – دینورزی را تبدیل به آفت و عادت میکند.
بر مذهب خدا بودن، مقدمهای دارد و آن مقدمه شناختِ خود است. این سخن شدیداً عارفانه و عمیقاً کفرآمیز که «هر که خود را بشناسد خدای خود را شناخته است» عمدتاً به مثابهی سخنی آرامشبخش و حکمتآموز میان متوسطان و مبتدیان دینداری نقل میشود. اما آغاز بر مذهب خدا بودن، و گشودن بابِ شناختِ خود، گویی پردهی ستبری را میدرد و آدمی را به مقامی میبرد که تفاوت نهادن میان مذاهب و اعتبار بخشیدن به آداب و مناسک یا حس ذوق و لذت کردن از به جای آوردن فرایض، برای او همردیف کفر خواهد بود.
نوشتههای مرتبط:
- در منزلت حریت کافرانهی ایمانی عینالقضات در نامهها تعبیری شگفتانگیز دارد که شاید گمان کنیم...
- تناقض خودی و کفر موحدانه دریافتن شأن خودی آدمی مقام تناقض است. تناقض است چون...
- به قرآن سخن گفتن: هرمنوتیک ادبی عینالقضات همدانی در سراسر پهنهی تاریخ و فرهنگ مسلمان – ایرانی –...
- حساسیتزدایی از بشریت تصویری که ما از انسان، از خودمان، داریم، تصویری است...
- نامهی عینالقضات – ۱: حساسیت به ظلم ولو در حد یک کلمه مدتهاست – بلکه سالهاست – در این فکرم که روزی...