اهل خدا، نشانه دارند. نشانهی اهل خدا زهدورزی و عبادت نیست. عبادت، نشانهی مؤمنان و زاهدان و دینورزان است. نشان اهل خدا، همان عاشقی است که حافظ گفت. این نشانه در مشایخ شهر نیست. اما تا دلات بخواهد از آن نشانهای دیگر میتوان در مشایخ شهر یافت: هم عمل به آداب و مناسک در آنها هست در حد وفور و تا مرز ریا؛ و هم علم به فقاهت این آداب نزدشان یافت میشود که خود برسازندهی این علوم و پرورندهی آناند. اما علم و عمل عاشقی، همان است که از شافعی و بوحنیفه و این فقیه و آن مجتهد، و از فلان مرجع و بهمان اعلم و اصلح نمیتوان جست و یافت. این یکی، نیازمند گامهای بلندی است که اول شرطاش عبور از همین طایفه است. برای عبور از این طایفه، باید از این اسلام عبور کرد دقیقاً به این دلیل که این اسلام، مجازی است. و باید به کفر رسید آن هم نه به کفر متعارف و معمول، بلکه به کفر حقیقی. هر چه آن اسلام نخست – آن اسلام مجازی – کران تا به کران فضای مسلمانی را پر کرده است، از این کفر حقیقی کمتر نشان یافت میشود و از فرط کمیابی، ناپدید است.
این ماه، ماهِ خداست. بد نیست به جای اینکه آدمی در این ماه، اهل تقوا و زهد باشد و متعبد اسلام مجازی، قدمی به همت بردارد و راه به سوی کفر حقیقی بجوید شاید از اهل خدا شود؟ راه اهلِ خدا، راه راست نیست؛ راهِ بیراهی است. این راه، بیراهه است. این راه گمراهی و ضلالت دارد. از جنس همان ضلالتها که فرزندان یعقوب به او نسبت میدادند که: «قَالُوا تَاللَّـهِ إِنَّکَ لَفِی ضَلَالِکَ الْقَدِیمِ» (یوسف: ۹۵). این مضمون دشوار، این راهِ بیراهی و مسیر ضلالت همان است که عینالقضات به آن اشاره میکند در مقام مقایسهی یافتهها و اذواق ابوسعید ابوالخیر و بو علی سینا.
«ای دوست در رسالهی اضحوی مگر که نخواندهای که ابوسعید ابوالخیر – رحمه الله علیه – پیش بوعلی سینا نوشت که «دلّنی علی الدلیل؛ فقال الرئیس أبوعلی فی الرساله علی طریق الجواب: الدخولُ فی الکفر الحقیقی و الخروج من الاسلام المجازی، و أن لا تلتَفِتْ أالا بما کان وراءَ الشخوص الثلاثه حتی تکون مسلماً و کافراً، و ان کنت وراء هذا فلست مؤمناً و کافراً. و ان کنت تحت هذا فانت مشرکٌ. و ان کنت جاهلا من هذا فانک تعلم ان لا قیمه لک و لا تعُدَّکَ من جمله الموجودات». شیخ ابوسعید در مصابیح میآرد که «أوصلتنی هذه الکلمات الی ما لا أوصلنی الیه عمرُ مائَهِ ألف سنهَ من العباده». اما من میگویم که شیخ ابوسعید هنوز این کلمات را نچشیده بودی همچنانکه بوعلی و دیگران که مطعون بیگانگان آمدند، او نیز مطعون و سنگسار بودی در میان خلق، اما صد هزار جان این مدعی فدای آن شخص باد که چه پردهدری کرده است، و چه نشان داده است راهِ بیراهی را! درونم در این ساعت این ابیات انشاد میکند که تقویت کند به ترجمهی سخن مطعون آمدن بوعلی؛ گوش دار:
اندر ره عشق کفر و ترسایی به
در کوی خراباتِ تو رسوایی به
زنار به جای دلق یکتایی به
سودایی و سودایی و سودایی به» (تمهیدات؛ صص ۳۴۹-۳۵۰)
نمیدانم که در روزگار ما از کفر و اسلام کدام بدنامترند. نمیدانم که کدام یک بیشتر به راه مجاز میروند. اما اینقدر میدانم که از کفر حقیقی نشان کمتر است. وسوسهی متدینان هم پیوسته همین است که «اسلام حقیقی» را بجویند. اما در این میانه، همین طایفه هم نشان اهل خدا را گم میکنند و هم «نشان عرش خدا» را.
فکر میکنید تا پایان این رمضان، چند نفر این توفیق و بخت را خواهند داشت که نشانی از راه بیراهی بیابند و پرتوی از کفر حقیقی بر جانشان بتابد؟
مطلب مرتبطی یافت نشد.