به رغمِ مدعیان…

چند روز پیش، اجرایی از شجریان را با نی حسن کسایی در ملکوت آوردم (این‌جا؛ با عنوان «آیینه‌ی مهر‌آیین») که شاید چندان که باید کسی به آن توجهی نکرد. این اجرا از دو جهت اهمیت بسیار داشت. نخست این‌که آواز روی یکی از غزل‌های درخشان حافظ است: حالیا مصلحت وقت در آن می‌بینم… این غزل، ابیات نابی دارد که گویی برای روزگار ما ساخته شده است؛ روزگاری که ریاکاری و دین‌فروشی بیداد می‌کند و ستمِ طایفه‌ای که زیر عبای دین پنهان شده‌اند کمر آدمیان را شکسته و غرور ایرانیان را مجروح کرده است. این غزل، دو سه بیت دارد که خوب است کمی در آن‌ها تأمل کنیم.
یکی این بیت است که می‌گوید: «بس که در خرقه‌ی آلوده زدم لاف صلاح / شرمسار رخ ساقی و می رنگینم». شاعر در مصرع اول، گریبان خود را می‌گیرد و از آلودگی خرقه‌ی خود گله می‌کند و ابراز شرمساری، اما این شرمساری را هرگز پیش زاهدان و متشرعان نمی‌برد. می‌‌گوید اگر هم از کسی قرار است شرمنده باشم، درست از همان کسی است که زاهدان آن‌ها را می‌رانند و دین‌فروشان و دین‌پناهان دست رد به سینه‌شان می‌زنند: یعنی ساقی و باده!
دیگر این بیت که می‌فرماید: جام می گیرم و از اهل ریا دور شوم / یعنی از اهل جهان، پاک‌دلی بگزینم. دور شدن از اهل ریا نزد حافظ، باز هم پناه بردن به دامان زاهد و شیخ نیست. باز هم به سوی همان چیزی می‌رود که زاهدان ناپاک‌اش می‌خوانند و حرام و نجس و با رندی و به رغم زاهدان همان می را «پاک‌دل» می‌نامند. در میانه‌ی تمام پلیدی‌هایی که می‌بیند و تمام کسانی که تظاهر به پاکی می‌کنند، پاک‌تر از همه همان است که متهم است به ناپاکی.
اما نکته‌ی دوم: در انتهای این اجرا، حسن کسایی درباره‌ی شأن و منزلت شجریان و جایگاه بلند او سخنانی می‌گوید که هر که در زمانه‌ی ما اهل خرد باشد و هنرشناس خوب در می‌یابد که چه معنایی دارند. این سخنان را حسن کسایی سال ۱۳۵۸ گفته است و هنوز که هنوز است، زمام‌داران سرزمین ما چنان که باید حق خدمت شجریان را ادا نکرده‌اند بلکه زمام امور را به دست طایفه‌ای فرومایه سپرده‌اند که کارشان جز جفا و ستم در حق این گوهر معنوی و معرفتی ایران‌زمین نیست. چرا؟ تنها به دلیل این‌که در برابر قدرت و سیاست سر خم نکرده است و تملق زورمدارن و سیاست‌پیشه‌گان ریاکار را نگفته است. همین‌جاست که ریاکاری و تباهی این طایفه آشکار می‌شود تا حدی که بانگ ربنای شجریان را هم برنتافتند و در هاویه‌ی هنرتراشی حکومتی خود افتادند. حالا اگر در این‌ها که نوشتم با من همدل‌اید، یک بار دیگر با حوصله بنشینید و این آواز را از اول گوش کنید.
بایگانی