صفیری ز پرده‌ی راک…

همیشه همه‌ی فریادها را نمی‌توان و شاید هم نباید نهان کرد. ولی بیانِ هر نکته‌ی نهانی، لزوماً به بانگ بلند نیست. گاهی با ناله‌ی حزین هم می‌توان فریاد زد. و گاهی آوازی پست و آرام به قدر صفیری از پرده‌ی راک بلند و تکان‌دهنده می‌تواند باشد. شرح این نکته را فقط با شنیدن این تکنوازی محمدرضا لطفی در بیات اصفهان می‌توان دانست. چنان ناله‌ی نفس‌گیری در این ساز هست که استخوان می‌سوزاند. اجرای این تکنوازی در محفلی خصوصی است که در آن از صدای بچه گرفته تا صدای سرفه، زنگ تلفن و حتی صدای پارس سگ را می‌توان شنید. اما یک نفر هست که گویی از دنیا و مافیها بریده است و در حال و هوای خودش غوطه‌ور است و آن نوازنده‌ی تار است. در میانه‌ی اجرا، سیم دستگاه ضبط از پریز بیرون می‌آید (کسی رد می‌شده گویا پای‌اش به سیم گیر می‌کند). سیم را دوباره به برق وصل می‌کنند اما به زحمت بتوان فهمید که میانه‌ی این اجرا بریدگی دارد یا جایی افتادگی رخ داده است. چیزی که این اجرا را خاص می‌کند و آن جان و آن را در تار و پودش جاری می‌کند، تنها چیره‌دستی نوازنده و آن مضراب‌های ریز، پیوسته و محکم نیست بلکه همین حال غریب نوازنده است. این دل‌گرفتگی آخر اجرا از زبان نوازنده با یک کلمه‌ی ساده بیرون می‌زند: «ببخشید»! بشنوید. شاید بر شما هم همان حالی رفت که بر من می‌رود و بارها رفته است.
پ. ن. بله، ناگفته پیداست که «صفیر» و «راک» مربوط به دستگاه راست‌پنجگاه‌اند و ربطی به «اصفهان» ندارند ولی نکته همین است که چیزهایی که ظاهراً مخالف هم‌اند، ادای حال می‌کنند: از خلاف آمد عادت بطلب کام…
بایگانی