اگر کمی از دور به ماجرا نگاه کنیم، شاید آسانتر بشود دربارهی این وضع حیرتآور داوری کرد. قطعات مختلف این پازل را کنار هم بچینیم و ببینیم چه چیزی حاصل میشود.
پیش از انتخابات، رییس جمهور وقت به دفعات و کرات مرتکب نقض صریح قانون کشور میشود و آشکارا همهی موازین اخلاقی مسلمانی را پیش چشم میلیونها ایرانی زیر پا میگذارد (و البته هیچ قاضی یا دادگاه مستقلی جسارت نکرد گریبان او را بگیرد).
انتخابات برگزار شد و قبل از پایان ساعات رأیگیری در بسیاری از شعبهها، مرجع انتخاباتی کشور، به طور پیشرس نتیجهها را اعلام کرد (این اتفاق البته دورهی قبل هم رخ داد ولی نه با این شدت و با این ارقام حیرتانگیز که درصدش از ابتدا تا انتها یکسان ماند). هنوز رأیدهندگان از بهت بیرون نیامده بودند که بالاترین مقامِ سیاسی کشور، به آقای احمدینژاد تبریک گفت و تلویحاً این علامت را داد که کسی اعتراضی نکند.
هفتهی بعد از انتخابات شاهد بیسابقهترین رخدادهای تاریخ جمهوری اسلامی بودیم. قطع پیامکها، به زانو در آمدن همهی مجاری خبری غیر وابسته به دولت، مسدود شدن وبسایتها، اختلال در ارتباطهای اینترنتی، دستگیری گسترده و بدون توضیح و توجیه همهی فعالان سیاسی به جز کسانی که از آقای احمدینژاد حمایت کرده بودند، امنیتی و نظامی شدن فضای عمومی کشور و دهها اتفاق ریز و درشت دیگر همه به زبان حال داستان اتفاقی را بازگو میکند که تنها برای نفهمیدناش باید نابینا و ناشنوا بود.
من نام این را میگذارم اضعف مواضع قدرت. چرا اضعفِ مواضع؟ به خاطر اینکه کسی که دست و دامناش پاک باشد، نیازی به این همه رفتارهای خارق عادت ندارد. نیاز به این همه قانونشکنی و اعلام وضعیت فوقالعاده و اضطراری ندارد. نیاز به قطع کردن ارتباط تمام ملتاش با تمامِ جهان ندارد. حاکمیت سیاسی ایران با پافشاری بر این وضعیت هیچ کمکی به ایجاد اعتماد به خود نمیکند. حتی اگر تمام ادعاهای دولت مبنی بر سلامت انتخابات درست باشد (که شواهد به شدت خلاف آن را نشان میدهد)، وضعِ موجود تنها باعث سوء ظن بیشتر میشود.
گمان میکنم در وضعیتی که جهان به جایی رسیده بود که نظام جمهوری اسلامی را نظامی بالنسبه با ثبات توصیف میکرد و گزینهی تغییر رژیم به طور کامل ازدستور کارِ آمریکا داشت خارج میشود، این عقبگرد و این رفتارهای عصبی و خشنی که از سوی حکومت سر میزند، تنها یک نکته را نشان میدهد: حاکمیت دیگر حتی به خودش هم اعتماد ندارد! حاکمیت سیاسی عمیقاً از شکافی که میانِ خودش و ملت (حداقل بخشی از ملت) به وجود آمده است آگاه شده است و حاضر نیست پیامدهای آن را بپذیرد یا اقدامی برای اصلاح آن بکند. در نتیجه، تنها راه باقی مانده این است که خودش را به ندیدن و نشنیدن بزند و وانمود کند همه چیز خوب است و رو به راه! برای این تظاهر، ناگزیر باید همهی معترضان را اغتشاشگر و اخلالگر قلمداد کند و پرده به روی خونریزی و قانونشکنی صریح نیروی نظامی، امنیتی و لباسشخصیها بیندازد و جوری رفتار کند که انگار تخریب اموال عمومی کار معترضان است (هم عکس و هم فیلم از تخریب اموال عمومی به دست نیروهای پلیس ضد شورش وجود دارد).
اشتباه نکنیم. در هر وضعیت آشوبزده و بحرانی در هر جای دنیا، اصلاً بعید نیست که اغتشاش رخ بدهد. اما پارانویا داشتن و مخالفان و معترضان را یکدست به اغتشاشگری متهم کردن و برنامهریزی گسترده برای به صلابه کشیدن آنها، افترا زدن و تحریف مواضعشان و پرتاب کردن توپ به میدانِ آنها، نشان از نگاه و حرکتِ دیگری دارد. عیب جستن از طرف مقابل، یک بار و دو بار میشود. پاسخ عیب را با عیبجویی نمیشود داد. وقتی میگویند شما قانونشکنی کردهاید نگویید شما هم قانون شکستهاید، توضیح بدهید که خودتان قانونی را نشکستهاید!
این ماجرا اکنون تبدیل به چیزی شده است بیش از یک تخلف انتخاباتی. فراموش نکنیم که ۱) هر رأیدهندهی ایرانی «حق» دارد که آقای احمدینژاد را نخواهد – به عبارت دیگر، با رأی ندادن به او و نخواستن او مرتکب هیچ کار خلاف قانونی نشده است؛ ۲) هر ایرانی طبق قانون حق دارد در هر تجمعی که خواست شرکت کند (به شرطی که سلاح حمل نکند و مخل مبانی اسلام نباشد) – اصل ۲۷ قانون اساسی؛ ۳) هیچ دولتی حق وضع حکومت نظامی ندارد، مگر با تصویب قبلی مجلس آن هم با کلی قید و شرط و ملاحظه (اصل ۷۹ قانون اساسی)؛ ۴) حاکمیت سیاسی اجازهی مسدود کردن مجاری اطلاعرسانی کشور را (بنا به قانون) ندارد (اصل ۲۵ قانون اساسی)؛ ۵) بنا به قانون کشور، شورای نگهبان میتواند حتی انتخابات را ابطال کند. در نتیجه، ابطال انتخابات به معنای فروپاشی نظام نیست و امری است که قانونگذار به طور طبیعی آن را پیشبینی کرده است و هیچ اتفاق خرق عادت یا منافی قانون یا مخالف شرعی نیست؛ ۶) همهی اینها را که کنار بگذاریم، هنوز آقای احمدینژاد پاسخ دروغهایاش را نداده است و همچنان به استراتژی فرار به جلو ادامه میدهد. یک روز ملت معترض را آشکارا خس و خاشاک میخواند و روز بعد پس از اعتراض شدید اللحن مردم از جمله محمدرضا شجریان، شروع به توجیه بیتربیتی و زبانِ لمپنیاش میکند. آقای احمدینژاد چیزی به اسم عذرخواهی نمیشناسد چون همهی کارهایاش درست است و همیشه بداخلاقیها، وقاحتها، بیتقواییها، پردهدریها و قانونشکنیهایاش مهر تأیید خورده است.
زورآزمایی با ملت خوب است و اعتراض به قانونشکنی صریح دولت اسماش قانونشکنی است؟ کی قرار است دست از فرافکنی بردارید؟ من فکر میکنم یکی از قربانیهای بزرگ این بازی مضحک، قانون کشور است. این قانون را یا دارند از نو مینویسند و یا آن را تبدیل به جسد بیخاصیت و بیمصرفی خواهند کرد که فقط به درد امر و نهی فرمایشی خواهد خورد. آرامآرام، امر به معروف و نهی از منکر تبدیل به چیزی شده است که فقط زمینهساز ضرب و شتم، سب و لعن و تعرض حکومت به شهروندان است و نه مستمسک اخلاقی و دینی معتبری برای نظارت شهروندان بر حاکمانشان.
گمان میکنم امروز ترس و وحشت بر نظام سیاسی کشور مستولی شده است و برای پنهان کردن این ترس، دست به خشونت میزند و تلاش میکند حایلی میان خود و جهان بکشد تا کسی از آنچه میگذرد با خبر نشود. اگر این ترس و وحشت وجود ندارد و امنیت بر قرار است، همین فردا درهای کشور را به روی همهی رسانههای جهانی باز کنند تا همه بتوانند از میزان حمایت مردمی گسترده از آقای احمدینژاد گزارش دهند. اطمینان و اعتماد به نفس باعث آرامش میشود؛ وحشت و ترس است که مسبب حرکات خشن، عصبی و خلاف قاعده میشود. این وحشت را میتوان در چشمان نظامی تماشا کرد که از بخش مهمی از مردم خودش هراس دارد؛ حتی مردمی که تا دیروز در صف حامیان استوار خودش بودند. آیا نظام هنوز قابلیت و ظرفیتِ خود-اصلاحگری دارد؟ آیا نخبگان قدرتمندِ سیاسی کشور هنوز راهی برای جبرانِ این همه اشتباه عمیق استراتژیک دارند؟ آیا استکبار جهانی است که اخلال میکند یا استکبار وطنی که قلمها را میشکند، روزنامهها را میدَرد و زبانها را میبُرد؟
نوشتههای مرتبط:
- راز دل خاطرم نیست این را پیشتر نوشته باشم اینجا یا نه....
- گر چه ماهِ رمضان است… (۱) با خود عهد کرده بودم که از مناسبت ماه رمضان...
- شبزندهدار این غزل از شهریار است که شجریان میخواند. برنامهی گلهای...
- تصحیح یک اشتباه امروز خبری در سایت هنر و موسیقی آمده بود دربارهی...
- اخبار معوقه! این دو سه روز گذشته به مرحمت بد قولیهای شرکت...