سیاستِ کشور ما در این چند هفتهی اخیر، آزمونهای متعددی را پشت سر گذاشته است (و در مهمترین آزمونها مردود شده است)؛ درست بر خلاف ملتِ ما که در همهی آزمونها سربلند و استوار برون آمده است. سیاستِ ما در آزمون عدالت رفوزه بیرون آمد؛ اما نمرهاش ۲۰ اعلام شد. چرا؟ چون امکان ندارد که در چنین کشوری اصلاً بیعدالتی صورت بگیرد! در نتیجه، وقتی بشود فرض کرد که تحقق بیعدالتی محال است، هر عقلی به طور طبیعی حکم میکند که عدالت بر قرار است و هیچ حقی ناحق نمیشود و هیچ مظلومی در کشور وجود ندارد (حبذا مهرورزی و عدالتگستری) جز البته صاحبِ قدرت وقت که تمام جهان دارد به او ظلم میکند و نابرابری و تبعیض در رساندن پیام انسانی و اخلاقیاش به گوش بشریت باعث تضییع حقوقاش شده است (ای دادِ بیداد!). در کشور ما اکنون هیچ صدایی خفه نمیشود (الحمد لله) جز صدای رسانهی ملی ما که هیچ کس نمیتواند آن را بشنود (وا اسفا)!
از سخن دور نیفتم. نمیتوان «فرمود» که عدالت بر قرار است و شما از من بپذیرید که عدالت بر قرار است. نمیتوان چهرهی رنجور یک بیمار را دید و او را در احوال سکرات موت تماشا کرد و گفت که سالم است. از یاد نبریم که سلیمانِ مرده، تا زمانی توانست بر عصا تکیه بزند که عصا را موریانه نخورده بود.
از صورتبندی وضعیت موجود میتوان عبور کرد. اما هیچ روزی به اندازهی این روز، امیدبخش نبوده است. باید همیشه از صورت ماجراها عبور کرد. باید از کف دریا گذشت. این صورتهای عالم، کفِ دریاست. آب زلال، زیرِ این کفهاست. من باور دارم که ریشهی خرد، اخلاق و انسانیت ملت ما هنوز زنده و سالم است. این ریشه جوانه زده است و هر قدر که تبر به تنهاش بزنند، ستبرتر از پیش خواهد رویید. این همان خطای محاسباتی تبرزنان است که فکر میکنند ریشه را کندهاند.
عدالت را ادعا ثابت نمیکند. رفاه، امنیت و آسایش ملت چیزی نیست که بتوان با ادعا و تبلیغ محقق کرد. رفاه و آسایش باید دیدنی و لمسکردنی باشد. ملت، «وظیفه» ندارد که رأی بدهد: ملت «حق»اش رأی دادن است و حقاش تغییر آن چیزی است که نمیخواهد. نمیتوان به مردم گفت که شما «حق»تان یا «وظیفه»تان این یا آن است. ملت، بالغتر از آن است که بتوان با «تشر» و با فرموده به او فهماند که چه و که هست. ملت خواهد رویید و خواهد بالید.
این است حدیث پایداری ملت ما:
چه تازیانه ها که با تو تاب عشق آزمود
چه دارها که با تو گشت سر بلند
زهی شکوه قامت بلند عشق
که استوار ماند در هجوم هر گزند.
نگاه کن
هنوز آن بلند دور،
آن سپیده آن شکوفه زار انفجار نور
کهربای آرزوست،
سپیده ای که جان آدمی هماره در هوای اوست،
به بوی یک نفس در آن زلال دم زدن
سزد اگر هزار بار
بیفتی از نشیب راه و باز
رو نهی بدان فراز
ما صبوریم. خردمندی ما بیشتر از کسانی است که از هول مرگِ قریبالوقوعی که رعشه بر اندام انسان میاندازد، هر سیاهی را سپید مینمایند و هر اهریمنی را در لباس اهورا میفروشند. صبر و خرد پشتوانهی ماست، بر خلاف خدعه، نیرنگ و دینفروشی که تمامِ سرمایهی بدکنشان و استخفافگران است. پسلرزههای زلزله در راه است. دیدنِ شکاف و شنیدن آن بانگ مهیب، کار سختی نیست. خود را به ندیدن و نشنیدن زدن است که سخت است.
خرابِ خفت تلبیس دیو نتوان بود
بیا بیا که همان خاتم سلیمانی
روندگان طریق تو راه گم نکنند
که نورِ چشمِ امید و چراغ ایمانی
ما با ایمانمان زنده خواهیم ماند، ولو ایمان را به خدعه و نیرنگ بیالایند. ما با همین «دینِ حنیف» خواهیم بالید، ولو «احبار» قوم، زهر در رگهای دیانت محمدی تزریق کنند. ما به هیچ خدعه و نیرنگی، نه دست از ایمانمان میکشیم و نه امیدمان را میکُشیم. شما صدای مهیب شکستنِ عصای سلیمان را شنیدید؟
پ. ن. من همینجا از حضرت سلیمان به خاطر مقایسهی نامربوط عذرخواهی میکنم؛ غرض همان داستان عصا بود که هیچ معنای الهی یا اسطورهای در خود ندارد و فقط نمادی است از فروپاشی و مرگ و زوال.
چندین ساعت است ویدیوی سخنرانی آیتالله خمینی به مناسبت شهادت آقای مطهری در وب میچرخد (دلیلاش هم مثل روز روشن است). بد نیست ملت این را دوباره ببییند:
نوشتههای مرتبط:
- خطای فاحش کامران دانشجو – فرار به جلوی احمقانه! نامهای در وب دیدم دیروز که ظاهراً از قول صادق...
- مسجدِ مهمانکش یا دولتِ ملتکش؟ یک بار دیگر دربارهی منطق معیوب اکثریت نوشته بودم. این...
- آقای صدا و سیما! روز امتحان و داوری فرا رسید! مقرر شده است که آقای احمدینژاد فردا شب ۴۵ دقیقهی...
- از فساد انگلیسی تا فساد ایرانی! شبکهی خبر ایران را (باز هم برای تمدد اعصاب!) دارم...
- موسوی مترِ مناظره را عوض کرد چرا مناظرهی موسوی با احمدینژاد، اتفاق مهمی در سیاستِ ما...