ما آدمیان با کلمه زندگی میکنیم. این کلمهها، این واژهها، صورت دارند و معنا. گاهی اوقات، صورت کلمات تغییری نمیکند اما چنان این کلمات از معنا تهی میشوند یا از معنا تهیشان میکنند که به جای اینکه نشانه باشند و دلالت بر امری بکنند و اسباب هدایت شوند، بیشتر مایهی گمراهی و ضلالت میشوند. گاهی اوقات، سخنناشناسان و اطفال نورسیده، صورت کلمات را هم از شکل میاندازند. اما آفت و خطر این تعرض به واژهها آن اندازه نیست که آفت دستاندازی به سیرت و مفهوم کلمات.
وقتی کلمات بیسیرت میشوند، مفاهیم جا به جا میشوند. کلماتی که میتوانند مانند قطبنمای اخلاقی انسان عمل کنند، درست به مثابهی زهری قاتل، تمام فضای ذهنی آدمی را میتوانند مسموم کنند و او را از پا بیندازند. آنچه روزی نوشدارو بود، ناگهان تبدیل به زهر هلاهل میشود. گاهی نام چیزی را ایمان میگذارند، اما بوی تعفنآمیز ریا و بیاخلاقی چنان از لایهلایهی آن تراوش میکند که تنها بیماردلان میتوانند نام آن چیز را ایمان بگذارند. گاهی اسم چیزی را بصیرت میگذارند ولی تنها باید نابینا بود یا دچار کوردلی و بیماری باطن بود تا گمراهی مزمن مندرج در آن را هدایت و آگاهی بنامیم.
پیشتر عباراتی را از یکی از نامههای عینالقضات همدانی نقل کرده بودم با مضمونی مشابه:
«اکنون علما را به طیلسان وآستین فراخ شناسند. کاشکی بر این اختصار کردندی که انگشتری زرین دارند، و لباس حرام و مراکب محظور و آنگه گویند: عزّ اسلام میکنیم! اگر این عزّ اسلام است، پس عمر چرا چندین روز مرقع میدوخت؟ مگر ذلّ اسلام میطلبید؟ معاویه با او این عذر آورد به شام. پس عمر گفت: نحن قومٌ اعزّنا الله بالاسلام فلا نطلب العز فی غیره. و سلمان فارسی گفت:
أبی الاسلام لا اب لی سواه
اذا افتخروا بقیس او تمیم
اکنون اگر کسی دعوی علم کند، در نوشته و خواندهی او نگاه نکنند؛ و نطق او ببینند هر که فصیحتر زبان بود به هذیانات محدث او را عالمتر نهد. و در سلف صالح و در اخلاق و اوصاف مرد نگاه کردندی، و هر که از دنیا دورتر بودی، او را عالمتر نهادندی. و چون این نبودی، هر که طلب دنیاش کمتر بودی و قانعتر بودی و قیام اللیل و صیام النهار او را بیش بودی، او را به صلاح نزدیکتر دانستندی. و لیکن کما انا کما انت کما الموضع کما الدّر. اکنون دینی دیگر است در روزگار ما. فاسقان کمال الدین، عماد الدین، تاج الدین، ظهیر الدین و جمال الدین باشند پس دین شیاطین است. و چون دین، دین شیاطین بود، علما قومی باشند که راهِ شیاطین دارند، و راه خدای تعالی زنند. یا داوود لا تسأل عنی عالماً أسکرهُ حبُّ الدنیا فیقطعک عن طریق محبتی أولئک قطّاع الطریق علی عبادی.
در روزگار گذشته خلفای اسلام علمای دین را طلب کردندی و ایشان میگریختندی. اکنون از بهر صد دینار ادرار و پنجاه دینار حرام، شب و روز با پادشاهان فاسق نشینند. ده بار به سلامِ ایشان روند. و هر ده بار باشد که مست و جنب خفته باشند. پس اگر یک بار، بار یابند از شادی بیم بود که هلاک شوند. و اگر تمکین یابند که بوسی بر دستِ فاسقی دهند، آن را به تبجح بازگویند و شرم ندارند «و ذلک مبلغهم من العلم». و اگر محتشمی در دنیا ایشان را نصف القیامی کند، پندارند که بهشت به اقطاع به ایشان دادهاند. در نطق نزدیک بدیشان، در معامله دور از ایشان. بیت:
اما الخیام فانها کخیام
و اری النساء الحیّ غیر نسائها
أشد الناس عذاباً یوم القیامه عالمٌ لم ینفعه الله بعلمه. خدای تعالی ما را خلاصی بدهاد، و رسوایی قیامت و فضیحت آن از ما بگرداناد.
جوانمردا! علماء السوء دیگرند و جهال السوء دیگر. هر که بوی علم هنوز نشنیده، او را از علماء السوء نتوان نهاد. ائمهُ مضلون چون بدانند که راه خدای چیست، پس به حقوق آن قیام ننمایند. این مرد را از علماء السوء توان نهاد. اما آنکه از خدای تعالی نام شنیده بود، و از دین خدای تعالی نام شنیده بود، کجا عالم بود؟! ثبت العرش، ثم انقش علیه. اول عالم بباید بود تا پس بد بود. صدق رسول الله – صلعم – أشد الناس عذاباً یوم القیامه جاهلٌ فاسقٌ ضالٌ مضلٌ، ثم یزعم بجهله و حمقه انّه عزیزٌ عند الله و من ورثه أنبیائه. أیُّ داءٍ ادوی من هذا؟ و أیه حماقهٍ أعظم من هذه؟ «و ذلک هو الخسران المبین»، لا دنیا و لا آخره. «یدعو لم ضرّه اقرب من نفعه، لبئس المولی و لبئس العشیر».» (نامهها؛ ج ۱، صص۲۴۳-۲۴۵)
این مضمون، تازه نیست. در قرآن هم آمده است که: «قلْ هَلْ نُنَبِّئُکُم بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا» (کهف: ۱۰۳-۱۰۴) (یعنی بگو: «آیا شما را از زیانکارترین مردم آگاه گردانم؟» [آنان] کسانىاند که کوشششان در زندگى دنیا به هدر رفته و خود مىپندارند که کار خوب انجام مىدهند.) این تصور دقیقاً از همینجا میآید که مفاهیم واژهها جا به جا میشود. وقتی واژهها و کلمات را در جای درست خود به کار نبریم و آنها را خرج مقاصد پست و حقیر خود کنیم – حتی ناخودآگاه و از سر بیدقتی – فضای ذهنی مخاطب و شنونده غبارآلود میشود و معنا را دیگر درست تشخیص نمیدهد. از همین روست که نامِ جاهلان را عالم میگذارد و گمراهان را اهل بصیرت میخواند.
حال، در ماه رمضانایم. این ماه رمضان هم دچار همین بلا شده است. یعنی رمضان، چنان شده است که برای طایفهای حکایتی جز «رم از آن» ندارد. کمتر کسی میتواند از این ماه رمضان، چنانکه باید بهرهای ببرد که به صفایی و زلالی خاطری برسد. عمدهی مردمان در همین تکرار میمانند. اهل ایمان خوب است هر روز رمضان و آخر ماه رمضان هر سال از خودشان بپرسند که روزهای که امسال گرفتهاند چقدر بهتر از روزهی سال پیشتر بوده است؟ و چه مقدارش همان عادت و تکرار؟ پیداست آزمون سختی است.
این ماه رمضان، آزمون خوبی است برای اینکه وقتی از صیام و روزه سخن میگوییم درست و دقیق بدانیم از چه حرف میزنیم. سادهدلی است اگر گمان کنیم که چیزی که ما امروز اسماش را گذاشتهایم روزه یا رمضان، دقیقاً همان چیزی است که در زمان پیامبر یا پیش از او – مثلاً در زمان مریم مادر عیسی – مردم زمانه یا خود این افراد میفهمیدهاند. اگر این مقدار را بپذیریم، باید گفت که برای اینکه به فهمی زلالتر از این رمضان و این روزه – چنانکه آنها میگفتهاند – برسیم، باید به این فهم متعارف و معمول از رمضان و روزه کافر شویم. از این اسلام مجازی درست در چنین جاهایی باید عبور کرد. کار آسانی نیست ولی محال هم نیست. عبور لازم دارد. گامهای بلند باید برداشت. این قالبهای متعارف را باید شکست. آن کسی که امروز نزد ما، کمالالدین و عمادالدین و تاجالدین است، غالباً از فاسقان است. هر چه دین، در زمان عینالقضات دین شیاطین بوده است، امروز به مراتب این آفت و بیماری شدیدتر شده است، به ویژه که بخش بزرگی از واژگان و کلماتی که فضای فکری دینی ما ایرانیان و فارسیزبانان را میسازند یکسره گروگان یا زندانی رهزنان راه دین و قطاعالطریقی است که در لباس علما، خلایق را از راه به در میبرند. کفر حقیقی در چنین جاهایی به کار میآید: مسلمانان، مسلمانان، مسلمانی ز سر گیرید…
نوشتههای مرتبط:
- تناقض خودی و کفر موحدانه دریافتن شأن خودی آدمی مقام تناقض است. تناقض است چون...
- به قرآن سخن گفتن: هرمنوتیک ادبی عینالقضات همدانی در سراسر پهنهی تاریخ و فرهنگ مسلمان – ایرانی –...
- گر چه ماه رمضان است… (۴) این مذاهب – و آداب و مناسکشان – چیزی نیستند...
- گر چه ماهِ رمضان است… (۱) با خود عهد کرده بودم که از مناسبت ماه رمضان...
- نامهی عینالقضات – ۱: حساسیت به ظلم ولو در حد یک کلمه مدتهاست – بلکه سالهاست – در این فکرم که روزی...