لابی کردن خوب است یا بد؟ پاسخ مختصر و سرراست من این است: بله خوب است. خیلی هم خوب است و باید تشویق شود. اما کمی توضیح لازم دارد چون – به ویژه در فضای مسموم توییتری – این لابیگری خودش یعنی «جرم» و نه حتی «اتهام». مجازاتاش هم محاکمهی صحرایی و اعدام سرپایی است (زنده باد آزادی بیان!). طبعاً ما با اینها کاری نداریم. اما چرا لابی کردن خوب است؟ دقیقاً به این خاطر که گزینهی دیگر در برابر لابی کردن، لابی نکردن و مذاکره و گفتوگو نکردن است. لابی نکنند چه کار باید بکنند؟ اخلال. هارت و پورت. شاخ و شانه کشیدن. آن هم شاخ و شانه کشیدن طرفین. تعطیل کردن لابیگری یعنی تعطیل کردن دیپلماسی و رواج انقلابیگری.
برای فهمیدن اهمیت این نکته باید کمی در افق و ترازی کلانتر و مستقل از ماجراهای ایران و آمریکا به موضوع نگاه کرد. یکی از بهترین و درخشانترین نمونههای لابیگری و تداوم دیپلماسی نوع رابطهی آمریکا با اتحاد شوروی بود. بدون لابیگری جنگ هستهای در دورهی کندی بسیار محتمل بود. موضوع فقط به آمریکا و اتحاد شوروی مربوط نیست. فقط هم دربارهی رابطهی ایران و آمریکا نیست. سایر کشورها هم ابزار مشابهی دارند که از آن استفادهی مؤثر میکنند. یکی از کشورهایی که در استفاده از این ابزار استاد است، اسراییل است. اسراییل عموم مشکلات سیاسی را با آمریکا با لابیگری حل میکند. دقیقاً به همین دلیل بود که در دورهی احمدینژاد که از نقاط اوج تعطیل کردن دیپلماسی و لابیگری در تاریخ جمهوری اسلامی بود، اسراییل همیشه میتوانست با لابی کردن برندهی نهایی ماجرا شود.
اسراییل لابی میکند و همیشه کرده است. جمهوری اسلامی هم. و از این لابی کردن باید استقبال کرد. لابی کردن جایگزینی است برای بیثباتسازی وبدیلی است برای رفتن به سوی خشونت و ترور. لابیگری یعنی باز کردن باب مذاکره. نفی و تخطئه آن یعنی تجویز و تقدیس خشونت بیمحابا. چطور میشود در میدان لابیگری موفق بود؟ سؤال اصلی این است. اسراییل را خوش نمیداریم؟ یاد بگیریم حرفهایتر علیهاش لابی کنیم. جمهوری اسلامی را خوش نمیداریم؟ یاد بگیرید در همان میدان لابی جمهوری اسلامی را زمین بزنید. نه با پاک کردن صورت مسئله. مغزتان را به کار اندازید. آنها که توانایی و مهارت استفاده از نیروهای عقلیشان را ندارند، طبیعی است که مایل باشند به سر گردنه گرفتن و لاتبازی. پس باید انتخاب کرد بین لاتبازی و لابیگری.
نایاک برای «جمهوری اسلامی» لابی میکرده و میکند؟ نمیدانم. شاید. یعنی ظن قوی همین است که به نفع لایهها و بخشهایی از قدرت متکثر در جمهوری اسلامی لابی میکرده است. خوب؟ بد است؟ نه. خیلی هم خوب است. دوست داشتید گروگانگیری کند مثل سپاه؟ تمام این زندانیهایی که در طول این سالها آزاد یا مبادله شدهاند از طریق همین لابیگری آزاد شدهاند. یک روز با لابیگری عمان و یک روز با لابیگری قطر. یک روز هم با لابیگری سوییس. دیپلماسی یعنی همین. حل مشکلات از طریق گفتوگو بدون خونریزی. اگر بگوییم لابیگری تعطیل یعنی در واقع باید بگوییم تمام آنها که گرفتار این حبسهای سیاسی در میان زد و خورد رقبای سیاسی داخل و خارج شدهاند، همان بهتر که در گوشهی حبس میمردند. آیا دوست نداشتیم کاووس سیدامامی امروز زنده میبود؟ دوست نداشتیم بقیهی محیط زیستیها آزاد شوند؟ چه کسانی از بن ضمیر مخالف گشایش سیاسی هستند؟ کسانی که نه توان لابیگری دارند نه علاقهای به آن.
اما جمهوری اسلامی بالفعل موجود – یعنی ج ا عریان و چکیده و خلاصهی قدرت محض از جنس خامنهای و خمینی – مطلقاً میانهای با لابیگری و دیپلماسی ندارد. برای همین است که در زمین زدن نوع سیاستورزی امثال ظریف با مخالفان خودشان متحد میشود. پاسخ سرراست به این مشکل یا دوراهی این است: لابیگری نمیخواهید؟ اولین و در دسترسترین گزینه، بالا بردن تنشها و هدایت نوع رابطه به سوی درگیری و خشونت است که شروعاش شاید با شما باشد ولی پایان دادناش دیگر با شما نخواهد بود.
نوشتههای مرتبط:
- آزادی با زنجیر، آزادی بیشادی و آزادی ویرانی وضعیت خاور میانه وضعیتی پیچیده و پر-ازدحام است که مدعی...
- سخنی با مسعود پزشکیان ابتدا میکنم به نقل عباراتی از بیانیهی ۱۶ میر دلاور...
- گزینههای پیش روی ایرانیان در روز جمعه ۱۵ تیر ۱۴۰۳ سه گزینه پیش روی ایران است: ۱. رأی دادن به...
- دگرگونی یا گذار فیروزهای؟ صفبندیهای سیاسی یکسره به هم ریختهاند. جامعه ایرانی پوست انداخته...
- تاریخچه، مفهوم و معیار رأی دادن در انتخابات ۱۴۰۳ احمد صدری مقدمه من در ماهیّت استبدادی جمهوری اسلامی پس...