در حاشیهی یادداشت گنجی و اعتراض صاحب سیبستان به او، فکر میکنم خوب است مسأله را از ارتفاع بالاتری ببینم. نقد مهدی به گنجی – به نظر من – بیش از آنکه نقدی اصولی باشد، نقدی است مصداقی که نتیجهی فروکاستن صورت مسأله به دوگانهای است که گویا در روایت مهدی هیچ شق سومی نمیتواند داشته باشد.
من به هیچ وجه با صورتبندی مهدی که میگوید «ما اپوزیسیون عربستان نیستیم» موافق نیستم نه به این معنا که ما اپوزیسیون عربستان هستیم بلکه به این معنا که فکر میکنم این صورتبندی تقلیل دادن قصه است به «یا این یا آن» و مغالطی با قضیه برخورد کردن. اینکه یک نفر ایرانی به نظام بیداد و تبعیض در ایران معترض باشد هیچ منافاتی ندارد با اینکه دربارهی نقض حقوق بشر در عربستان و اسراییل هم موضع داشته باشد. اتفاقاً همینکه یک نفر روشنفکر که دغدغهی اصلاح وضعیت سیاسی ایران را دارد، موضع نظری روشنی نسبت به نقض مکرر حقوق بشر در عربستان واسراییل داشته باشد، نشان از استقلال فکری اوست نه اینکه اولویتهایاش را درست تشخیص نداده است. این ادعا که گنجی نوعی با نقد حقوق بشر در اسراییل، اولویتهای خانه را فراموش کرده است و انرژیاش را دارد جای دیگری تلف میکند و به بهای ویرانی وطن در پی آبادی جهانِ دیگران است به نظر من مغالطهای بزرگ است. شما برای اینکه نسبت به اسراییل موضع داشته باشید، هیچ ضرورتی ندارد از کوشش برای آبادانی وطن خودتان دست بکشید. اثبات شیء نفی ما عدا نمیکند. تقلیل دادن بحث سیاسی به این دوگانهی جمعناپذیر که شما یا اپوزیسیون ایران هستید یا اپوزیسیون عربستان، خالی کردن فعالیت سیاسی و روشنفکری از هر گونه ارزش و محتوای اخلاقی است و فروکاستن آن به یک نزاع صرف قدرت.
تا این اندازه با مهدی موافقام که متعلق فعالیت ما کاستن از آلام ایران و ایرانی است. و میپذیرم که هدف ما زدودن رنجی است که از زبانه کشیدن بیداد و استبداد در سرزمین ما بر سر ما و هموطنانمان میرود. ولی چه کسی گفته است که نقد اسراییل مترادف است با فراموش کردن رنج آنها؟ این ادعا بسیار ادعای بزرگی است که بگوییم اگر روشنفکر ایران یا فعال سیاسی ایرانی در منظومهی فکریاش موضعی نسبت به وضع حقوق بشر در عربستان، اسراییل یا حتی هر نقطهی دیگری از جهان یافت شد، دیگر مسؤولیت وطنیاش را که همانا کاستن رنج مردم ایران است از یاد برده است. پس باید ریشهی قضیه را بیشتر کاوید. من فکر میکنم آنچه مهدی نوشته است همچنان سطح و صورت قصه و نظر خود اوست. باید دید لایهی زیرین بحث چیست.
بحث گنجی را از یک منظرِ بسیار مهم، واجد ارزشی حیاتی برای هم فعالان سیاسی و هم عموم ایرانیان و مشخصاً منافع ملی ایران میدانم (درست بر خلاف مهدی که آن را در راستای مخالف آن ارزیابی میکند) به این دلایل که: نوک پیکان حملهی گنجی سیاستهای آمریکا را هدف قرار داده است و مثالهای عربستان و اسراییل به نظر من نمونههای بسیار خوبی از دوگانهگی سیاست آمریکاست. به زبان دیگر، این نمونههای برجسته، به خوبی فقدان مشروعیت اخلاقی آمریکا را برای دفاع از حقوق بشر در جاهای دیگر – در این مورد ایران – نشان میدهد. به عبارت دقیقتر، آمریکا برای اینکه سخناش خریدار داشته باید ابتدا موضع خودش را بپیراید. این نکته از این باب مهم است که روشنفکران ایرانی و فعالان سیاسی مخالف جمهوری اسلامی دقیقاً همین حرف را به جمهوری اسلامی میزنند: ایران برای اینکه نشان بدهد میشود به برنامهای هستهایاش کار نداشته باشند باید بیاید اول ثابت کند که خطری برای جهان ندارد و نظارت کامل بر فعالیتهای هستهایاش وجود داشته باشد و مثلاً غنیسازی را تعلیق کند. این عیناً همان است که بگویی آمریکا برای اینکه سخناش مشروعیت اخلاقی دربارهی ایران داشته باشد، اول بیاید تکلیفاش را به موازین ضد-دموکراتیک و ضد-حقوق بشری اسراییل روشن کند تا بعد ببینیم چه میشود.
اما اسراییل مشخصاً از این باب برای ما مهم است که: آمریکا و غرب مهمترین زمینهی نزاعی که با ایران دارند که قویترین اجماعهای سیاسی را درست بر مبنای همان علیه ایران ساختهاند، برنامهی هستهای ایران است. در قصهی برنامهی هستهای ایران نقش اسراییل بسیار کلیدی است و این نقش تنها از این باب نیست که اسراییل خود زرادخانهی هستهای دارد بلکه دقیقاً از این باب است که اسراییل نقشی محوری در لابیهای فعال برای اعمال فشار سیاسی روی ایران دارد.
چه بسا گروهی چنین فکر کنند که الان برای به زانو در آوردن نظام سیاسی ایران اجماعی جهانی شکل گرفته است و آمریکا مهمترین و قویترین عامل این اجماع است. اسراییل متحد آمریکاست. نقد اسراییل و موضع شدید و جدی علیه اسراییل گرفتن – به حق یا به ناحق – ممکن است باعث تعلل آمریکا در حمایت از اپوزیسیونی شود که مخالف نظام جمهوری اسلامی هستند. به عبارت دقیقتر، این گروه اینگونه میاندیشند که دستکم تا زمانی که بشود جمهوری اسلامی را سرنگون کرد، میتوان با آمریکا همدست شد؛ چشم بر تمام فقدان مشروعیت اخلاقی و بیصلاحیتی آمریکا در کارنامهی حقوق بشریاش بست؛ هیچ سخنی هم دربارهی اسراییل نگفت و تا هنگامی که این رژیم بیدادگر را از مرکب قدرت پیاده نکردهایم، میشود با آمریکا راه آمد و عنداللزوم از منطق «مداخلهی بشردوستانه» هم حمایت کرد ولو مقدمات حقوقی و شرایط ضروری آن تأمین نشده باشد تا نهایتاً به هر وسیلهای – با تحریم یا با حملهی نظامی – نظام ایران ساقط شود و آن وقت ببینیم چه میشود کرد.
واقعیت این است که این صورتبندی هم مبتنی بر قرائتی ماکیاولیستی از قدرت و سیاست است که در آن هدف هر وسیلهای را توجیه میکند که از نظر من اخلاقاً مردود است و نمونهای است از بیمسؤولیتی سیاسی که زیر نقاب دلسوزی برای مردم ایران و دغدغهی عدالت و آزادی و حقوق بشر داشتن پنهان شده است – ولو اشخاص در این دلسوزی حقیقتاً صادق هم باشند – که در آن هیچ وقت از خودِ مردم ایران سؤالی پرسیده نمیشود و همیشه عدهای – این گروه از اپوزیسیون – به نامِ آنها و به جای ایرانیان میخواهند تصمیمی برای سرنوشت سیاسی و ملی آنها بگیرند. از جنبهای دیگر، این صورتبندی را من معصومانه و سادهلوحانه هم میبینم. تاریخ خواندن کمی به ما در اوراق کردن این نگاه کمک میکند، چه این تاریخ تاریخ دوردستتر باشد و چه تاریخ معاصر ما. یادداشت درخشان دکتر حسین کمالی در شرح ماجرای عراق و قصهی کنعان مکیه («گاهی به پریشانی گاهی به پشیمانی»)، شباهت غریبی به وضعیت معاصر ما دارد. آیا سرنوشت امثال کنعان مکیه برای کسی از میان اپوزیسیون درس عبرتی میشود یا معتقدند که آنچه که در عراق رخ داد برای ایران رخ نخواهد داد و اگر مسؤولیتی متوجه کسی باشد فقط و فقط متوجه مستبدان حاکم بر ایران است؟
لذا با مضمون کلی نوشتهی گنجی موافقام (ولو بشود در بعضی مصادیق با او چالش کرد) و فکر میکنم نقدی است شجاعانه و صریح به رفتار اپوزیسیون و در آن هیچ جا به جایی اولویتها هم صورت نگرفته است. این سخن را میتوان متوجه هر کسی کرد جز اکبر گنجی که خودش تا پای جان در همان اولویت دفاع از خانه و وطن جنگیده است و سالها زندان و شکنجهی جمهوری اسلامی را چشیده است. اینکه به اکبر گنجی بگوییم اولویتهایاش را درست تشخیص نداده است و مثلاً عربستان یا اسراییل را بر ایران مقدم داشته است هم جفاست و هم مغالطه.
به یک بند از نوشتهی مهدی میپردازم که به نظر من میتواند در آن خدشه کرد و خدشههایی جدی هم میتوان بر آن وارد کرد. مهدی مینویسد:
«ما مدافع مردم فلسطین هم نیستیم. خود انها هم چنین چیزی از ما نخواسته اند که سهل است گفته اند لطفا در کار ما دخالت نکنید! تا زمانی که اسرائیل یا عربستان یا روسیه و لبنان یا هر جای دیگر جهان به حقوق مردم ما و منافع ملی ما آسیبی وارد نکرده باشند رابطه ما با آنها حسنه خواهد بود. توجه اپوزیسیون به مسائل کشورهای منطقه یا جهان در چارچوب مساله ایران توجیه می شود و لاغیر. ما خود چند میلیون فلسطینی آواره هستیم که نظام جمهوری اسلامی ما را به عنف از وطن رانده است و هزاران مشکل خرد و کلان در وطن داریم که چند عمر برای حل و فصل اش نیاز داریم. چراغ حقوق بشر ما در خانه می سوزد. خدمتی به همسایه توانیم کرد دریغ نمی کنیم اما خانه برای ما اصل است ایران برای ما قبله است. این را آباد کنیم جهان هم آباد می شود. تا ایران را آباد نکرده ایم دم از آبادی و آزادی جهان زدن جز پوزخند خردمندان نصیب ما نمی کند.»
ما مدافع مردم فلسطین نیستیم؟ نمیدانم. شاید برای مهدی چنین باشد. ولی ما مدافع انسان هستیم. اگر ما نمیتوانیم مدافع مردم فلسطین باشیم پس هیچ کس حق ندارد ادعا کند مدافع مردم ایران است؛ به طور مشخص نه آمریکا نه اروپا و نه سازمان ملل حق ندارند ادعا کنند مدافع ملت ایران هستند. مگر ملت ایران از آنها خواستهاند که به دفاع از آنها برخیزند؟ اگر کسانی از ملت ایران دست طلب کمک به سوی آمریکا و غرب دراز کردهاند – به حق یا به ناحق – در فلسطین هم بسیار کسان هستند که گفتهاند از حق انسانی ما دفاع کنید. و مغالطهی مهدی دقیقاً همینجاست که میگوید: « گفته اند لطفا در کار ما دخالت نکنید». بله مهدی راست میگوید ولی این سخن مقامات سیاسی فلسطینی است خطاب به دولت جمهوری اسلامی، نه سخن مردم فلسطین با مردم ما! یکسان انگاشتن موضع سیاسی دو نهاد سیاسی در قبال هم و مترادف گرفتن آن با حقوق انسانی افراد، هم خطاست و هم مغالطه در کار بحث کرد. ما پیش از آنکه اپوزیسیون این کشور یا آن کشور باشیم، انسان هستیم و مسؤولیتی انسانی و اخلاقی داریم در برابر ستمی که به انسان میشود. اگر ما این مسؤولیت را نداشته باشیم هیچ حق نداریم نه از فلسطینیها و نه از سوریها و نه حتی از آمریکا و غرب و تمام نهادهای بینالمللی انتظار داشته باشیم که در برابر ضایع شدن حقوق ما دستی به یاری دراز کنند.
اینجا مسألهی روابط سیاسی و دیپلماتیک ما با اسراییل نیست که محل بحث است. لذا هیچ وجهی ندارد که در این بحث مهدی بگوید: « تا زمانی که اسرائیل یا عربستان یا روسیه و لبنان یا هر جای دیگر جهان به حقوق مردم ما و منافع ملی ما آسیبی وارد نکرده باشند رابطه ما با آنها حسنه خواهد بود». این عبارت تنها میتواند از زبان کسی گفته شود که یا حاکم سیاسی صاحب قدرت در ایران باشد یا کسی باشد که به همین زودیها خود را در آستانهی تصرف قدرت سیاسی در ایران میبیند. بحث ما منافع ملی ایران است آن هم در گفتار و عمل سیاسی روشنفکران و فعالان سیاسی و این گروه مشخصاً در مقام قدرت نیستند.
مهدی درست میگوید که ما هم چند میلیون فلسطینی آواره هستیم و دقیقاً به همین دلیل است که با فلسطینیها و همهی کسانی که حقوق مسلمشان ضایع میشود همدل و همزبان هستیم. این معنایاش این نیست که جایی که باید درد خودمان را چاره کنیم تمام منابع و انرژیمان را صرف چاره کردن درد یک فلسطینی یا یک آفریقایی میکنیم. تا به حال ندیدهام که فعالان ایرانی همانطور که در محکوم کردن سیاستهای رژیم ایران کمپین راه میاندازد، برای محکومیت رژیم اسراییل این اندازه انرژی صرف کنند (مگر البته دستگاه تبلیغاتی-سیاسی رژیم جمهوری اسلامی). چیزی که از بحث گنجی میفهمم این است که دستکم موضع سیاسی و اخلاقی ما باید روشن باشد. چه چیزی باید مانع از این شود که ما با صدای بلند موضع اخلاقی و سیاسیمان را نسبت به دولت اسراییل بیان کنیم؟ لازم نیست؟ چرا لازم نیست درست وقتی که اسراییل در کانون تمام منازعاتی است که آیندهی سیاسی ایران را رقم خواهد زد؟
بر خلاف مهدی، قبلهی من قبلهای انحصاری نیست. اگر قرار باشد قبلهی ما چنانکه مهدی ترسیم میکند انحصاری باشد، فرقی میان جمهوری اسلامی و آنها که قرار است پس از آن بیایند نمیبینم. قبلهی ما ایران است ولی در این رو کردن به سوی ایران و دل و جان در گرو آبادانی و سعادت ایران داشتن، ما حق نداریم انسان بودنمان را فراموش کنیم. جایی که قرار باشد انسان بودن ما زیر سؤال برود، دیگر مهم نیست ایرانی باشیم یا فلسطینی یا اسراییلی. روشن است که نفس اینکه کسی به منافع ملی خودش بیندیشد و همزمان ادعا کند که مدافع حقوق انسانی و اخلاقی است، موضعی است به حق و ستودنی. مشکل البته از تناقض میان گفتار و عمل شروع میشود. و گرنه آمریکا با ایران و بسیاری از کشورهای دیگر درست همانکاری را میکند که مهدی آن را بر گنجی عیب میگیرد: آمریکا در حمله به عراق مدعی بود که دموکراسی و مدنیت را به سرزمینی میبرد که هیچ بویی از دموکراسی و آزادی و ارزشهای او نبرده است! با این تفاوت که موضع آمریکا در دفاع از این ارزشها کاملاً ایدئولوژیک بود ولی از ارزشهایی کلان، جهانشمول و انسانی سخن میگویم که بنمایهی جهانی کثرتگرا و جهانشهری است. ما پیش از اینکه اپوزیسیون هر کشوری باشیم، انسان هستیم. اینکه مهدی از رنج و آوارگی ما سخن میگوید، به خاطر «اپوزیسیون ایرانی» بودن او نیست بلکه دقیقاً به خاطر «انسان بودن» اوست. عجیب است که درست جایی که پای رنجهای ما در میان است حیثیت «اپوزیسیون ایرانی» بودن بسیار مهمتر از شأن «انسان بودن» ما شود.
اینها که تا اینجا نوشتم، نقد موضع مهدی بود. البته همچنان این پرسش باقی میماند که «چه باید کرد؟» که بحثی است خارج از یادداشت من. ولی این اندازه میتوانم بگویم که در هر کاری که باید بکنیم ما حق نداریم از جانب مردم ایران و به نیابت از همهی آنها در مقام قیم و کسی که بهتر از خودِ آنها مصلحتشان را تشخیص میدهد برای آیندهی سیاسی آنها تعیین تکلیف کنیم. مردم ایران اگر روزی بخواهند که آمریکا با حملهی نظامی این رژیم را ساقط کند و مثلاً ایران لیبی بشود، حتماً راههایی جز راه اعمال فشار لابیهای نزدیک به نئوکانهای آمریکایی خواهند داشت. چگونهاش را نمیدانم ولی این اندازه میدانم که هیچ کس به بعضی از همین افراد به اصطلاح «اپوزیسیون ایرانی» این وکالت را نداده است که از جانب تمام ایرانیان سخن بگویند ولو ادعا داشته باشند که سخت دلسوز این ملت هم هستند.
مطلب مرتبطی یافت نشد.