کنسرت دیشب که موسوم بود به «کنسرت علیرضا قربانی» نه تنها رضایتبخش نبود که به باور من یکی از نمونههای میانمایه و ضعیف اجرای موسیقی سنتی بود که گویی برای سرگرم کردن و تسخیر چشم مخاطبان آسانگیرِ موسیقینشناس تدارک دیده شده بود. به جای اینکه وارد بحث از جزییات شوم، به اختصار چیزهایی را که از ابتدای برنامه به نظرم رسید و گمان میکنم بسیار زننده و آزارنده بود، مینویسم و در انتها چیزی را که به نظرم تنها نکتهی مثبت این کنسرت بود خواهم گفت.
۱. در قسمت اول کنسرت چند نفر از اعضای گروه بدون هیچ مقدمهای آمدند و نشستند و شروع کردند به ساز زدن: نوازندهی سنتور، فرشاد محمدی، و سه نفر نوازندگان سازهای کوبهای. انتظار من این بود و فکر میکنم شرط احترام به مخاطب این است که ابتدای برنامه اعلام کنند که قرار است قسمت اول برنامه، فقط اجرای گروه باشد و خبری از خواننده نیست. تا انتهای قسمت اول من همچنان منتظر و نگران بودم که پس این خواننده کجاست؟ و این سؤال در ذهن من بود که آن صندلیهای خالی که روی صندلی خواننده کتی هم آویزان بود، فلسفهاش چیست و اساساً چرا کسی آن کت را از روی صندلی برنداشته است! دردسر ندهم، در میانهی همین قسمت اول، ناگهان بعد از اتمام یکی از قطعات، نوازندهی سنتور از پشت سازش بلند شد، رفت بیرون و با نوازندهی یک ساز بادی به اسم دودوک، یک ساز بادی ارمنی، بازگشت. نوازنده ایرانی نبود البته. و دوباره ادامهی ماجرا که عبارت بود از هنرنمایی و شیریننوازیهای نوازندهی سنتور و کارهای آکروباتیک و خارق عادت حسین زهاوی نوازندهی سازهای کوبهای. خلاصهی قسمت اول: حیران کردن مخاطب و تسخیر خیالِ آنها بود. کافی بود این موسیقی را با چشم بسته بشنوی تا بفهمی واقعاً چه میزان ارزش موسیقایی داشت.
۲. در قسمت دوم برنامه، علیرضا قربانی، خواننده، سینا جهانآبادی، نوازندهی کمانچه و نوازندهی تار و عود، محمدرضا ابراهیمی، هم به جمع اضافه شدند و نوازندهی آن ساز بادی و نوازندهی طبلا صحنه را ترک کردند. این بخش، صحنهی هنرنمایی یا به عبارت دقیقتر ارایهی یک کار ضعیف، تمریننشده و سرشار از خطاهای روانفرسا از سوی علیرضا قربانی بود. به نظر من علیرضا قربانی، در بهترین حالت فقط خوانندهی ارکستر است آن هم برای خواندن تصنیف و باز هم فقط زیر نظر یک آهنگساز حرفهای و سختگیر. وقتی کار به خودش واگذار شود و خصوصاً وقتی قرار باشد آواز بخواند، به نتیجهای میرسیم از قبیل آنچه دیشب دیدیم. قربانی به روشنی درکی از شعر ندارد. ایشان نه تنها شعر را نمیفهمد، بلکه پیدا بود که هرگز هم به خودش زحمت نداده قبل از خواندن آواز با شعرشناسی که قرائت درست شعر را نشاناش بدهد، مشورت کند. فاجعهآمیزترین قسمت کار قربانی جایی بود که غزل حافظ را خواند و دستکم در سه مورد، ابیات را به شکلی نادرست و مغلوط خواند با تأکیدهای نادرست. دو نمونهاش این است:
در این بیت حافظ که میفرماید:
تلقین و درس اهل نظر یک اشارت است
گفتم کنایتی و مکرر نمیکنم
در عبارت «یک اشارت» تأکید روی «یک» نیست بلکه روی «اشارت» است. چنین نیست که تلقین و درس اهل نظر «یک» اشارت باشد و مثلاً دو یا سه اشارت نباشد! قربانی تأکید را روی «یک» گذاشت و اصلاً هم کار دشواری نبود که آکسان را ببرد روی کلمهی دیگری. شاید بتوان به ارفاق و غمض عین از این نکته عبور کرد، اما در بیتی دیگر، روایت زیر، عین آن چیزی است که قربانی خواند:
ناصح به طعنه گفت حرام است رو ترک عشق کن (بله، دقیقاً به همین شکل!)
محتاج جنگ نیست برادر نمیکنم
گمان نمیکنم نیازی به توضیح اضافه باشد!
این دو مورد، و موارد دیگر به خوبی نشان میدهد که قربانی نه تنها شعر را درست نمیخواند و درست درک نمیکند بلکه به خودش هم زحمت مشورت کردن نداده است.
۳. در قسمتِ نهایی برنامه – یعنی در به اصطلاح «بیز» کنسرت – قربانی تصنیف «ای وطن» علینقیخان وزیری را خواند و گفت که این تصنیف را این روزها برای «ایران» میخواند. تصور اولیه این بود که لابد قربانی میخواهد با مردم کشورش همدردی کند و نشان بدهد که اهل آزادگی و عدالت و جوانمردی است و مثلاً چه بسا میتواند دستکم در سایهی شجریان حرکت کند. اما دریغ که این تصور، خیال باطلی بود! روایت اصلی تصنیف گویا در انتها این است: «دولت و اقبال تو پاینده باد» ولی خواننده ظاهراً میخواند: «دولت حکام تو پاینده باد»! درست است؟ مطمئن نیستم. ولی خیلی مایلام فیلماش یا صدایاش را دوباره بشنوم تا مطمئن شوم. اما واقعاً دلیلاش چیاست که با این همه ادعا، تصنیفی نسبتاً خنثی که میتوانست در هر وقت و زمانی هم خوانده شود و ربطی هم به اوضاع کشور ما ندارد، خوانده شود؟ (هنوز فرض را بر این میگیرم که نخوانده باشد «دولت حکام تو پاینده باد!»).
۴. فرشاد محمدی نوازندهی خوبی است ولی بی هیچ شکی نوازندهای معمولی است. بهترین جایی که معمولی بودن این نوازنده را میشد دید در اجرای چهارمضراب شورانگیز پرویز مشکاتیان بود. نوازنده به روشنی در اجرای قطعه به زحمت افتاده بود. ظرافتهای چهارمضراب را رعایت نمیکرد و هنگام پایان قطعه، نفس راحتی کشید و پیدا بود که اجرای آن سخت به او فشار آورده است. اجرای آثار مشکاتیان کار هر کسی نیست.
۵. نوازندهی تار و عود، به نظر من، خوب ساز نمیزد. جاهایی به روشنی حس میکردم که خارج میزند. شاید در ذهنم تارنوازی او را با امثال لطفی یا عودنوازان برجسته قیاس کردهام که احساس کردم کار ضعیفی ارایه کرده است اما فکر میکنم، اجرای او، اجرایی متوسط بود و گویی ساز زدن در این کنسرت برایاش چیزی شبیه رفعتکلیف بوده است.
۶. تنها وجه مثبت این کنسرت نوازندگی استادانه و زیبای سینا جهانآبادی بود. سینا کمانچهنوازی چیرهدست و سختکوش است. تنها حیفی که میتوان بر او خورد این است که هنرش باید در کنار چنین کنسرتهایی خرج شود. این البته از فاجعهای است که این روزها بر سر هنر در ایران میرود و گرنه چنین هنری باید در جایگاه درست و مناسب خود بنشیند.
بی اغراق بگویم که در سراسر این کنسرت سخت رنج کشیدم از این همه میانمایهگی و ضعف اجرا و ارایهی کار. شاید باید انتظارم و توقعام از این خوانندگان و نوازندگان پایینتر بیاید. شاید سختگیرم و زیاد مته به خشخاش میگذارم ولی غلط خواندن شعر حافظ آن هم از روی متن، به هیچ وجه انتظار زیادی نیست.
* عکسها از الهه