الواح جزمیت و هنر ایدئولوژیک

 

یکم
دیر زمانی است که می‌خواهم یادداشتی برای سایت به اصلاح فرهنگی و ادبی لوح بنویسم که یا فرصت آن را نمی‌یافتم و یا حال و حوصله‌اش را نداشته‌ام. به هر روی مختصری که می‌نویسم نگاهی است که مدت‌ها روی این سایت سنگینی کرده است و امروز باید بیان شود. بدون هیچ مجامله و تعارفی بگویم که سایت لوح (که هنوز نمی‌دانم املای نام سایت چرا [louh] است!)، از نگاهی ادبی و زبانی سایتی است قوی. اکثر نویسندگان آن و در صدر همه‌شان سرلوحه نویس آن‌ها رضا امیرخانی قلمی دارد استوار. اما دریغ که «جمال شخص نه چشم است و زلف و عارض خال». از آن هزار نکته‌ی کار و بار دلداری، خال درشتی بر عارض این نوشته‌ها نشسته است که هر چه جمال است در سایه‌ی آن ضایع می‌شود. اگر بخواهید در روزگار معاصر فضایی اینترنتی را بجویید که هم اهل ادب و قلم باشد و هم شدیداً دلبرده و سر سپرده‌ی آرمان‌های انقلاب و اسطوره‌های شخصی‌ شده و جزمی این دو دهه‌ی گذشته، حتماً باید این سایت را در صدر همه‌شان ببینید. به نظر من لوح، نمونه‌ای است معتدل، بزک شده و فریبنده از روزنامه‌ی کیهان که تمام نیش و زهرهای سیاسی‌اش در لفافه‌ای ادبی نهان شده است. بگذارید بسیار صریح به آینه‌ی تمام عیار این سایت اشاره کنم که همانا رضا امیرخانی است (نویسنده‌ی سرلوحه‌ها) و به اعتقاد من این‌جا تریبون اختصاصی و جولانگه یکه تازی اوست و دیگران تنها در زیر سایه‌ی سنگین او حرفکی می‌زنند. درباره‌ی داستان‌نویسی امیر خانی می‌توانید یادداشت پدرام رضایی زاده را ببینید که بسیار رسمی و سرد بدون هیچ اشاره‌ی صریح و بی‌محابایی از او یاد کرده است. اما، در شاعری امیرخانی عمیقاً متأثر از علی معلم دامغانی است که به خوبی معروف خلق عالم است و مراتب و درجات او در سلوک ولایی و ذوب فقهی اظهر من الشمس. به همان طریق می‌توان ارادت امیرخانی را به او و تمامی تیره و طایفه‌ی این قوم و قبیله خوب فهمید، لذا عجیب نیست اگر در لایه‌های زیرین سخنان امیرخانی ردپای آشکار دیدگاه‌های سید احمد فردید را هم ببینید. طبیعی هم هست که او از شیفتگان و مریدان سینه‌چاک سید مرتضی آوینی هم باشد. شعر او را با عنوان امام‌زاده در مدح آوینی بخوانید تا بفهمید با چه موجودی طرف هستید! امیر خانی از سویی دیگر از منتقدان طراز اول اصلاحات است و زبانی بسیار گزنده دارد در کوبیدن ارباب اصلاحات. بخوانید یادداشت او را در مضحکه ساختن ابطحی تا لطافت طبع و ایضاً وقاحت‌های لفظی او را دریابید. خلاصه کنم که در لوح جایی برای تکثر و تنوع نیست. این‌جا هر چه هست جزمیت است و ایدئولوژی. این‌جا هر که با ما نیست بر ماست. این‌جا هر کس اهل ولایت نباشد، انگ خیانت می‌خورد و مزدور است. این‌جا به هوش باشید و گرنه به طرفه‌العینی به استعمار و استکبار وابسته می‌شوید و سیل دشنام‌هایی از جنس دشنام‌های صبح و کیهان و فردید و قبیله‌ی تهمت‌زنان بر سر و روی‌تان می‌ریزد. لوح زبان گویای حوزه‌ی هنری تبلیغات اسلامی است. دوست دارم آن‌ها که در ایران هستند و شاید بیشتر با این حوزه و حلقه آشنا هستند، بیشتر از آن‌ها بنویسند و حتی بر نوشته‌ی من نقد بگذارند. چه بسا برخی نکاتی را هنوز من نمی‌بینم.

دوم
نغمه‌ی روز را عوض کرده‌ام و نی‌نوای حسام‌الدین سراج را گذاشته‌ام. این کار شعرش از علی معلم حمید سبزواری است و آهنگ‌اش از حسین‌علیزاده. شعر بسیار قوی و استوار است و سرشار از تصویر گری. آهنگ‌ هم که دیگر جای گفتن ندارد. این نمونه‌ی موسیقی یکی از برجسته‌ترین شاهکارهای استفاده از ادبیات، شعر و موسیقی در پیش‌ بردن اهداف انقلابی و ایدئولوژیک است. این تصنیف عمیقاً برای من لذت‌بخش است، بماند البته که نشانه‌های افراطی‌گری انقلابی و جزمیت در آن آشکار است. به هر روی تصنیفی است بسیار قوی و پر ضرب که شور و هیجان را در رگ‌های آدمی می‌دواند.

بایگانی