چشمتان روز بد نبیند. یکی دو ساعتی نیست که از محکمهی ناظمالاطباء برگشتهایم. قرب دو ساعت تمام دهانِ ملکوتی را چون دروازهی افلاک باز نگه داشته بودند و با آن اسباب و آلات طبی، مته به دست ما را حسابی خدمت نمودند. تازه به ما میگویند دهانت را نبند. آخر دو ساعت میشود که قبلهی عالم سکوت کنند؟ کار شگرفی بود. مرغان هوا داشتند به حال ما گریه میکردند. در این میانه ناظمالاطباء کارِ خودش را که تنها نمیکرد. زیر چشمی داشت نظربازیها میکرد آن چنانی! آن وقت ما زیر دستش پرپر میزدیم. عجب زمانهای شده است به خدا! آدم که زیر دست طبیب میرود، خاصه وقتی که قرار است دهانش را سرویس کنند، باید تسلیمِ محض باشد. و چقدر تسلیم سخت است. و ما ادریک ما التسلیم!
مطلب مرتبطی یافت نشد.