نو آوری و تناقض‌ها در شعر و موسیقی

 می‌خواستم مدت زمانی بگذرد تا درباره‌ی اشعاری که شجریان برای کنسرت‌اش انتخاب کرده بود چیزی بنویسم. به گمان من – حداقل حس من چنین می‌گوید – که وقتی قرار است غزلی را از عطار یا سنایی بخوانیم، باید به چفت و بست آن با موسیقی سنتی و ردیفی بسیار فکر کرده باشیم و ناگهان آن ابیات را در میان آهنگ‌هایی تازه و نوآیین نیندازیم. نمی‌گویم نمی‌شود. می‌شود، ولی به گوش خواننده‌ای که انس و الفت با موسیقی ردیف دارد نامأنوس است. از این گذشته، به باور من در انتخاب یک غزل برای دستگاه‌های موسیقی ایرانی، میان شعر عطار و مولوی تفاوت بسیار است. شعر مولوی بر خلاف شعر عطار، پیوستگی بسیاری عمیقی با موسیقی دارد و حالت طربناک اشعار مولوی آن را از فضای غم‌آلود و نوستالژیک شعر عطار کاملاً متمایز می‌کند.

در یک کلام، اگر بخواهم از حس و سلیقه خودم سخن بگویم، شعر عطار – در عین عشق بی‌کرانی که به او و آثارش دارم – برای من زمانی با موسیقی دلنشین و جذاب است که همنشین موسیقی سنگین و حساب شده‌ی ردیف باشد. گوش من نمی‌تواند آهنگ‌های نامأنوس یا نوآورانه را با شعر شدیداً سوزناک عطار که بیشتر حالت تعلیم عرفانی دارد تا وجد و سرور موسیقایی، به سادگی بپذیرد. شجریان، شاید در «دود عود»، «آسمان عشق» و بعضی کارهای دیگر، با موفقیت از اشعار عطار استفاده کرده است. اما بدون شک برای من در این آثار تازه، غزل عطار وصله‌ای ناجور بر پیکره‌ی کل اثر و آهنگ‌هاست. چرا وقتی می‌توان شعر روان و لطیف سعدی را – که انسانی‌تر است و هر کسی به سادگی می‌تواند با آن ارتباط بر قرار کند – رها کنیم و به جای آن شعر عطار را با پیچیدگی‌های معنایی و معرفتی آن اختیار کنیم که مثلاً یک جوان بیست و چند ساله که در غرب زندگی می‌کند، در عمل هیچ چیزی از آن نمی‌فهمد؟ موسیقی سنتی ایرانی می‌تواند ابزاری بسیار عالی برای انتقال معانی عرفانی باشد، ولی آیا لزوماً باید این چنین باشد؟ من از قبل موسیقی سنتی، بسیاری از روزنه‌های ارتباط خود را با شعر عرفانی یافته‌ام، اما نباید فراموش کرد که وسیع‌ترین حوزه‌ی عشق برای شنوندگان این موسیقی همین عشق خاکی و زمینی بشری است، نه عشقی آسمانی که در هاله‌ای از تقدس باشد و دست نیافتنی. به نظر من، شعر متناسب با موسیقی نوآورانه خود باید نشانی از نوآوری داشته باشد و گذشته از این باید طبیعی‌تر باشد و بتواند با دغدغه‌های و مسایل «انسان معاصر» ارتباط بر قرار کند. این روزها بیشتر و بیشتر اشعار بلند عرفانی را برای خلوت و شور و حال درونی می‌خوانم و می‌خواهم تا برای جلوت و کنسرت و این حرف‌ها. این اشعار، باید به کار تعلیم بروند نه نمایش و کسب پول.

شاید درست نمی‌توانم غرض‌ام را بیان کنم. ولی شدیداً حس می‌کنم که موسیقی ایرانی در کار انتخاب شعر با این روش‌ها و منش‌های تازه‌ی آهنگسازی، دچار بحران است؛ بحرانی که شجریان هم از آن مصون نمانده است. چرا من می‌توانم از «آسمان عشق» و «دود عود» لذت ببرم اما نمی‌توانم این کارهای تازه را درک کنم و احساس می‌کنم یک نفر دارد با شتاب و عجله تمام آموخته‌های موسیقایی و هنری آوازخوانی‌اش را به زور در دل این اشعار می‌ریزد تا یکی دو ساعتی مستمع را سرگرم کرده باشد؟! چرا؟ من واقعاً این حس را دارم. وقتی که شجریان، تصنیف قدیمی «دوش، دوش» را می‌خواند و عده‌ای میان کویین الیزابت هال، ناگهان شروع به دست زدن می‌کنند، احساس می‌کنی که الآن است عده‌ای بلند شوند به رقصیدن و قر دادن! شجریان هم بی‌خیال از کنار این‌ها رد می‌شود. ده سال پیش آیا شجریان این سوء تفاهم‌ها را از موسیقی سنتی تحمل می‌کرد؟ به جد می‌گویم که عده‌ای به کنسرت شجریان می‌روند فقط برای این‌که به قول فرنگیان «سلبریتی» دیده باشند. اکثر این‌ها موسیقی سنتی برای‌شان همان اندازه مهم است که هر موسیقی دیگری؛ یعنی به هیچ کدام‌ این‌ها با دقت و سخت‌گیری و وسواس گوش نمی‌دهند. هر نوع موسیقی را تنها برای وقت‌گذرانی و تفریح می‌خواهند؟ ولی آیا موسیقی سنتی هدف‌اش تفریح بود فقط؟ ما قرار است مطرب عامه‌پسند پرورش دهیم؟ احساس می‌کنم خیلی‌ها هم وسواس شعری‌شان را از دست داده‌اند و هم وسواس موسیقایی‌شان را. بگذارید یک مقایسه بکنم و بروم پی کارم. یکی از برنامه‌های گل‌های شجریان، با آهنگ‌سازی لطفی، کار «ناز لیلی» در سه گاه است. غزل تصنیف از «طبیب اصفهانی» است و غزل آواز از سعدی. تصنیف کار ارکستری است و بسیار قوی و حساب شده (و در آن از آکروبات‌بازی‌های غریب علیزاده و کلهر خبری نیست). غزل آواز، سعدی‌واری است و در عین این‌که اندوهی لطیفی و گاهی اوقات تکان دهنده دارد (شکست عهد مودت نگار دلبندم . . .)، ربط و نسبت آن با دستگاه سه‌ گاه بسیار منسجم و قرص و محکم است. شجریان استادانه آغاز می‌کند، با مهارت تمام به اوج می‌رود و بسیار دلنشین فرود می‌آید. از ازدحام هنرنمایی و تحریرهای بیهوده هم خبری نیست. همه چیز به قاعده است و روشن. از این دست آثار شجریان زیاد دارد. ولی باور کنید هرگز نمی‌توانم این کار سه‌گاه را کنار آن آوازهای آزاردهنده (از حیث ترکیب می‌گویم) کنسرت لندن قرار دهم. کار خیلی سختی است ولی سعی خواهم کرد در نوشته‌های بعدی، بعضی از این کارها را مقایسه کنم تا تفاوت‌ها روشن‌تر شود.

بایگانی